در محضر مادران شهدا
دفترچه خاطرات
محمد رضا کاظمی زاده از جبهه اومده بود دم در مسجد دیدمش
گفتم پس محمد حسین من کجاست؟
چرا نیومد؟
خبری ازش نداری ؟
گفت 20 روزی هست که کمی مجروح شد و برگشت عقب
گفتم کجاست؟
گفت تهران بیمارستان
گفتم پس چرا زنگ نزده؟
ما خبر نداریم
گفت نمیدونم میخواسته ناراحت نشین
گفتم خیلی خوب
تو هم هیچی بهش نگو من خودم می رم تهران که غافلگیرش کنم
اون روز عصرش حرکت کردم با اتوبوس رفتم و صبح رسیدم تهران و رفتم بیمارستان
یواشکی یکی یکی اتاق ها را دید میزدم تا محمد حسین را پیدا کنم
از جلو درب یه اتاق گذشتم
یهو یکی صدا زد
مادر
مادر
برگشتم نگاه کردم تو اتاق دیدم محمد حسین روی تخت خوابیده
بغلش کردم بوسیدمش
حسابی جا خورده بودم که منو از کجا دیده
گفتم چطور منو شناختی؟
خندید و گفت مادر جان از همون دیروز که حرکت کردی ، تا الان که رسیدی میخوای همه را توضیح بدم که کجا نماز خوندین ، کجا ایستادین، چطور اومدین تا اینجا
همه چی را برام گفت انگار که مثل یه فیلم تلویزیونی جلوی چشمهاش پخش شده بود
غیر قابل باور بود برام
اما بعد ها فهمیدم و پس از دیدار با حاج قاسم سلیمانی و سخنان او فهمیدم که محمد حسین به چه درجه ای از عرفان رسیده بود
آری ای مردم شهدا ره صد ساله را یک شبه طی کردند و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم😔
#سردارشهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
معاون اطلاعات عملیات لشکر ثارالله کرمان در دفاع مقدس
جوان 23 ساله ای که با غلبه بر نفس به درجات بالای عرفانی رسیده بود و چشم حقیقت بین پیدا کرده بود
کجایند شهیدان راه خدا
کجایند مردان بی ادعا
#سردارشهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
معاون اطلاعات عملیات لشکر ثارالله کرمان
ولادت🕯: 1340 کرمان
شهادت:🌷 27 بهمن 64
عملیات والفجر هشت
اروند رود
مرقد مطهر: گلزار شهدای کرمان
شادی روحش #صلوات
🌷🌷🌷✳️🌷🌷🌷
♥️•﷽•♥️
#حُبُّ_الشُّهدا_یَجْمَعُنا
#مکتب_حاج_قاسم
📝خاطرات ماندگار سردار سلیمانی از دفاع مقدس از
یاران شهیدش🌷
🎤 سردار سلیمانی:
جنگ ما گنج بود هر چه بود اخلاص و پاکی
آورکتش را انداخته بود روی شانه اش ، جوراب هم نپوشیده بود وارد سنگر من شد من یک نگاهی بهش انداختم شاید من منظوری هم از نگاهم نداشتم اما او به من گفت من در نماز بودم که گفتند شما با من کار دارید من هم آمدم میخواستم آورکت را بپوشم با خودم گفتم حسین پسر غلامحسین تو پیش خدا اینگونه رفتی پیش فلانی میخوای آورکت را درست بپوشی و من همان طور آمدم پیش شما
شهدای ما اینگونه بودند
فقط برای خدا بودند مخلص و عارف به تمام معنا
#سردارشهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
شادی روح مطهر عزیزترین یار سردار صلوات
همان که سردار اصرار داشت در کنار قبر او دفن شود
«نَسأَلُ اللّهَ مَنازِلَ #الشُّهَداءِ وَ مُعایَشَهَ #السُّعَداءِ وَ مُرافَقَهَ #الاَنبِیاءِ »
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
*﷽*
در مکتب شهادت
#به_وقت_شهدا
#سردارشهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
یار و دلدار سردار سلیمانی♥️
بچّه های گردان داشتند دعا می خواندند. پرسیدم: «حسین آقا! این ها وضعشان چه طور است؟» گفت: «این ها که این جا نشسته اند؛ آدم شده اند، آنها که آن طرف هستند در راه آدم شدن هستند.» خیلی منقلب شدم و از سنگر اطّلاعات بیرون آمدم. بله! حسین این گونه انسانی بود و خیلی بالاتر از این حرفها، که عقل ما نمی رسد. او واقعیت ها را می دید
همون بچه هایی که گفت آدم شدند
همه شهید شدند
#یاد_عزیزش_با_صلوات
محمد حسین جان
یوسف اللهی عزیز
گاهی ، نگاهی
دعا کن تا ما هم آدم شویم و
به فیض شهادت برسیم 😭
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
#به_وقت_شهدا
#یاران_سردار
یار محبوب و دوست داشتنی سردار سلیمانی
عارف لشکر ثارالله کرمان
#سردارشهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
شهیدی که حاج قاسم اصرار داشت و وصیت کرد کنار او دفن شود
خاطره ای ماندگار از شهید یوسف اللهی
از زبان سردار سلیمانی
شب جمعه یاد امام و شهدا صلوات
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
#به_وقت_شهدا
#یاران_سردار
شب عید بود همه خانواده دور هم جمع بودند.چون اکثرا فرهنگی بودیم،هر کدام یک سکه از طرف اداره به عنوان عیدی گرفته بودیم.
حسین هم از منطقه آمده بود.آن شب خیلی از جبهه ورزمندگان صحبت کرد.در آخر گفت همه سکه هایشان را برای جنگ بدهند.
کسی مخالفت نکرد.هر کس سکه خود را آورد و به او داد.وقتی سکه مرا گرفت حرف جالبی زد که هیچ وقت از ذهنم نمی رود.
گفت:سکه را بده به من نگو سکه را دادم به حسین ، بگو سکه را دادم به خدا.
بگذار نیتت خالص باشد.اگر به جبهه ها کمک می کنی در واقع با خدا معامله می کنی.
📕:نخل سوخته
🌷عارف لشکر ثارالله کرمان
#سردارشهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani