شهادت حاج قاسم همه را عزادار کرد و همه نه فقط جامعه شیعه بلکه جامعه اهل سنّت؛ آن هم نه تنها در ایران بلکه در همه کشورها برایشان گریه کردند.
یک هیئت از علمای شیعه هندوستان برای عرض تسلیت به خانواده ایشان به ایران آمده بودند. از قضا من آن شب در منزل حاج قاسم بودم، دیدارشان را هم بنده پیگیری کردم و زمانی که علمای بزرگوار وارد منزل حاج قاسم شدند، یکپارچه به ضجه و گریه افتادند. آن فضای روحانی منزل حاج قاسم و فرزندان یتیمشان را که دیدند، همه گریان شدند. نشستند و چند دقیقه ای را همه گریه کردند.
بعد یکی از آقایان علما گفت: برای حاج قاسم هندوستان یکپارچه عزادار شد. همه جا، هرجا که شما می رفتید، مجلس عزای حاج قاسم بود، مجلس بزرگداشت حاج قاسم بود؛ حسینیه ها، مساجد، معابر و معابد و یکی از آنها گفت که حتی هندوها در هندوستان مراسم تجلیل و بزرگداشت برای ایشان گرفتند.
حتی هندوهایی که به هیچ مسئله اسلامی پایبندی ندارند؛ اما شهادت حاج قاسم آنها را هم متأثّر کردند و آنها هم در این عزای حاج قاسم اشک ریختند و گریه کردند. خب، حاج قاسم که هند نرفته بودند یا هندوها که حاج قاسم را نمی شناختند؛ پس این برای چیست؟ برای برد تفکر و مکتب حاج قاسم است؛ اینکه مقام معظم رهبری فرمودند مکتب حاج قاسم، به این جهت است، که وقتی فردی محور برای یک مکتب باشد میتواند همه را به سمت خودش جذب کند و با خود همراه کند.
🎤راوی: حجت الاسلام و المسلمین سعادتی
#حاج_قاسم🌷
اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست♥️
@maktabesardarsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اهل اینجا نیستیم...
#سردار_شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
ایستگاه داستان 📚
پسر بچه فقيري وارد کافی شاپ شد و پشت ميز نشست.
خدمتکار براي سفارش گرفتن به سراغش رفت.
پسر پرسيد: بستني شکلاتی چند است؟ خدمتکار گفت 135 سنت.
پسرک پول خردهايش را شمرد بعد پرسيد بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عده ای نيز بيرون کافی شاپ منتظر بودند با بی حوصلگی گفت :100 سنت.
پسر گفت برای من بستنی معمولی بياوريد...
خدمتکارِ بی حوصله، يک بستنی از ته مانده های بستنی های ديگران آورد و صورت حساب را به پسرک داد و رفت، پسر بستنی را تمام کرد.
صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت...
هنگامی که خدمتکار برای تميز کردن ميز رفت شرمنده شد..!
پسر بچه در روي ميز در کنار بشقاب خالی 35 سنت انعام گذاشته بود
در صورتی که ميتوانست بستنی شکلاتی بخرد...
بعضي بزرگ زاده می شوند، برخی بزرگی را بدست می آورند...
و باید یاد گرفت که بزرگی به داشتن پول و ثروت نیست...
نحوه زندگی هر انسان نشانه مرده و یا زنده بودن اوست...
از این لحاظ می توانیم ببینیم چگونه شهید زنده است...
پس هر چه به #شهدا در اندیشه و عمل نزدیکتر باشیم، زنده ایم و گرنه مرده ای هستیم که دچار توهم زنده بودن هستیم!
کمک به فقرا که بعد از شهادت تاجبخش فاش شد🌷
شهید تاجبخش در بیشتر اوقات، تمام و یا بخش قابل توجّهی از حقوق خود را برای رفع مشكلات مردم به عنوان قرضالحسنه یا بِلاعوض میداد.
◇ در جواب آنهایی كه علّت آن را جویا میشدند، به این آیهی قرآن استناد میكرد كه «هركس در راه خدا چیزی یا پولی قرض دهد، خداوند دهبرابر به وی برمیگرداند.»
◇ كمک به فقرا و محرومان از دیگر كارهایی بود كه پس از به شهادترسیدن وی از سوی دوستانش اطلاع یافتیم، زمانی كه محمد میفهمید كسی از بچههای هیئت یا مسجد كاری یا مشكلی دارد، اجازهی استراحت به خودش نمیداد و به كمک دوستانش میشتافت.
◇ همیشه به دنبال كار خیر بود و وقتی فهمید كه مقبرهی چهار شهید گمنام شهر گتوند در حال تعمیر و بازسازی است، به بنده گفت كه تمام هزینههای این مرمّت را تقبّل میكنم، به شرطی كه تا زندهام این مسئله فاش نشود.
#شهید_محمد_تاجبخش🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایستگاه شهدا 🌷
مدافعانحرم
برای پـــ💵ـول به سوریه میروند⁉️
پاسخ شهیدِ مدافعحرم را ببینید!
#شهیداصغرالیاس🌷
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀🕊
🔰هرطور در دنیا خود را بسازیم، همانگونه محشور میشویم.
انسان با حیوان این تفاوت را دارد که حیوان، جهازات روحی و جهازات جسمیاش با هم ساخته میشود... زنبور عسل همان روزی که به دنیا میآید، هرچه که کمالات باطنی، روحی و حیاتی دارد،
با همان ساختمان فیزیولوژیاش آمده است... انسان فقط از نظر جسم، قالب مشخص دارد؛ از نظر روح، قالب مشخصی ندارد، قالبش همان است که در این دنیا میسازد. ممکن است آنچنان بزرگ بسازد که از دنیا و مافیها بزرگتر باشد و ممکن است چنان کوچک و حقیر ساخته بشود که از یک مورچه هم کوچکتر باشد.
ممکن است آنچنان زیبا ساخته بشود که هیچ فرشتهای هم به زیبایی او نرسد، ممکن است آنچنان زشت ساخته بشود که "یحسن عندها القردة و الخنازیر" میمونها و خوکها پیش او زیبا هستند! انسانها هر طور که اینجا ساخته شوند، همانگونه محشور میشوند.
📚: از کتاب انسانشناسی قرآن
شهید آیت الله مطهری🌷
راه شهید، کلام شهید🕊
اي برادران! شهدا بر گردن شما حق دارند؛ بايد جوابگو باشيد؛ کاملاً مواظب باشيد کساني که شايستگي مسئوليت ندارند، در رأس کارها قرار نگيرند؛ مبادا از کارهايي که مي گذرد، غافل شويد؛ حقي که ديگر برادران بر گردن شما دارند، رعايت کنيد؛ مبادا در بين خودتان نفاق و جدايي باشد؛ به درماندگان کمک کنيد.
شهيد حسين قرباني اصل🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از کمکهای مافوق بشر در جبهه + فایل صوتی تازه منتشر شده از شهید خادم الشریعه
🔹️ آنچه که به صورت فایل صوتی تاریخی که سال گذشته برای اولین بار منتشر شده مربوط به شهید محمدمهدی خادمالشریعه فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا (ع) می باشد که در ۱۲ فروردین ماه سال ۶۱ بعد از عملیات فتح المبین در جمع همرزمانش ایراد کرده است.
◇ او در این سخنرانی از نقش امدادهای غیبی و لطف و نظر امام زمان (عج) در پیروزی رزمندگان اسلام سخن گفته است.
◇ سردار شهید محمدمهدی خادمالشریعه فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا (ع) و اولین سردار استان خراسان در روز جمعه اول خرداد سال ۱۳۳۷ در سرخس به دنیا آمد.
◇ او در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۶۱ مصادف با عید مبعث در آغوش شهادت آرام گرفت.
◇ پیکر مطهر او در ایوان طلاى صحن انقلاب آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد.
#شهید_محمدمهدی_خادمالشریعه🌷
🔰مهندسی عجیب!
نماز رشد دهنده، یعنی نماز ی که کارخانه آدم سازی است. فضای نماز، فضای تربیتی است.
