خاطره ای از دوست شهیدمان
#سردار_شهید_علی_ماهانی
خوب به دقت بخوانید و دل بسپارید اینها افسانه و داستان نیست اینها واقعیات مردان خدایی است
علی از کسانی بود و به درجه ای از ایمان و عرفان رسیده بود که حجاب از جلوی چشمهاش کنار رفته بود و مستجاب الدعوه شده بود
یک مورد باور نکردنی اینکه کنار کارون بودیم ، بچه ها مشغول شستن پتوها بودند ، علی آقا لب کارون نشسته بود و بچه ها پتوهای مخابرات را می شستند و شهید علی حاجبی هم کنارش نشسته بود . علی آقا همین که بچه ها مشغول بودند و هوا هم گرم بود گفت اگر یه هندوانه خنکی بود خیلی می چسبید به خدا قسم به اندازه یک نگاه برداشتن از علی ، یک هندوانه بزرگ را دیدیم که روی آب می غلطد و می آید و آن را آب آورد و بچه ها آن هندوانه را گرفتند و بریدند و خوردند
شاید به خنکی و شیرینی آن هندوانه هیچکس تا حالا ندیده بود و نخورده بود
اینها مردانی بودند که خدا آنها را برای شهادت برگزیده بود
#مردان_الهی
#افلاکیان_خاکی
#فرشیان_عرشی
کجایی علی جان که یادت بخیر
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
🍃🌸🍃🕊🍃🌸🍃
*﷽*
#شهیدانه
خواب دیدم پیکر پاک علی آقا را در کرمان تشییع میکنند.
وقتی تابوت را به زمین گذاشتن ، رفتم و روی جنازه را کنار زدم. دست انداختم زیر سر علی آقا. سرش را بلند کردم سر از بدن جدا شد!!
من هم سرش را چند بار برداشتم و بوسیدم. هر بار که سرش را برای بوسیدن برمی داشتم ، از تن جدا میشد !!
اما وقتی دوباره در تابوت می گذاشتم به بدن می چسبید.
راوی : محمدحسین فتحعلی شاهی
📚 : روز تیغ
#سردار_شهید_علی_ماهانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#شهیدانه
خداوند فرزند دختری به ما عطا کرد که اسم اورا شیما گذاشتیم.
همان اوایل علی آقا به منزل ما آمد و بعد از تبریک پرسید اسم دخترت را چه گذاشتی؟
گفتم : شیما
گفت : چطور اسم پسرت را روح الله گذاشتی اسم دخترا شیما؟!
گفتم : چند اسم لای قران گذاشتم ، این بیرون آمد.
کمی دلگیر شد ، نشست و سکوت کرد.
گفتم : علی آقا می دانی شیما اسم چه کسی بوده؟
با همان درگیری جواب داد : نه نمیدانم.
گفتم : شیما اسم خواهر رضاعی حضرت محمد است.
وقتی این را شنید ، خیلی خوشحال شد ؛ انگار تمام دنیا را به او داده اند.
بی اندازه به ائمه اطهار و نام گزینی دینی اعتقاد داشت.
📚 : روز تیغ
#سردار_شهید_علی_ماهانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات