#ایستگاه_خاطرات_شهدا
شب قبلش یک ساعت همه را جمع کردیم و چیزهایی که باید بگوییم را گفتیم . به شوخی به کریمی گفتم این ریش ها را بزن . گفت : این ریش ها جان می دهد که با خون خضاب شود . من خیلی دوست دارم مثل حضرت علی اکبر اربا اربا شوم .
گفتیم هیچ کسی با گلوله اربا اربا نمی شود .
پیش از عملیات به ما بازو بند ندادند .در عملیات نیز محاصره کامل و مهماتمان هم تمام شد . زینبیون و فاطمیون عقب کشیده بودند و به آنها گفته بودند هرکس که بازوبند نداشت را بزنید .
از یک طرف مسلحین تکفیری و از طرف دیگر خودی ها ما را میزدند . مجروحین را گذاشتیم در ماشین که ناگهان صدایی آمد . گفتم : چی شد؟ گفتند مرتضی پرید . دیدم کنار تویوتا سرش یکجا و تنش یک جای دیگر افتاده است . همانطور که گفته بود دوست دارم علی اکبری شهید شوم ، شهید شد .....
#شهیدمرتضی_کریمی🌷
📕 سایت هادیون