هادی،فرد قاطع و جسوری بود، بسیار شوخ بود. ارتباطش با خانواده بسیار خوب بود. همیشه به دخترش تاکید داشت که نماز بخواند و حجابش را رعایت کند و به نماز اول وقت اهمیت بسیاری قائل بود.
هادی از نوجوانی، فردی جسور و نترس بود. زیر بار حرف زور نمیرفت. اگر در محله کسی را اذیت می کردند، کمکش می کرد و بسیار به مساله ناموس اهمیت می داد. از نوجوانی اهل مسجد بود و هیات می رفت و علاقه مند به ائمه بود. هادی اهل نماز بود، اهل غیبت و دروغ نبود.
در منزل با بچه ها بازی میکرد و به آنها محبت می کرد. وقتی از ماموریت می آمد دست و پایمان را میبوسید. بعد از بازگشتش از ماموریت، برایم تعریف میکرد که مثلا هفته پیش حرم حضرت رقیه بود و حرم حضرت زینب را هم زیارت کرده است. بیشتر مواقع که به عراق و سوریه میرفت قبر ائمه را زیارت میکرد و به مادرش می گفت که دعایت کردم.
خلوص هادی باعث شهادتش شد. انسان وقتی خلوص داشته باشد ایمانش قوی میشود و اینها باعث میشود فرد خستگی ناپذیر شود. در قدم اول خلوص برای انسان مهم است.
راوی: پدر شهید
#اربعین
فدایی #امام_حسین
#شهید_هادی_طارمی
#شهادت_حضرت_رقیه س
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
صدای دلنشینی داشت. با صدای زیبایش قرآن تلاوت می کرد و فرزندان خود را به خواندن قرآن تشویق می نمود.
علاقه زیادی به روضه حضرت رقیه داشت. به همین جهت در هیئتی که هر یکشنبه شب برگزار می شد مداحی می کرد و مدیریت هیئت را بر عهده می گرفت.
ایشان موذن مسجد محله ی خود بود برای اقامه نماز جماعت به مسجد محله می رفت واذان می گفت ، اهل نماز شب بود. گاهی در خانه و گاهی در مسجد نماز شبش را به جا می آورد.
اقا جلیل اسوه صبر، ایمان، صداقت و پاکی و همچنین نمونه والا از رفتار و اخلاق اسلامی بود. شهید خادمی در طول بیست سال خدمت صادقا نه اش در مناطق مختلف حضور فعال وچشمگیری داشت.
و در عملیات ها تا پای جان میجنگید و جایش را به کسی نمیداد حتی اگر خسته ی خسته بود
#شهید_جلیل_خادمی
#محل_شهادت_سامرا
#اربعین #امام_حسین ع🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
توی عملیات مجروح شد، تیر به ناحیه سر اصابت کرد. شرایط درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکه پیکر پاکش رو روی زمین بکشیم و آرومآروم بیایم عقب...
رضا زنده بود و پیکرش روسنگ و خاک کشیده میشد چارهای نبود. اگر این کار نمی کردیم زبونم لال می افتاد دست تکفیریها...
رضا توی عشـق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیکرش تو مسیر شام روی سنگ و خار کشیده شد مثل کاروان اسرای اهل بیت(ع)، رضا زنده موند و زخم این سنگ و خار رو تحمل کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونی شد.
فرمانده میگفت : این مسیری که پیکر رضا روی زمین کشیده شد همون مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به شام هست ..
راوی همرزم شهید
#شهیدرضادامرودی🌷
#اربعین حسینی🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سال ۸۹ حج تمتع مشرف شدیم. حاجی با هماهنگی بعثه مقداری اقلام فرهنگی مثل کتاب دعا، جاکلیدی و تسبیح برای تبلیغ بین مسلمانان سایر کشورها همراه آورده بود. ما مدینه اول بودیم.
از صبح از حاجی بیخبر بودم. هم اتاقیهایش هم از او خبر نداشتند. خیلی نگران شدم. تا اینکه بعد از چند ساعت بیخبری آمد. پرسیدم: کجا بودی؟ نگران شدم.
