👆👆👆👆👆
کتاب تنها زیر باران
#روایت زندگی سردار شهید
#مهدی_زین_الدین
فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب قم
#یادش_عزیزش_با_صلوات
#روایت عشق
روایتگری سردار سلیمانی فرمانده وقت لشکر ثارالله کرمان در دفاع مقدس از عملیات کربلای ۵
قسمت 8⃣
سردار سلیمانی: 🎤
تقریبا هفت روز شدیدترین پاتکها را دشمن انجام داد. خود «عدنان خیرالله» که از افسران قابل ارتش عراق هم بود و به نظر ما، مقتدرترین فرمانده عراقی بود، در جبهه مقابل ما، مسئولیت بازپس گیری دریاچه ماهی را داشت. آن طرف، حداقل ۵۰۰ دستگاه تانک و بیش از ۳۰۰ یا ۴۰۰ قبضه توپ و دهها قبضه کاتیوشا -غیر از ادوات سبکی که در اختیارشان بود- اجرای آتش میکردند. زمین را هرچه نگاه میکردی، به جای این که نفر عراقی ببینی، ما تانک می دیدیم. یک حجم وسیعی بود. یا وقتی دشمن شروع می کرد به آتش ریختن، با این گروههای موزیک که یک ریتم منظمی دارند، هیچ تفاوتی نداشت. با یک انضباط ویژه ای، یک حجم بالایی از آتش میریخت. من دقت کردم در این زمین کربلای ۵، شاید هیچ متری از زمین وجود نداشت که یک گلولهای در آن جا فرود نیامده باشد...
ادامه دارد............
#روایت عشق
*خیلی از کارهای خانه را که بلد بود خودش انجام می داد
وقتی هم مانع می شدیم می گفت: :«کجای اسلام آمده
که همه کارهای منزل را باید مادر انجام بده؟!
چند ماهی رفت کلاس خیاطی؛ زود یاد گرفت. باباشم
براش یه چرخ خیاطی گرفت، لباسهای مردانه می دوخت.
کم کم مشتریش هم پیدا کرده بود. درامد هم داشت
پولش رو با مشورت و حساب شده خرج می کرد.*
#روایت عشق 💌
رفتهبودیمشناسایی،
بهکمینعراقیهابرخوردیم..🤦🏻♂
مجبورشدیمنمازصبحرادرحالِبرگشتن
بخونیم؛وقتیبهمقررسیدیم
آفتابطلوعکردهبود..🌞
همهازخستگیخوابشانبرد،بهجزسید!
.
تاظهرنمازخواندوگریهکرد..
ازش پرسیدم:«چیشده؟
چرااینقدربیتابی⁉️»
ازگریهچشماشسرخشدهبود..
.
سرشروبالاآوردوگفت:
«دیشبنمازشبمقضاشد..
دلمبرایخداتنگشده💔»
.
#شهیدمرتضیآوینی 🌷
🌹🌹🌹💌🌹🌹🌹
وصیتنامه📝
.
دوستدارماگرشهيدشوم،
پيكرینداشتهباشم..🚶🏻♂
ازادببـهدوراست،نزدسيدالشهدا،
سالموكفنپوشمحشورشوم..🥀'
.
واگرپيكرمبرگشت،
دوستدارمسنگقبریبرايمنگذارند؛
برايمسختاستسنگمزارداشتهباشم
وحضرتزهرابینشانباشند..:)💔'
.
#شهیدمحمدعبداللهی 🌷
🌹🌹🌹💌🌹🌹🌹
پدرشمیگفت:
.
وقتےیہبارازسوریہبرگشت،
گفت: پدر! ماقدررهبررانمےدونیم،
درسوریہرزمندگانجبهہمقاومتباابھت
نامامـامخامنہاۍرابرزبانجارۍمےکنند.. :)♥️
.
#شهیدحسینمشتاقی 🌷
♥️ اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست
@maktabesardarsoleimani
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
در مکتب شهادت در محضر مادران شهدا شهیدان محسن ، اصغر ، رضا و جواد بارفروش روایت عشق📝 مادر آمده بو
#روایت عشق🎤
روایت چهارم و پایانی 4⃣
🎤مادر شهید رضا بارفروش 🌷
رضا پسر فعال و پر جنب و جوشی بود. مادر انگار یک جورهایی دیگری دوستش داشت. به قول قدیمیها، گل سر سبد بچهها بود. رضا، در یکی از عملیاتها مجروح شده بود و دیگر نمیتواست به جبهه برود. عضو رسمی سپاه شده بود و مدام برای پیش برد امور جنگ به ماموریت میرفت. حاج خانم میگوید: پس از همه بچهها، دلم خوش بود به رضا. اصلا قیافهاش را که میدیدم کیف میکردم. مادر با هزار و یک آرزو، دامادش کرد اما مدتی بعد، درست روز عید فطر، رضا هم حین ماموریت آسمانی شد و رفت به ملاقات برادرانش. حاج خانم وقتی خبر را شنید، گفت: رضا خیلی زرنگ بود، میدانستم که از قافله جا نمیماند. شهادتت مبارک جان مادر!
#پایان حکایت فرزندان فاطمه
👋👋👋👋👋