مانند دریا که حیوانات درون آن بدون معلم و مربی، همه شنا بلدند. اگر انسان واقعا اهل نماز شد، خودبه خود همه عیب ها و نواقصش برطرف می شود.
به راستی که در نماز، مهندسی عجیبی شده است، از مسح سر و پا می فهمیم که باید سر تا پا نماز ی شویم... توجه به این نکات، از انسان رها، یک انسان مخلص، متعهد، کامل و استاندارد می سازد.
🎤روای: استاد قرائتی
📚: شیوه های دعوت به نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این که من بنشینم اینجا بگم من فرماندارهستم؛ بخشدارهستم...
#حاج_قاسم🌷
#لبیک_یا_خامنه_ای
اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست♥️
@maktabesardarsoleimani
M ar shalamche.mp3
4.2M
قدمگاه شهیدان است اینجا... 😭
نمیدونم تا به حال شلمچه، طلائیه و مناطق دوران دفاع مقدس رفتید یا نه...
این مناجات دقیقا دل آدم رو میبره همونجا... 😍😭
شبتون شهدایی🌷🌙
سلام مهربان ترین رفیق
💥صبحت بخیر ای تمامِ خیر ، ای مفهومِ خیر .
💥صبحت بخیر ای خورشید من ، روشنای دل .
💥صبحت بخیر ای آرزوی من ، تنهاترین رفیق.
💥صبحت بخیر ای شهید عزیز، آشنای دل.
🔹من که هر روز با رخصت سلام به آستان معطرتان صبحم بخیر می شود
🤲 ای کاش روزی هم با مژده ی وصل تان صبح همه بخیر شود ...
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة
عشق من ، فرمانده من
عارف شب های شلمچه
سردار عشق شهید مسعود زکی زاده 🌷
صبح تان منور به نگاه شهدا🌷
هرگز
شورشِ غنی علیه فقیر،
شورشِ عقده علیه عقیده،
شورشِ بیوطن علیه وطن،
شورشِ بیریشه علیه ریشه،
شورشِ دروغ علیه حقیقت،
شورشِ لامذهب علیه مذهب،
شورشِ ملحد علیه موحد،
و شورشِ مجازی علیه واقعیت،
پیروز نخواهد شد!!
📝در تاریخ بنویسید
یک پزشک #میلیاردر مرفه، یک بسیجی از قشر متوسط جامعه رو کشت
🔻در تاریخ بنویسید
یک #جوان_فقیر مدافع جمهوری اسلامی بود و یک پزشک مرفه بدون درد میخواست جمهوری اسلامی نابود شود...
📆در تاریخ خیلی چیزها بنویسید📆
#شهید_سیدروح_الله_عجمیان🌷
📝مهدی توی وصیت نامه اش نوشـته بود: رسیدن بـه سـن ۳۰ سال، بعد از عـلی اکبر(ع) برایم #ننگ است
🔸مـادرش مـی گـفـت: آخرین بـارے ڪه از #سوریــه بــرگشت ایران🇮🇷بــاهم رفتـیم #مشهد بــعد از زیارت دیدم مهدے ڪـنار ســقا خـونـه ایستـاده👤 ومـے خــنده.ازش پرســیدم:چـیه مـادر؟چرا میخـنـدی⁉️
🔹گفت: #مـادر! امضای #شهادتـم رو از امام رضا(ع) گرفـتم😍 بـهش گفـتم: اگـه تـو شهیـد بشی مــن دیـگه کسی رو نـدارم.
🔸مهدی دســتش رو بــه آسمـان بـلـنـد کرد وگفت: مادر #خدا هست
منبع: کتاب خاطرات مدافعان حرم صفحات ۳۳
#شهید_مهدی_صابری🌷
ده ماه بود ازش خبر نداشتیم. مادرش میگفت: #خرازی! پاشو برو ببین چیشد این بچه⁉️میگفتم: کجا برم؟ #جبهه یه وجب دو وجب نیست که...
🔰رفته بودیم #نماز_جمعه. حاج آقا آخر خطبه گفت: حسین خرازی را دعا کنید!
آمدم خانه🏡 به مادرش گفتم: #حسین مارو میگفت؟ چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟
نمیدانستیم #فرمانده لشکر اصفهان است!