گفت: اطراف بقیع داشتم با یک جوان سودانی صحبت میکردم و به او یک صحیفه سجادیه هدیه دادم. که مأموران وهابی آلسعود متوجه ما شدند. سریع او را رد کردم تا اتفاقی برایش نیفتد و مأموران من را دستگیر کردند و بعد از کلی بازجویی و مشت و لگد چون مدرکی به دست نیاوردند من را رها کردند.
وقتی این قضیه را تعریف کرد من خیلی ناراحت شدم و اشکم جاری شد. حاجی گفت:
چرا گریه میکنی؟ مگر ما برای اسلام چه کردیم؟ اهل بیت جان عزیزشان را برای اسلام دادهاند. حالا ما چند مشت و لگد خوردهایم چیزی نیست.
#اربعین
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#شهید_علی_محمد_قربانی❤️
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
کار ترکه... اصلِ اصل...
همین یک جمله ،کافی بود تا
زحمت آن همه گشتن مان توی
بازار به هدر برود. رو کردم به
فروشنده و گفتم:
آقا چرا گفتید؟ الان همسرم
دیگه نمی خره...
سعید برگشت توی اتاق پرو
ولباس بدست آمد وگفت:
خوشم اومد ازش ، ولی چون
ترکه نمی خرم...
فروشنده یک آن از حرفی که
زده بود پشیمان شد.
دست سعید را گرفت و گفت:
شوخی کردم تولید خودمونه،
منتها بعضی از مشتری ها تا
اسم ایرانُ می شنوند، میرن،...
نخواستم بری...
رفت توی کوچه، کارگاه شان
را که دید، رضایت داد و گفت:
اگه مطمئن نمی شدم،...
نمی خریدم...جنس ایرانی
چهشه که می گید ترکه؟
#شهید_سعید_سامانلو🌱
فدایی #امام_حسین ع
#اربعین 🌷🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار در نیمههای شب مجروح شد، ترکش به پشت گردنش خورده بود، لب و صورتش مجروح شده بود، خون زیادی ازش میرفت، خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد، نفس کشیدن هر لحظه برایش مشکل و مشکلتر بود..
وقتی روی برانکارد گذاشتن صبح شده بود، با ایما و اشاره به آنهایی که سر برانکارد رو گرفته بودند فهماند که بایستند..
خون میجوشید و از گلویش بیرون میزد، همه نگرانش بودند، ممکن بود هر لحظه از شدت خونریزی بلایی سرش بیاید..
نشست و تیمم کرد و با همان حالت نماز خواند..
کتاب: "آن روز سه شنبه بود"
#اربعین حسینی🍃
#سردار_رشید_اسلام
#شهیـــد_حسـن_تـرک🌹🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
زیاد درباره کارش از او سوال نمیکردم اما میدانستم که پرکار است. به قول خودمان توی کار اهل دودَر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت.
وقتی تهران باهم بودیم، از تماسهای تلفنی زیاد، از چشمهایش که اغلب بیخواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانهروز، از صبح خیلی زود سرکار رفتنهایش یا گاهی دوسه روز خانه نرفتنش، میدیدم که چطور برای کارش مایه میگذارد.
در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرماندهی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود.
کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛ طوری که وقتی برمیگشت نمیتوانست پشت فرمان بنشیند.
میگفت: آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر، مُسَکّنی بهم زد که گفت این مُسَکن فیل را از پا میاندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد.
سفر آخر را هم باهمین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید، جلیقهی ضدگلوله را بهخاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت.
من اعتقاد دارم شهادتش، مزد پرکاریاش بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
فدایی #امام_حسین ع💚
#اربعین
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
آقا مهدی محرم هرسال دم در هیات و در کوچه با چوب پری در دست، مسئولیت هدایت و پارک ماشین های عزاداران را به عهده می گرفت.
کاری که در هوای سرد محرم هر سال واقعا دشوار بود. یادم هست لباس بارانی که به تن داشت کاملا خیس شده بود
گفتم مهدی خیس شدی!! سرد است. بیا داخل! می گفت: اشکال نداره باید حواسم به ماشین ها باشد. و داخل نمی آمد.
به عزاداران سخت نمی گرفت. شماره همراه کسانی که ماشینشان جای خوبی پارک نمی شد را می گرفت تا با خیال راحت در مراسم شرکت کنند.
