*﷽*
در محضر شهدا
باب الحوائج گلزار شهدای کرمان
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷
خودکار دستش بود و داشت مطلبی را یادداشت میکرد.
پسر داییش آمد و میخواست مطلبی یادداشت کند. به عبدالمهدی گفت: خودکارتو بده می خوام بنویسم. عبدالمهدی خودکار رو محکم برای خودش نگه داشت. کمی به دنبال خود کار دیگری گشت... پیدا نکرد.
مقابل چشمان متحریر و حال کمی عصبانی پسردایی بلند شد و از خانه بیرون رفت. یک خودکار خرید و آورد و در مقابل چشمان گشاد و پرسش گر هم گفت: خودکار دستم برای بیت الماله...
حتی با خودکار بیت المال یک شماره ی غیرکاری یادداشت نمیکرد.
📚: عبدالمهدی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
👆👆👆👆👆
مسابقه شهدایی بعدی در دی ماه از زندگی نامه این شهید عزیز خواهد بود
👆👆👆👆👆
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
یک روز به حاج قاسم گفتم: حاجی تیر حلال جایی گیر میاد؟
حاج قاسم گفت: علی تیر حلال مثل نون حلال میمونه، نون حلال جایی سراغ داری؟
گفتم: بله.
حاجی گفت: کجا زیاد گیر میاد؟
گفتم: تو روستاها گیر میاد.
گفت: از کجا میدونی؟
گفتم: هر وقت حالمون خوب نیست، می ریم تو روستا یک لقمه نون میخوریم حالمون خوب می شه میفهمیم که این نون حلال بود.
نون حلال از هر درمانی برای ما مفیدتر واقع می شود.
📚: حماسه ۴۱
#شهید_علی_نژاد_شاهرخ_آبادی
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
#پیامکی_از_بهشت
#شهید_مهدی_اسماعیل_زاده
راه شهید ، کلام شهید
ای شمائی که سنگ حمایت از انقلاب را به سینه می زنید اما در عمل اینگونه نیست این را بدانید که مردم شریف شما را شناخته اند و دیگر زیر بار حرف پوچ شما نمی روند ، بر فرض که چند صباحی هم فعالیت داشته باشید ولی به جائی نمی رسید بهتر است که به آغوش ملت برگردید و از خدا طلب مغفرت کنید که خدا آمرزنده و مهربان است .
یاد عزیزش با صلوات
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
علمدار کمیل
شهــید ابراهــیم هــادی🌷
باران شدیدی در تهـران باریده بود
خیابان۱۷ شهـریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد می خواستند به سمت
دیگرخیابان بروند مانده بودند چه
کنند همان موقع ابراهــیم از راه
رسید پاچه شلوار را بالا زد با کـول
کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف
دیگر خـــیابان بُرد ابراهیم از این
کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز
شکستن نفـس خودش نداشت
مخــصوصا زمانی که خـیلی بین
بچـــهها مطــرح بود!
📚کتاب سلام بر ابراهیم
*﷽*
واقعا تا به حال شده به این فکر کنیم که شهدا با خدای خود چگونه زمزمه کردند که اینگونه سبک بال پرکشیدند ؟ کاش من هم میتوانستنم کمی از لذت های دنیوی فاصله بگیرم اسیر سیم خاردار نفسم نباشم..
شهدا گرچه ما دل شماها رو شکوندیم..ولی مارو یادتون نره..به خدا شماها رو دوست داریم..
🕊🕊🕊🌷🕊🕊🕊
هرگاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید
آنها هم شما را نزد
ابا عبدالله الحسین علیه السلام
یاد می کنند
#سردارشهیدمهدی_زین_الدین
بہ افق شبجمعہ...
أَلسَّلامُعَلےساڪنِکَرْبَلآءَ✋🏻
وکربلاراآفرید...
تاعشق...
جهانگیرشود..
+ذکرتسبیح
رَبَّناصَلّعلےأربٰابُوَآلڪَربَلا♥️✨ :)
#یاد_شهدا_با_صلوات
*﷽*
#در_محضر_شهدا
سه روز قبل از شهادت، به او اطلاع دادند، صاحب فرزند شده ای.
وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اسرار فرمانده اش(شهید احمد اللّهیاری) تصمیم گرفت برود و سری به پسرش بزند.
یک روزه رفت و پسرش را دید و وقتی برگشت چند کیلو شیرینی خریده بود و شیرینی را بین بچه های گردان پخش کرد.
آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند.
قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز مطلع بود.
دیدم که دارد به سمت دشمن می رود و سخت با آنها درگیر است، در همین حین گلوله ی توپی از سوی دشمن شلیک شد که مستقیم به سر حجت خورد.
سر حجت به هوا پرتاب شد و خون بود که از رگ های گلویش فوران می کرد و به آسمان می پاشید.
پیکر بی سر حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زده ی ما به زمین افتاد.
همانند ارباب بی سرش حسین(ع)
بی سر به شهادت رسید.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#شهید_حجت_اله_صنعتکار
#یاد_عزیزش_با_صلوات
17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر سردار دلها سلیمانی عزیز
🕊 سردار حاج قاسم #سلیمانی، توانست جبهه مقاومت را در سراسر جهان تشکیل دهد. 🕊
🌷 از تولد تا شهادت به هر نقطه از زندگی حاج قاسم که بنگریم فقط داغ امروزمان بیشتر میشود.🌷
*﷽*
در محضر شهدا
باب الحوائج گلزار شهدای کرمان
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷
مسجد جامع میرفتیم برای دعای کمیل و ندبه. مساجد دیگر هم میرفتیم. اما آن شب در مسجد جامع بودیم.
عبدالمهدی موقع دعا حال خوبی داشت.
آن شب هم که دعاتمام شد در حال خودش بود.
من بودم و او.
یعنی راستش او بود و خدا!
یا شاید هم فقط خدا بود!
حال و هوای خاص عبدالمهدی برای من غیر قابل دسترسی بود.
خودش ادامه داد: مثل کسی که توی دریای آرومی شناور باشه هستم...
باز هم درک نکردم، نه دریا را و نه شناور بودن در آرامش را!
البته این فهم او عجیب نبود؛ از همان دوران دبیرستان نماز شب را شروع کرده بود.
با عشق خاصی هیئت میرفت، گوشهای مینشست و با صدای گریه اش اشک دیگران را جاری می کرد. بعد از هیئت باز لبخند آرامشی مینشست گوشه ی لبش و میشد عبدالمهدی همیشگی.
📚: عبدالمهدی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
👆👆👆👆👆
مسابقه شهدایی بعدی در دی ماه از زندگی نامه این شهید عزیز خواهد بود
👆👆👆👆👆
PTT-20201203-WA0128.opus
392.8K
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
روایتگری شهدایی
همسایه داری شهدا
سردار شهید مهدی تهامی
از سرداران والامقام شهرستان زرند _ کرمان
📸 تصاویر ماندگار و به یاد ماندنی
خاکریزها گواه خوبی هستند
بر اشکهای چکیده از
دعای کمیلشان ....
#شب_جمعه
#کمیل_بخوانیم_به_یادشهدا
شب تون شهدایی🕊🌷🕊