سردار شهید حاج حسین خرازی 🌷
امام علی (ع)فرمودند :
🌱مستمند، فرستاده خداست، کسى که از او دریغ دارد از خدا دریغ داشته و کسى که به او عطا کند به خداوند عطا کرده است.
📚: نهج البلاغه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یک_شنبه_های_علوی_وفاطمی
من چندین سال به عنوان فرمانده تخریب و شناسایی در جبهههای جنگ حضور داشتم. پس از آن به عنوان کارگزار حج مشغول به کار شدم، در همین حین داعش به سوریه حمله کرد. فرمانده ما که جانشین حاج قاسم بود گفت که سردار با شما کار دارد،میدانستم وی قصد دارد در مورد جنگ با داعش با من صحبت کند.
نیروهای داعش را به دلیل اینکه به راحتی سر مردم و رزمندگان را از تن جدا میکردند به اندازه کوه دماوند تصور می کردم و به خاطر ترسی که از آنها داشتم به دیدار سردار سلیمانی نرفتم....
یک بار که ما به همراه تعدادی از زائران با یک اتوبوس به صورت زمینی به سوریه سفر کردیم، پس از اتمام مراسم تصمیم گرفتم با هواپیما به تهران بازگردم. متوجه تاخیر هواپیما در پرواز شدم، به دوستانم گفتم:چند وقتی است به جلساتی که از سوی سردار دعوت میشوم نمیروم؛ چراکه میدانم ایشان قصد دارد در خصوص جنگ با داعش و اعزام من به جبهه جنگ علیه سوریه صحبت کند، فکر میکنم هواپیما را به خاطر من نگه داشتهاند اگر آمدند و مرا با خود بردند، شما وسایل مرا به خانوادهام تحویل دهید.
حدسم درست بود از پشت پنجره هواپیما به بیرون نگاه میکردم که دیدم همکارانم که با چند ماشین بنز و تویوتا به دنبال من آمده بودند. با خنده به سمت هواپیما میآیند بعد از وارد شدن به هواپیما به من گفتند: حاج قاسم گفته از هواپیما پیاده شوید و تا شما پیاده نشوید هواپیما پرواز نمیکند، من برای سردار جانم را هم میدادم اما ترس از نیروهای داعش باعث شده بود که از رفتن به جبهه امتناع کنم.
وقتی سردار مرا که دید گفت: به به! حاج آقا تیپ زدی. نکته جالب اینجاست که برای اولین بار با کت و شلوار به سفر رفته بودم.
حاج قاسم گفت: من جلسه دارم به بچه ها میگویم شما را تا لب خط ببرند و منطقه را به شما نشان دهند ۲ ساعت دیگر به دفتر بیا تا با هم صحبت کنیم گفتم هواپیما رفت، پاسخ داد سه روز دیگر با هم به تهران برمیگردیم، دوستانم به من می خندیدند، من اصلا تمایل نداشتم به خط بروم.
با ماشین از فرودگاه سوریه تا لب خط در حال تردد بودیم، ناگهان متوجه بیش از ۵۰ بمب که مانند کلم در کنار جاده قرار گرفته بود، شدیم. با دیدن این صحنه، وحشت زده، به دوستانم گفتم: چرا شما این همه بمب را نمیبینید؟! آنها گفتند: ما اصلا نمی دانستیم اینها بمب است...!
هر کدام از این بمبها یک تانک را منهدم می کرد،از همکارانم یک سیم چین گرفتم و گفتم کنار بایستید و شروع به خنثی کردن بمبها کردم، در حدود ۲ ساعت توانستم ۵۰ بمب را خنثی کنم...
هوا تاریک شده بود و لباس ها و کفش هایم گل آلود، با آب سرد شروع به شستن آنها کردم تا برای شرکت در جلسه به دفتر حاج قاسم برویم، سردار تا مرا دید لبخند زد، گفتم: حاج آقا من تسلیم هستم فقط به من یک لباس بدهید، از او پرسیدم کی به تهران باز میگردد، گفت: که ۲ روز دیگر.