مهدی حسرت حضور در مراسم سینه زنی را سال ها در دل داشت به هم هیاتش هم گفته بود. خوش به حالت از طرف من هم سینه بزن سال هاست در حسرتش هستم.
مراقب بچه ها بود که جلوی ماشین ها نروند.
امنیت بیرون مراسم برایش بسیار مهم بود، تا پایان مراسم همان جا می ماند داخل نمی آمد، غالبا مراسم که تمام می شد و همه شام خورده بودند مهدی هنوز بیرون بود.
می گفت بگذار عزاداران ماشین هایشان را بردارند دیر نمی شود، کمتر کسی می دانست جوانی که بدون هیچ ادعایی در کوچه و در تاریکی ایستاده مدرک فوق لیسانس دارد!!
چرا که عشق به امام حسین (ع) در دلش حد و مرزی نداشت. تمام کارهای مهدی مخلصانه بود گاهی در دیگر مراسمات امام حسین (ع) نیز دم در می ایستاد و به عزاداران نایلون برای نگهداری کفش هایشان می داد...
#اربعین
#شهید_مهدی_اسحاقیان
رهرو مکتب #امام_حسین ع💚
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
جمعه با دوستاش میرفت کوهنوردی یه بار نشد که دست خالی برگرده. همیشه برام گلهای وحشی زیبا یا بوته های طلایی میآورد. معلوم بود که از میون صد تا شاخه و بوته به زحمت چیده .
بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع کنم. دیدم گوشه اتاقش یه بوته خار طلایی گذاشته که تازه بود. جریانش رو پرسیدم، گفتند: از ارتفاعات لولان عراق آورده بود. شک نداشتم که برای من آورده.
#اربعین
راوی همسر شهید
#شهید_حسن_آبشناسان💚
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر میگشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمیگردی، بچهها نگران میشوند. لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میآید پس اجازه بده بیشتر کار کنم
«وقتی حاجی شهید شد، نتانیاهو از شنبهی آرام صحبت کرد. تازه فهمیدم شهید آرامش را از صهیونیستها گرفته بود.»
او یکی از 5 شخصیت ایرانی بود که یک بار نامش در فهرست ۵۰۰ نفرهٔ قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریهٔ آمریکایی فارن پالیسی منتشر میشود، قید شده بود تنها دانشمند هستهای ایرانی است که نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی نام او را مستقیما در شو تبلیغاتی سال گذشته خود به زبان آورد و مدعی شد روی برنامه تسلیحاتی اتمی کار میکرده است.
او از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات علمی در کشور بود. ترور این دانشمند جمعه 7 آذر ماه 99 در منطقه آبسرد دماوند اتفاق افتاد که از ۱۳ تیر تیربار، ۴ تا ۵ تیر به او برخورد میکند که یکی از تیرها به کمرش میخوردو بر اثر قطع نخاع و خونریزی تا رسیدن به بیمارستان به شهادت میرسد.
#اربعین
راوی همسر شهید
فدایی #امام_حسین ع
#شهید_محسن_فخری_زاده🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هر وقت از سوریہ میومد
هیچ چیزی با خودش نمےآورد
میگفت:
من از بازار شام هیچ چیزی نمیخرم..
بازاری ڪه دراون حضرت زینب
رو چرخونده باشن خرید نداره...
#شهید_روحاللهقربانی
#اربعین
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
باردار بود. همسرش به او گفت : بیا کربلا نریم، ممکنه بچه از دست بره. رفتند کربلا ، حالش بد شد و دکتر گفت : بچه مرده ! مادر با آرامش تمام گفت: درست میشه.چاره اش رفتن کنار ضریح امام حسین علیه السلام است. خودشون هوای ما را دارند.
کنار ضریح امام حسین علیه السلام قدری گریه کرد، خواب دید که خانمی یک بچه در بغلش گذاشت . از خواب بلند شد ، رفتند دکتر ، به او گفتند :این بچه همان بچه ای که مرده بود نیست ؛ معجزه شده!
وقتی مادر شهید همت می خواست پیکر مطهر فرزندش را که سرش از بدن جدا شده بود ، داخل قبر بگذارد، رو به حضرت زهرا علیها السلام گفت: خانم! امانتی تون رو بهتون بر گردوندم.
