eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
933 دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
8.1هزار ویدیو
33 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️•﷽•♥️ برشی از دفتر خاطرات📝 وقت نماز بود. وقتی که برای نماز آماده می‌شدیم چشمم به بازویش افتاد که باند پیچی شده بود. گفتم: چی شده؟ لبخند زد و با لحن آرامی گفت: زنبور نیش زده. کسی که همراه او  بود خنده را سر داد. یواشکی از او پرسیدم جریان از چه قرار است. گفت که موقع بازدید از دیدگاه، گلوله خورده به بازویش، ما هر چه قدر اصرار کردیم برو عقب استراحت کن به خرجش نرفت، تازه می‌خواست دوباره برود به دیدگاه. خون‌ریزی‌اش کم شده، باید شما را ببرم اورژانس برای این زخم؟ تبسم کرد. نگاهی به دستش انداخت و با لحن خاص گفت: بروم اورژانس؟ آن هم برای نیش زنبور؟ نه برادر می‌خواهم وضعیت منطقه دستم بیاید. باید اوضاع را روبه راه کنم. موسس توپخانه سپاه هیچ‌وقت لباس بسیجی را از تن خود درنمی‌آورد با اینکه پاسدار بود، همین لباس‌های خاکی را برتن می‌کرد  شادی روح مطهرش صلوات «نَسأَلُ اللّهَ مَنازِلَ وَ مُعایَشَهَ وَ مُرافَقَهَ » ♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️ مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
*﷽* حسن در عین حال که محجوب و با حیا بود، خیلی هم شوخ طبع و اهل مزاح بود. حتی در کوران جنگ هم دست از شوخی برنمی داشت. یکی دیگر از خصوصیتشان این بود که اهل تهجد بود. در اوج خستگی و تلاش شبانه روزیش، نماز شب و دعا و توسلش ترک نمی شد. گاهی کنار گوش بچه ها که می دانست اهل تهجد هستند، با لحن خاص و گیرایش می گفت: ما را هم جزو آن ۴۰ نفر قرار بده، اسم من حسن، شهرتم شفیع زاده است. راوی: سردار محمد جعفر اسدی 📚: مجله فکه
درمحضر سرداران سردار سلیمانی عزیز🎤 من با شهید شفیع‌ زاده خیلی رفیق بودم و رفاقتی که با شهید شفیع‌ زاده داشتم از بچه‌ های دیگر بیشتر بود، ما معمولاً در جلسات کنار هم می‌ نشستیم و با هم دیگر بیشتر شوخی می‌ کردیم. یادم است، در کربلای ۱۰ به همراه برادر عزیزمان سردار اسدی رفته بودیم برای تثبیت خط. چون شب گذشته عملیات بود، رفتیم به بچه‌ ها سر بزنیم، یکی از بچه‌ های بسیجی موجی شده بود، به حالت تعرضی به ما گفت که اینجا شاخ بز هم پیدا نمی‌ شود! با آقای اسدی آمدیم برای خودمان یک سناریو درست کردیم، رفتیم پیش آقای شمخانی بعد پیش آقای شفیع‌ زاده. بین رزمنده‌ ها ما همیشه من باب شوخی چیزهایی داشتیم، ایشان هم منتظر این نکته‌ ها بود و جواب می‌ داد، شروع کردم به صحبت و شوخی کردن. تقریباً عملیات را در قالب یک فیلم آوردیم، وقتی که رسیدیم به موزیک، معمولاً در فیلم به ترتیب گفته می شود کارگردان چه کسی است، بازیگران و… بازیگران را خودمان معرفی کردیم، وقتی که رسیدیم به موزیک متن، گفتیم موزیک متن شفیع‌زاده، خدا رحمت کند، ۱۰ دقیقه حسن می‌ خندید و می‌ گفت بار دیگر بگو و شاید کمتر از یک ساعت قبل از شهادتش بود. 🌷 🌷