از او خواستم با او به تهران بازگردم و پس از سرو سامان دادن کارهایم دوباره با او به منطقه بازگردم...
یک روز در یکی محورها متوجه حضور یکی از نیروهای جوان ایرانی شدم که به تازگی صاحب یک فرزند شده و در آنجا با کمترین امکانات در حال مبارزه با نیروهای داعش است.
با دیدن این صحنه وجدانم به درد آمد و با خود گفتم: مگر میخواهم چقدر دیگر زندگی کنم که حالا که به تخصص من نیاز است از ترس جانم به کمک اینها نیایم؛ مگر این جسم خاکی چه ارزشی دارد، اینجا بود که بر ترس خود غلبه کردم.
🎤راوی: سردار حاج مهدی زمردین
#حاج_قاسم🌷
یک روز توی مسیری از منطقه داشتیم برمی گشتیم که تعدادی دختر وپسر سوری آواره، از تهاجم حرامیان به کشورشان، داشتند برای ما دست تکان میدادند و دنبال خودروی ما دویدند.
محمدحسین به راننده گفت: بایست.
وقتی خودر ایستاد هر آنچه خوردنی و تنقلات داشتیم داد به آنها وحرکت کردیم و موقع حرکت گفت بچه ها نگاه کنید این دختر و پسرهای چقدر زیبا و قشنگ و مثل عروسک هستند.
آهی کشید ازش پرسیدم چی شده؟ گفت: «یاد علیرضا افتادم ،دلم برایش تنگ شده و ادامه داد، دیشب زنگ زدم ایران واحوال علیرضا را بپرسم ومادر علیرضا گفت علیرضا عکست راگذاشته کنارش وخوابیده.
#شهید_محمدحسین_بشیری🕊🌷
🖼 با ذکر صلوات تصویر را ببینید...🌷
آرمان جدای از مسئله درسهای حوزوی در مسائل جهادی هم کار میکرد تا این که بعدا متوجه شدیم که در بحث فرهنگی هم کار میکند.
یک سری شاگرد داشت که از لحاظ سطح سواد و درآمدی پایین بودند یا اهل جاهای خاصی بودند و او به آنها آموزش میداد. حتی گاهی جایزه یا هدایایی را با کمک دیگران یا با هزینه شخصی خودش برای آنها تهیه میکرد. میگفت شاد کردن دل این بچهها خیلی برای من ارزشمند است.
حتی یک بار به من گفت که پدر یکی از این بچهها مریض است. مریضی خیلی سختی دارد و نمیتواند کار کند. مستأجر هستند و مادرش کار میکند که زندگیشان بچرخد. من که شنونده بودم واقعا دلم سوخت.
در کنار درسهای حوزوی این کارها را هم انجام میداد. چندین ماه بود که در مسجد محل هم فعالیت خود را شروع کرده بود و به بچهها درس میداد.
آرمان واقعا بینظیر بود. یک فرد دلسوز بود. فردی بود که واقعا مردم را دوست داشت و به هم نوعش کمک میکرد. فردی نبود که طوری با مردم رفتار کند که آنها را دل چرکین کند.
همیشه میگفت که دوست دارم در راه دین و اسلام جانم را بدهم. همیشه میگفت که هدف من از رفتن به حوزه، این است که میخواهم سرباز امام زمان(عج) باشم. هدف اصلیش این بود. با این شرایط تا این جا کارهایش را پیش برده بود که این اتفاق افتاد و شهید شد. به آرزویش رسید...🌷🕊
🎤راوی: پدر شهید
شهید آرمان علی وردی🌷
👇👇👇👇👇
اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست♥️
@maktabesardarsoleimani
Mohammad Hossein Poyanfar - Madyonam.mp3
9.81M
🎼مدیونم
🌷ای مادر ای مادر ای مادر
🌷مدیونم به دعای کسی
🌷که شبونه برام
🌷دو تا دستاشو میاره بالا
🌷واسم دعا میخونه....
🎤با نوای: محمدحسین پویانفر
چهار روزتادهه اول فاطمیه💔🖤
#یازهرا
👇👇👇👇👇
اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست♥️
@maktabesardarsoleimani