شهیدان سخت دلتنگ وغریبم...
خمار جرعه ای امن یجیبم...
شهیدان خدایی بی قرارم...
خدایا طاقت ماندن ندارم...
چه تنها مانده ام افسرده بر خاک...
شما رفتید تا افلاک چالاک...
مرا تنها رها کردید و رفتید...
به حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا غریبم...
زفیض سرخ مردن بی نصیبم....
شهادت !!! ای شهادت ناز شصتت!!!
تأسی کن مرا قربان دستت....
اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک
اللهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود
4_5924664955402980699.mp3
3.06M
✅ هنر بندگی
❀ سخنرانی کوتاه استاد عالی ❀
#شیخ_رجبعلی_خیاط(ره) چگونه عارف شد
لطفا تا آخر گوش کنید
بسیار عالی
پیشنهاد دانلود 👉
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
همان انگشتری که با دست قطع شده ات برایم آورده بودند...
انگشتر را به چشمهای نمناکم مالیدم.
یاد حلقه عروسیمان افتادم...💞
چقدر اذیتم کردی! تمام زرگری های شهر را زیر پا گذاشتیم. آخر هم گفتی : اصلا حلقه برای چی؟!
می خواهم غلام حلقه به گوش شما باشم، و زدی زیر خنده...💞💕
می دانستم میخواهی کاری کنی که طلا نخری!
آخرش هم به اصرار من یک انگشتر عقیق از نقره فروشی برداشتی با همان دستت روی خاکهای نوشتی "یا حسین شهید"
📚 : من قاسم سلیمانی هستم
سرباز ولایت
راوی :همسر شهید
#سردار_دلم
#یاد_عزیزش_با_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
اسطوره های صبر و مقاومت
جانبازان شهید
سرتیپ پانزده سال بود که طعم غذا را نچشیده بود ، به مهمانی نرفته بود ، حتی نمیتوانست دردش را درست بیان کند ، تنها تفریحش این بود که با همسرش سوار آمبولانس شود و برای ویزیت و معالجه به بیمارستان برود ...
در نهایت پس از تحمل درد و رنج بی حساب در اسفند ماه سال نود ، بال شهادت خود را گشود و به لقا الله شتافت ..
"جانباز شهید ابراهیم مهران راد"
یاد عزیزش با صلوات
📝📝📝📝📝📝📝
حکایات پند آموز 👇
👈 *کلاه_خیلی_کهنه*
درباره مرحوم مامقانی بزرگ نقل می کنند: ایشان مراسم عزاداری در منزل شان داشتند. وقتی منبری ها از ایشان تعریف می کردند، آقا عبا بر سر می کشیدند. یکی از دوستان از ایشان پرسیدند زمانی که ما از شما تعریف می کنیم چرا عبا بر سرتان می کشید؟ فرمودند: در دوران کودکی خیلی ما فقیر بودیم. مامقان زمستان های سردی داشت. چند روز صبح که می خواستم برم مدرسه از مادرم با گریه یک کلاه خواستم. مادرم من را برد انباری و گشت یک کلاه خیلی کهنه و پاره پیدا کرد. از روی خجالت نزدیک مدرسه بر می داشتم. من این کلاه را دارم. وقتی شما از من تعریف می کنید من عبا را بر سرم می کشم و کلاه را از جیبم در می آورم و به خود می گویم این تویی تعریف این ها را باور نکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مکتب سالکان راه سعادت
در محضر بزرگان
آیت الله مجتهدی(ره)
🎬موضوع:
خدایا من از تمام کسانی که غیبتم را کردند و ازارم دادند گذشتم.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
راه امام ، کلام امام
🎤 حوزهای که در برابر دشمن نمیایستد و نمیخروشد نمیخواهیم باشد؛
اگر بناست -خدای نخواسته- اسلام نباشد، احکام قرآن نباشد، مذهب جعفری در کشور از رسمیت بیافتد، روحانیت اصلاً نمیخواهیم باشد، حوزههای علمیه نمیخواهیم وجود داشته باشد. حوزههای علمیه باید زنده باشد و در برابر دشمنان اسلام چون کوه محکم بایستد و بخروشد.
📘 صحیفه امام، ج۱، ص۱۵۹
روایت حبیب
سردار شهید غلامحسین خزاعی
چند روزی بود بهم میگفت هر وقت رفتی اهواز بی خبر نرو من می خوام بیام
به پدر و مادرم تلفن بزنم
از منطقهی عملیاتی خیبر، همراهم آمد اهواز، تا به خانوادهاش تلفن بزند. همین که جلوی مخابرات ایستادم، نگاهی به خیابان انداخت و گفت: پشیمون شدم، برگردیم.تلفن نمی زنم
نمیدانستم برای حرفش چه دلیلی دارد، برای همین قبل از حرکت نگاهی به اطراف انداختم. دلیل برگشتنش را فهمیدم؛ چند زن بدحجاب، جلوی مخابرات ایستاده بودند
و حسین حتی از تلفن زدن به پدر و مادرش بخاطر آنها منصرف شده بود
📚 زنجیرها
یاد عزیزش با صلوات
*﷽*
در مکتب ولایت
در محضر امام زین العابدین (ع)
🌻 امام زین العابدین (ع) می فرمایند :
🌿ثَلاثٌ مُنْجِياتٌ لِلْمُؤْمِن: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِيابِهِمْ، وَ إشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما يَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ، وَ طُولُ الْبُكاءِ عَلي خَطيئَتِهِ.
👈 سه چيز موجب نجات مومن خواهد بود :
1⃣ بازداشت زبان از بدگوئی و غيبت مردم
2⃣ خود را مشغول به كارهائی كردن كه برای آخرت و دنيايش مفيد باشد.
3⃣ هميشه بر خطاها و اشتباهات خود گريان و ناراحت باشد.
📚 : بحارالأنوار، ج 75، ص 140
هدیه به امام سجاد(ع) صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
#استوری
🎥ای کشته دور از وطن....
💢 به یاد #حاج_قاسم_سلیمانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
یک بار حاجی گفته بود : من اصلا دیگر تیم حفاظت نمیخواهم!
هادی و رضا وشهروز مثل دیوانهها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد.
هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟!
خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم!
حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمیخواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.
آن شب بچهها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطهشان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آنها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.
راوی:محمدطه امیری
#شهید_هادی_طارمی
#شهید_رضا_خرمی
#شهید_شهروز_مظفری_نیا
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتگری شهدایی🌷
°روایت جالب حاج حسین یکتا
از شهید ابراهیم همت
بسیار زیبا و جالب
حتما ببینید
پیشنهاد دانلود👉
*﷽*
سردار سلیمانی🎤
ما هرگز فراموش نمی کنیم قرآن خواندن در تابوت و اذان گفتن شهید مغفوری را در قبر هنگام دفن او
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
آخرین بار بود که عازم جبهه میشد. بانوی آینه آورد و قرآن و شربت!
عادت زهرا بود بدرقه باشکوه💞
عادت عبدالمهدی هم همین دریافت محبت بانو بود تا محکم قدم بردارد در راه خدا!
قرآن را که بوسید، لبی که به شربت شیرین کرد؛ مثل همیشه قرآن را باز کرد تا چند آیه تلاوت کند :
"الله نورُ السمواتِ والأرض مَثَلُ نورِهِ..."
صورتش برافروخته شد و حال عجیبی پیدا کرد.
لحظه به لحظه با خواندن آیه صورتش گلگون تر می شد.
سر بلند کرد و آرام نگاهی به صورت بانو کرد و لب زد :
به به چه آیه خوبی ان شاالله با نور برگردم!
بانو آرام تر و شکسته تر پرسید :
عبدالمهدی این آیه چه گفت؟
گفت : با نور برمی گردم زهرا ، با نور!
