*﷽*
#شهیدانه
در حین عملیات یکی از فرماندهان ارتش عراق را دستگیر کردیم. هیکل ورزیده ای داشت؛ با قدی حدود دو متر...
اولین باری بود که دست اسیری را می بستیم. نمیشد آزادش گذاشت. هر لحظه فکر میکردم الان است که بیفتد به جان بچه ها و همه را تکه تکه کند.
میرحسینی ساعتی با او صحبت کرد ؛ آرام و با طمانینه. فرمانده ی عراقی لحظه به لحظه از این رو به آن رو می شد ؛ انگار آبی که بر آتش ریخته باشی.
ساعاتی گذشت.
میر حسینی گفت : دستان فرمانده ی عراقی را باز کنیم. به او پرتغال تعارف کرد.یکهو فرمانده دشمن زد زیر گریه. میر حسینی را در بغل گرفت و شروع کرد به بوسیدن او.
میرحسینی رأفت علی را در جنگ داشت.
📚 : نگین هامون
#سردارشهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#شهیدانه
برای انجام اعمال واجبمان مقدماتی لازمدارد ؛ #وضو می گیریم و...
برای خواندن دعا و مداحی و روضه خوانی هم با #وضو باش.
باید همیشه خودمان را در #محضر_خدا ببینیم.
#وضو به روح آرامش می دهد و انسان مهیا می شود برای توسل و گفتگو با اهل بیت(ع).
📚 : نگین هامون
#سردارشهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
حین عملیات در ستاد لشکر نشسته بودیم. که میرحسینی از راه رسید با دست و صورت و بدن زخمی و باند پیچی شده.
از عملیات پرسید و پیشروی نیروها و وضعیت گردانهای عمل کننده ، انگار نه انگار مجروح است! همه شروع به اعتراض کردیم.
حاج قاسم سلیمانی گفت : که چرا با این وضع و حال به منطقه بازگشته ای مگر در حال استراحت نبودی؟!
هرچه اصرار و التماس کردیم عقب نرفت.
ماند و به هدایت نیروها پرداخت.
📚 :نگین هامون
#سردارشهید_میرقاسم_میرحسینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم