#سبک_زندگی_شهدا
آخرین باری که به تهران آمده بود #کمتر غذا میخورد.
وقتی با اعتراض ما مواجه میشد میگفت:
باید این بدن را #آماده کنم.
در شب های #سرد زمستان بدون بالش و پتو میخوابید ومیگفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی در #خاک بماند.
میگفت:
من از این دنیا هیچ نمیخواهم حتی یک وجب خاک.
دوست دارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
دوست دارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد....
#شهیدابراهیم_هادی
📕صبحتون شهدایی
#خـــاطرات_شهدا
صاحب خانه ما زنی باتقوا بود که معلم قرآن بود و جلسات معنوی برگذار می کرد.
با اینکه مادرمان زنی معنوی و مومن بود ، و در ایام بارداری ابراهیم به سر می برد ، بسیار معنوی تر شده بود و دائما قرآن می خواند و دعا و ثنا می گفت. این ها همه بر ابراهیم تاثیر داشت. ابراهیم شب 21 ماه رمضان متولد شد.
این ها همه تقارنی هدفمند بود تا ابراهیم از دوران جنینی ، با محبت الله و آل الله خو بگیرد و این سرمایه را تا کانال کمیل ، به همراه ببرد و آن را با روی سپید تقدیم به حضرت الله کند.
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#خاطرات_شهدا
در يكی از عملياتها ، بر روی ارتفاعات بازی دراز ، به سنگری رسيديم كه تعدادی عراقی در آن حضور داشتند ، با اسلحه اشاره كردم و اون ها رو بيرون آوردم.
اما وقتی كه گفتم به سمت پايين حركت كنين ، هيچ حركتی نمیكردند.
ما ۲ نفر بوديم و آنها ۱۵ نفر و طوری بين ما قرار گرفتن كه هر لحظه ممكن بود به هر دوی ما حمله كنن ، شايد هم فكر نمیكردن ما فقط ۲ نفر باشيم.
دوباره داد زدم ،
حركت كنيد و با دست اشاره كردم ولی همه ی عراقی ها به افسر درجه داری كه پشت سرشان بود نگاه می كردند.
افسر بعثی هم ابروهايش را بالا می انداخت ، يعنی نرويد.
خيلی ترسيده بودم تا حالا در چنين موقعيتی قرار نگرفته بودم. يك لحظه با خودم گفتم ،
همه را ببندم به رگبار ، اما كار درستی نبود.
هر لحظه ممكن بود اتفاق بدی رخ دهد ، از ترس اسلحه را محكم گرفته بودم ، از خدا خواستم كمكم كنه.
یک دفعه از پشت سنگر ابراهيم را ديديم كه به سمت ما میآمد.
آرامش عجيبی پيدا كردم ، به محض رسيدنش ، در حالی كه به اسرا نگاه می كردم گفتم ،
آقا ابرام ، کمک ! ،
پرسيد ، چی شده؟
گفتم ، اون افسر بعثی نمی ذاره اينها برن پايين ، و بعد با دست افسر را نشان دادم ، لباس و درجه اش با بقيه فرق داشت و كاملاً مشخص بود.
ابراهيم اسلحه اش را به دوشش انداخت و جلو رفت ، با یک دست يقه افسر بعثی و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يک لحظه او را از جا بلند كرد و چند متر جلوتر جلوی پرتگاه قرار داد.
تمامی عراقی ها از ترس روی زمين نشستن و دستشان را بالا گرفتن.
افسر بعثی مرتب به ابراهيم التماس میكرد و می گفت ،
الدخيل الدخيل ، ارحم ارحم و همينطور ناله می كرد.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم1
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🦋*﷽*🦋
#شهـیـدابــراهـیم_هادی 🌷
✍️...شهید #ابراهیم هادی مدتی در جنوب شهر #معلم بود؛
🔹مدیر مدرسه اش میگفت آقا #ابراهیم از #جیب_خودش پول میداد به یکی از شاگردان تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد.
🌹چون آقای #هادی نظرش این بود که این ها بچه های #منطقه_محروم هستند و اکثرا سر کلاس گرسنه هستند و بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد.
🌹ابراهیم هادی نه تنها معلم؛ بلکه الگوی #اخلاق و رفتار بچه ها بود.
#روزمعلم
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
یکبار وارد مسجد شدم می خواستم به دستشویی بروم ،
دو نفر دیگر از زیر زمین آمدند و گفتند به خانه می روند چون چاه دستشویی گرفته است.
من هم تصمیم گرفتم برای نماز به خانه بروم که ابراهیم آمد وقتی ماجرا را فهمید که چاه دستشویی گرفته ، آستینش را بالا زد و در را بست و بعد از ربع ساعت بیرون آمد.
بعد دیدیم که توی این ربع ساعت چاه را باز کرده و همه جا را تمیز شسته ، بعد هم مشغول شستن دستان خودش شد.....
#شهیدابراهیم_هادی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
📚 سلام بر ابراهیم
در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
شهر سر پل ذهاب در حال سقوط بود و نزدیک بود محاصره شویم .
ظهر که شد ابراهیم رفت بالای پشت بام یکی از خانه ها و شروع کرد به اذان دادن !!
آن روز با نوای اذان ابراهیم شلیک توپخانه دشمن شدت گرفت. بعضی ها می گفتند ، ابراهیم الان وقت این کار نیست ! ، هر وقت اذان میدهی دشمن بیشتر حمله می کند.
ابراهیم کمی فکر کرد و در جواب گفت ،
مگه توی کربلا ، امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟
چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند!
ما برای همین اذان و نماز با دشمن می جنگیم...
علمدار کمیل
#شهیدابراهیم_هادی
📚 سلام برابراهیم_۲
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
#شهیدانه🕊
#شهیدابراهیم_هادی🌷
همراه ابراهیم به سمت مقر سپاه
می رفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم صدای اذان ظهر که آمد ماشین را مقابل یک مسجد نگه داشت.
گفتم: آقا ابراهیم بیا زودتر بریم مقر همونجا نماز می خونیم ما که بیکار نیستیم داریم کار رزمنده ها رو انجام می دهیم این هم مثل نمازه.
با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت تموم این کارها بازیه هدف از جنگ و جبهه اینه که نماز زنده بشه هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم.
ان شا ءالله اثر نماز اول وقت رو تو زندگی خودت می بینی.
🌿َاقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکْرِی
به خاطر یاد من ، نماز را اقامه کن
(طه ۱۴)
📚:خدای خوب ابراهیم
قرار بود عملیات والفجر مقدماتی آغاز شود. آخرین جلسه هماهنگی بین فرماندهان در دهلاویه برگزار شد و شهید همت از ابراهیم خواسته بود در آن جلسه شرکت کند و دعای توسل بخواند.
بعد از چند ساعت برای فرماندهان شام آوردن (کباب). و برای بسیجیان نان و سیب زمینی. ابراهیم در همان جا شروع کرد به دعای توسل خواندن و اجازه نداد جلسه تمام شود. وقتی برای سوار ماشین شدند حاج حسین الله کرم بسته ایی را به ابراهیم داد و گفتن نان و کباب است.
ابراهیم آن را به بیرون پرت کرد و گفت: وای بحال روزی که غذای فرمانده و بسیجی با هم متفاوت باشد آن موقع کار مشکل میشود.
🎤راوی:مرتضی پارسائیان
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#وصیت💌
✍خدايا عشق به انقلاب اسلامي ورهبرانقلاب چنان دروجودم شعلهوراست كه اگرتكهتكهام كنندويازير سختترين شكنجههاقرارگيرم،اوراتنهانخواهم گذاشت.
🗓22بهمن سالروزشهادت ابراهیم هادی
شادی روح #شهیدابراهیم_هادی و #شهدای_کانال_کمیل_و_حنظله صلوات🌷🕊
همیشه میگفت:
بعد از توکل به خداوند،
توسل به حضرات معصومین؛
خصوصا حضرت زهرا "س"
حلال مشکلات است...
#شهیدابراهیم_هادی🌷
یکی دو تا از دوستان ابراهیم، گرفتار تبلیغات مسموم منافقین شده و به مجاهدین خلق تمایل پیدا کرده بودند.
یک لحظه آرام و قرار نداشت، امیر منجر که تسلط بیشتری به مسائل سیاسی داشت را خبر کرد و در مسجد جلسه ای برقرار نمود.
تا نیمه شب با آنها صحبت کرد تا شبهات این جوان ها برطرف شود. خوشحال بود که جهاد تبیین را به خوبی انجام داده. یکی از آن دو نفر قبل از ابراهیم در جبهه های غرب به شهادت رسید.
#شهیدابراهیم_هادی🌷
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
ابراهیم همیشه می گفت: دشمن دارد کار می کند تا مهمترین مسائل در نگاه مردم تغییر کند. مردم بی تفاوت بشوند و آن زمان است که انقلاب از بین می رود...
📚: سلام بر ابراهیم
#شهیدابراهیم_هادی🌷
بارها میدیدم ابراهیم، با بچههایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق میشد.
آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت! اصلا چیزی از دین نمیدانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد.
حتی میگفت: تا حالا هیچ جلسهی مذهبی یا هیئت نرفتهام. دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همهی کارهای اشتباهش را کنار گذاشت. او یکی از بچههای خوب ورزشکار شد. ابراهیم یکی یکی بچهها را جذب ورزش میکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هیئت میکشاند و به قول خودش میانداخت تو دامن امام حسین (ع).
📚: سلام بر ابراهیم
#شهیدابراهیم_هادی🌷