رفت. با نور برگشت...🕊
#سردار_شهیدحاج_عبدالمهدی_مغفوری
#مخلص_خداعارف_بالله_معلم_اخلاق
#باب_الحوائج_گلزار_شهدای_کرمان
#یاد_عزیزش_با_صلوات
1_151004390.mp3
4.17M
🎧 روش های ترک عادت بد
✅ استاد پناهیان
بسیار زیبا
پیشنهاد دانلود👉
🔸۳۸ سال پیش در 11-11-1982 احمد قصیر با خودرویی مملو از ارادهی مقاومت، به سوی مقر حاکم نظامی اسراییلی در شهر صور در جنوب لبنان حرکت کرد و آن را منفجر نمود.
رژیم دشمن آن هنگام به کشته شدن ۷۶ نفر از افراد ارتش و شاباک اعتراف نمود.
به این مناسبت در لبنان با هشتگ #صناع_الحیاة (زندگی بخشان) به استقبال روز شهید میروند.
4_1209577307266613273.m4a
8.16M
🎤 وصیت صوتی
فرمانده 🌷 شهید #محمد_کیهانی 🌷
این صوت توسط شهید کیهانی عزیز قبل از شهادت ضبط شده است...
📎پیشنهاد دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین تصاویر از اظهارات «حبیب اُسَیوِد» سرکرده تروریستی حرکةالنضال بعد از دستگیری و انتقال به کشور
🔸اعضای این گروهک ۳۱ شهریور ۹۷ در رژه نیروهای مسلح اهواز، مردم و نیروهای در حال رژه را به رگبار بستند.
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
مدافعان حرم
به مناسبت شهادت شهید محمد رضا دهقان
میخوایم با شهید عهد ببندیم
یکی از لینک های زیر رو انتخاب کن و بهش عمل کن👇🏻
🌸 https://digipostal.ir/c5o1mot🌸
🌸 https://digipostal.ir/cro8xst🌸
🌸 https://digipostal.ir/cmi0s2b🌸
🌸 https://digipostal.ir/cibagb7🌸
🌸 https://digipostal.ir/cqb9mqv 🌸
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
یاد عزیزش با صلوات
لطفا جهت باز شدن پاکت نامه ها
با انگشت روی آن ضربه بزنید
در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
موضوع : مردم داری و کمک به مردم
معلم مربوطه: شهید اسماعیل صادقی
آب انبار روستاشون 30 الی 40 تا پله می خورد و می رفت پایین ، آب آوردن برای مردم روستا خیلی سخت بود مخصوصا آنهایی که سن و سال بالایی داشتند اسماعیل عصرها می رفت پای آب انبار می ایستاد هر کس آب می خواست ظرفش را می گرفت به سرعت پله ها را می رفت پایین ظرفشون را آب می کرد و می آورد بالا و بهشون می داد
کجایند مردان خوب خدا
کجایند شهیدان بی ادعا
دریغ از فراموشی راه شهدا
یاد عزیزش با صلوات
در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
موضوع: مبارزه با نفس
استاد : سردار شهید حسین علی نوری
حسین علی معاون اطلاعات و عملیات تیپ ویژه شهدا بود. یک شب که از نیمه گذشته بود، رفتم طرف سرویس بهداشتی تا تجدید وضویی کنم. صدای آب به گوشم خورد. دیدم حسین علی مشغول دستشویی هاست. حسابی جا خوردم.
گفتم: حسن آقا! شما چرا؟ این کارها در شأن شما نیست. اینجا این همه سرباز و نیروی عادی دارد.
کمرش را راست کرد و گفت: برادر موحد! این حرف ها نیست. مگر من کی هستم. نفسم خطا کرده، زیاده خواهی کرده. الان هم دارم تنبیهش می کنم تا سرکش نشود.
اصرارم فایده ای نداشت. گفت: برو ولی از این قضیه برای کسی چیزی مگو.
بیرون که آمدم ناخواسته چشمم به لباس های_غواصی شسته شده و آویزان روی بند افتاد. همان لباس هایی که گلی بود و ما از خستگی نای شستنش را نداشتیم.
حسابی از خجالت مان در آمده بود.
📚کتاب من شهید می شوم
یاد عزیزش با صلوات