#اربعین
فدایی #امام_حسین ع
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
بعد از اینکه به اسارت دشمن درآمدیم ما را به چندین مکان منتقل کردند و در نهایت به محلی در ناصریه آوردند که اسرای عملیات بیت المقدس را در آنجا نگهداری میکردند. در این اردوگاه تعدادی اسرا وجود داشت که همسن منو در ایام نوجوانی بودند و عراقیها ما را جمع میکردند و با خود به پادگانهای دیگر میبردند تا از این طریق به نیروهای خود روحیه دهند که نقطه مقابل شما کودکانی هستند که به زور به جبههها آمدند. چون در عملیات بیتالمقدس نیروهای رزمندگان اسلام پیشروی زیادی کرده بودند و دشمن طعم شکست را چشیده بود، لذا با این کار میخواستند روحیهی نیروهای خود را حفظ کنند.
در میان ما رزمندهای بود که نامش مهدی بود و 13 سال داشت و وقتی که ما را به اردوگاهها و پادگانهای عراقیها میبردند چون مهدی از همه ما کوچکتر بود، برای او آبمیوه خنک میآوردند و به او اصرار میکردند تا بنوشد و پیش ما شرمنده شود، چون که همه ما به شدت تشنه بودیم و لبهایمان از تشنگی خشک شده بود. اما مهدی گفت: «من به شرطی آبمیوه را مینوشم که به دوستانم نیز بدهید.» و سپس آبمیوه را به سمت عراقی ها پرتاب کرد. ژنرال عراقی که قصد تحقیر مهدی را داشت، از او پرسید «تو مگر جنگیدن را بلد هستی که به جبهه آمده ای؟»
اما مهدی با افتخار در پاسخ به او گفت: «من کار کردن با همه سلاح ها را بلد هستم. حتی میتوانم آن تانکی را که تو در کنارش ایستاده ای، برانم.» یکی دیگر از درجهداران عراقی از مهدی پرسید: «چرا با این سن کم به جبهه آمده ای تو تکلیفی نداری و اکنون باید درس بخوانی و تفریح کنی؟» مهدی پاسخ داد: «مگر در صحرای کربلا علی اصغر، قاسم و حبیب بن مظاهر حاضر نبودند؟ پس جهاد در راه اسلام سن و سال نمیشناسد.» وقتی که عراقیها نام شهدای کربلا را شنیدند تعجب کردند! چون آنها فکر میکردند ما ایرانیها آتشپرست هستیم ولی بعد از شنیدن این صحبتها بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند.
راوی: آزاده سرافراز غلامرضا احمدی که در نوجوانی به اسارت بعثیها درآمد.
#اربعین
#پای_انقلاب_حسین
#خون_دلها_خورده_ایم ..
رهروان مکتب #امام_حسین ع💚
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
چند شب مانده بود به عملیات والفجر هشت، شور و حال عجیبی بین بچهها بود، هر شب برای تقویت روحیه، دستههای عزاداری به راه میانداختیم و به گروهانها و گردانهای همجوار میرفتیم. یک شب کل گروهان را به دو ستون کردیم و به طرف گردان امام محمد باقر (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا رفتیم.
من وسط دو ستون بودم تا حرکت بچهها با نظم باشد، آن شب، جاده به خاطر بارانی که شب قبل آمده بود خیس و گلی بود و احتمال داشت لیز بخوریم، بین راه دیدیم که ستونها به هم چسبیدهاند، سریع خودم را به آن قسمت رساندم، دیدم فردی با یک پیت نفت که بر دوش دارد باعث بههم ریختن ستون شده است.
کمی از کارش دلخور شدم، وقتی رفتم به او اعتراض کنم دیدم سردار سرلشکر شهید حاج حسین بصیر «قائممقام لشکر ویژه ۲۵ کربلا» است که وسط چالهای که در آن آب است ایستاده تا بقیه بچهها به داخل آن نیفتند، دستش را طوری روی صورتش گرفته بود که شناخته نشود.
#شهید_حاج_حسین_بصیر🍃
فدایی #امام_حسین ع
#اربعین🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید| تصاویری از فرمانده مدافعان حرم، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
#اربعین
فدایی #امام_حسین ع
#سیدالشهداء_مقاومت 🌷🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
وقتی خبر شهادت محمد قطعی شد پیراهن مشکی برای پدر آوردیم که بپوشد اما قبول نکرد !
پدر گفت : ما برای مرده ها مشکی می پوشیم اما برای شهید نه !!!
پدر ادامه داد : یک موضوع دیگر هم این است که ما باید به دشمن ثابت کنیم ایستاده ایم و هیچ حرکتی نمی کنیم که آن ها خوشحال شوند . با این کار می خواستم تو دهنی محکمی به دشمنان بزنیم و به همشون بفهمونیم که ما از شهادت باکی نداریم و در آخر پدر برای تشییع جنازه فرزندش پیراهن رنگی به تن کرد .
#اربعین
#دفاع_مقدس 💚
#شهید_محمد_غفاری
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
تصویر کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی در زمان دفاع مقدس
#اربعین
#دفاع_مقدس
#سیدالشهداء_مقاومت
گوشی محسن که زنگ می خورد، با دیدن شماره حرم خوشحال میشد اکثر تلاوتهاش هدیه به امام هشتم علیه السلام بود تلاوت و اذان صبحهای چهارشنبه حرم مال محسن بود خودش این روز و ساعت را انتخاب کرده بود و به خودش می بالید که روز زیارتی امام، خادم حضرت شده....
سه شنبه شب ها ساعت یک می رسید خونه آن روزها سربازیش، دانشگاهش، تلاوت ها و تدریس هایش حسابی رمق محسن رو می گرفت. سه شنبه شب ها اما نشاط و نیروی دیگری می گرفت مامان تا اون وقت شب بیدار می موند تا محسن رو نمی دید چشمش روی هم نمی رفت همان طور که بساط شام رو پهن می کرد بهش می گفت: از ساعت شش صبح می دوی تا ساعت یک نصفه شب ساعت دو و نیم هم که می ری حرم آخه تو خواب و استراحت لازم نداری؟! اقلا تلاوت صبح چهارشنبه رو بعد از ظهر چهارشنبه می انداختی...
محسن با خنده می گفت: نمی دونید مامان یه روز بلند شین سحر با من بیاین حرم تا بدونید یه لذتی داره سحر از خیابون طوسی بندازی بری حرم، چهارشنبه روز آقاست من این توفیق رو با هیچی عوض نمی کنم...
چند دقیقه به اذان صبح، صدای تلاوت محسن از بلندگو های حرم راه خودش رو می گرفت از راسته خیابان طبرسی می گذشت و می پیچید توی کوچه جوادیه مامان می رفت توی حیاط می نشست چشمش به ستاره های سحر بود و گوشش به صدای محسن...
#شهید_محسن_حاجی_حسنی_کارگر🌹 #شهید_مظلوم_منا #اربعین
#هفته_دفاع_مقدس🍃
#خادم_الرضاع
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
خاطرهام به شب دهم تیرماه، عملیات «کربلای ۱» اختصاص دارد. آن شب من و شهید امیر تابش و دو نفر از بچههای تخریبچی برای پاکسازی میدان مین مقابل خاکریز دشمن مأموریت داشتیم. قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد زینالحسینی (فرمانده تخریب لشکر ۱۰) بسیار نگران باز نشدن سیم خارداهای فَرشی دشمن بود. برای همین چهار نفری دستهایمان را کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم....
عهد کردیم چنانچه تا آغاز عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردارها بخوابیم یا توی میدان مین بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم. بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت میدان مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین مدت کوتاهی پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقی کارشان تمام شد و رفتند.
ما برای پاکسازی میدان مین آغاز بکار کردیم. با کشیدن طناب معبر مسیری را برای عبور نیروها با قرصهای شبنما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم. عملیات آغاز شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتش میریخت. یکی از رزمندهها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من درون معبر زمینگیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمندهها با دشمن درگیر بشود، نشد.
یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست آن رزمنده اصابت کرد. چارهای نبود چفیهام را باز کردم و دور بازویش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر را زیر آتش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشویم. خونریزی زیاد بود و آن رزمندهی مجروح، تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا انتها سرکشید....
#ادامه_دارد..
#اربعین
#دفاع_مقدس🌱
فداییان مکتب #امام_حسین ع
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
خاطرهام به شب دهم تیرماه، عملیات «کربلای ۱» اختصاص دارد. آن شب من و شهید امیر تابش و دو نفر از بچه
آب قمقه خودش و من را تا انتها سرکشید. زیر بغلش را گرفتم تا با رساندن به خاکریز خودی او را تحوبل بچههای امداد بدهم. همین طور که داخل میدانِ مین عقب میآمدیم، در بین میدان مین اول و دوم دیدم یک شهید روی زمین افتاده است. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر شهید غلامحسین رضایی است که پایش قطع شده بود. به خودم آمدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند.
مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی گشاد کرده بودیم، هدایت کردم. ابتدای میدان مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم: «تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت میکنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیرههای حرکت بلدوزر رو به عقب میکشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از میدان رد بشه.»
خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبهای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جانپناه برای رزمندگان به سلامت از میدان مین عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله بچههای تخریب ترمیم بشود. تا نزدیکیهای صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بودیم.
هوا روشن شده بود که شهید سید محمد زینالحسینی به دنبال ما آمد. به عقب بازگشتیم. از اینکه به تکلیفمان عمل کرده بودیم احساس رضایت میکردیم. خدا را شکر که معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. امروز آن معبر هنوز هم باز است و زائرینی که برای اربعین از مرز مهران به کربلا مشرف میشوند از آن به سلامت عبور میکنند. باید به یاد رزمندگانی که برای باز نگهداشتن آن معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشیم.
راوی: سید محسن حسینی از جمله رزمندگان پیشکسوت تخریبچی دوران دفاع مقدس🍃
#اربعین
#هفته_دفاع_مقدس🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
خیلی پیشروی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرفمان میآمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود، همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچهها، حدسی دربارهاش بزنند که کیست، جلوتر که آمدند حاجمهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقیها نشسته و اسلحهاش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد، بعداً خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقیها را که به طرفش حمله کرده بود میزند و بقیه را هم اسیر میکند.
سردار شهید کازرونی یار و همرزم سردار سلیمانی از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول فرماندهی طرح عمليات لشكر ثارالله بود، سردار سلیمانی در مورد شهید کازرونی گفت: من به جرائت قسم میخورم ذرهای ترس در وجود حاج مهدی کازرونی راه ندارد.
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
#شهید_حاجمهدی_کازرونی
#هفته_دفاع_مقدس
#اربعین💚
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوری؛ آنقدر دور که هر چه
به قربانت میروم، نمیرسم...🍃
.
.
#اربعین
#دفاع_مقدس
#سیدالشهداء_مقاومت💚
#کاش_تصویرت_نفس_میکشید..
چهل روز بعد از شهادت علی دخترم مائده به دنیا آمد . در تمام این پنج سال سعی کردم یک جوری جای خالی پدر را برایش پر کنم اما گاهی اوقات این کار خیلی سخت می شد.
مدتی پیش که او را به خانه کودک برده بودم بیشتر بچه ها با پدرشان آمده بودند و این خیلی دخترم را اذیت کرد . صبح روز بعد که از خواب بیدار شد با گریه بهانه بابایش را گرفت . فهمیدم که خوابش را دیده . خواستم آرام اش کنم اما بی فایده بود . در حالی که هق هق می کرد گفت : « من اون رو دوست داشتم . چرا رفته؟ چرا من ندیدمش؟ چرا اون منو دوست نداشته؟!» . و من در جواب کودکم واقعا کم آوردم ...
شهید قربانعلی قویدل انجمن خانی از پرسنل هواناجا نوزدهم مهرماه 1393 بر اثر سقوط هواپیما در نصرت آباد زاهدان به شهادت رسید.
#شهید_قربانعلی_قویدل
#اربعین حسینی🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سجاد در یک خانواده شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داوود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند.
پسرم دوست داشت سپاهی شود و ماهم مشوقش بودیم. از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ورزشکار و بسیار مسئولیت پذیر اشاره کنم.
سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود.
پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود.
به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به سرگذشت داییهای شهیدش داوود و مرتضی کمانی بود. او مسیر شهادت را از داییهایش آموخته بود.
من با تمام سختیهای پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنوایی ام بود، سه فرزندم را با حب ائمه اطهار بزرگ کردم.
#شهید_سجاد_زبرجدی 🌷
#هفته_دفاع_مقدس
#اربعین حسینی
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani