eitaa logo
ملکه بهشتی
2.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2هزار ویدیو
15 فایل
سیاستهای همسر داری،زناشویی، فرزند پروری وهر آنچه شما رو ملکه بهشتی خانواده میکنه 💞💞 🌟کانال تعرفه تبلیغاتی ما https://eitaa.com/joinchat/3314483605Cf66e67dc91 آیدی من @Mazaheriyan_140@
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 64 دستانش محکم تر می شود...صورتش را می بوسم...انگشتانش روی کمرم می لؽزند...دستم را روی صورت اصلاح :نشده اش می کشم و آهسته می گويم ..دوست دارم ماهان دستش روی پهلويم قرار می گيرد و چشمانش باز می شوند...تحمل نگاه پر حرفش را ندارم و تنها لبم را روی لبش می گذارم...ترديد می کند...سرم را عقب می کشم...چشمانش سرخ و بی حالند....اما به آرامی در آغوشم می کشد و از ...محبتش سيرابم می کند...او می بوسد و من در دلم داد می زنم توبه کردم که ديگه باتو نباشم دل ندم ديگه بهت ازت جداشم کنج قلبم واسه ی تو جا نزارم قول مردونمو زير پا نزارم ...با دستانش به وجودم آتش می زند و من همچنان می خوانم توبه کردم ديگه چشماتو نبينم ديگه پای حرفای دلت نشينم عکس چشمای تو رو ديگه نبوسم اگه حتی توی تنهايی بپوسم ...صدای نفسهای تندش در گوشم می نشنيد و من ادامه می دهم توبه کردم که غروبارو نبينم ديگه هيچ وقت لب دريا ننشينم همه ی خاطره هاتو دور بريزم ديگه هيچ وقت بهت نگم عزيزم نفس عميقی می کشد...صورتم را غرق بوسه می کند و محکم در آغوشم می گيرد و من در حاليکه به خواب می روم ...زمزمه می کنم توبه کردم واست آسمون نباشم ديگه خورشيدت نشم نور نباشم بزنم حرؾ دلم رو ديگه اين بار برو دوست ندارم... خدانگهدار ادامه دارد... نویسنده P*E*G*A*H
قسمت 65 دو ماه از آن روز بارانی گذشته...هنوز هم آخرين چيزی که شبها قبل از خواب از ذهنم می گذرد کيان است...اما خودم ...را به همين فکرو خيال آخر شب محدود کرده ام...بقيه ساعات را صادقانه در کنار ماهانم صبحها اگر خانه پدرم باشم دنبالم می آيد...با هم به دانشگاه می رويم...توی محيط دانشگاه همان ماهان جدی و خشک است...سر کلاسها هر چه می خواهم شيطنت کنم و حواسش را پرت کنم موفق نمی شوم...هيچ توجه خاصی به من نمیکند مگر اينکه بخواهد به خاطر حواس پرتی يا خواب آلودگی ام تذکر دهد...اما وقتی تنها می شويم از اين رو به آن رو می شود کمتر روز و شبی ست که در کنارش به خواب نروم...به آغوشش...به جسمش...به روحش...به دستان نوازشگرش...به محبتهای بی دريغش...به عصبانيت های گاه و بيگاهش...به سخت گيريها و غر زدنهايش...به پياده رويهای شبانه مان...به نوازشها و عشق بازيهای کنترل شده ی آخر شب...به همه چيزش...به همه وجودش...وابسته شده ام...اين را می داند و تا آنجا که می تواند بودنش را از من دريػ نمی کند...شبهايی که خانه نمی آيد تا لحظه ای که بخوابم مرتب تماس می گيرد...هر چند کوتاه و مختصر...اما بارها و بارها...می داند که خوابيدن جايی خارج از آهوش مردانه اش برايم سخت شده شديدا درگير امتحاناتم...با وجود خستگی هايش پا به پای من بيدار می ماند و کمکم می کند...برای منی اين روزها هم که که اين ترم هيچ کتابی را باز نکرده ام وجود کسی مثل ماهان نعمت است...مواقع درس خواند سخت گير می شود و بداخلاق...اشکم را در می آورد...اما وقتی خيالش راحت می شود که درس را فهميده ام بؽلم می کند و آرامش را به ...وجود استرس کشيده ام بر می گرداند با ماهان خوشبختم...علی رغم تمام تفاوتهايمان...با وجود بچه بازيهای بی حد و حصر من در کنار ديسيپلين و جديت ماهان که هرگز با هم جور در نمی آيند...اما خوشبختيم...می دانم که او هم همين حس را دارد...می دانم که او هم با وجود من آرامش می گيرد...وقتی از مريضهايش کسی می ميرد...وقتی بعد از 14 ساعت در حاليکه از خستگی روی پاهايش بند نيست به خانه بر می گردد...تنها چيزی که می خواهد بغل کردن و بوسيدن من است...سرش را در آغوش میگيرم....موهايش را نوازش می کنم...صورت خسته اش را می بوسم...سرم را روی سينه اش می گذارم و آهسته آهسته ....کم شدن استرسها و پريشانيهايش را لمس می کنم آخر تير عروسيمان را برگزار می کنيم...تمام کارها را خودش بر عهده گرفته تا من با خيال راحت اين ترم را هم پشت سربذارم....ماهان نمونه است...بی همتا...اين روزها از ته دل احساس می کنم که واقعا دوستش دارم....اين روزها ماهان برايم مثل نفس کشيدن شده...بودنش واجب و نبودنش خطرناک امروز يازدهم تير ماه است....کيان به مناسبت فارغ التحصيليش جشن گرفته...دو ماه نيم است که نديدمش...انگار من جن شده ام و او بسم الله...تمام سعيش را می کند که با من رو به رو نشود...منهم اصراری ندارم...می دانم که ديدن دوباره اش همه چيز را خراب می کند...اما امروز می خواهم بروم...دلم برای يک لحظه ديدنش پر می کشد...ماهان نيست...بيمارستان است...با بزرگواری از من خواسته که همراه نگين بروم و گفته که او هم به محض تمام شدن کارش خواهد آمد...از اين همه اعتمادو مردانگی اش به جای خوشحالی شرمسارم...از اين ضربان قلب تند شده و اين هورمونهای به غليان در آمده ...آنهم به خاطر ديدن کيان... خجالت زده ام...زيباترين لباسم را می پوشم و به جذاب ترين شکل ممکن خودم را می آرايم...نگاه پدر و مادرم ناراضی به نظر می رسد...اما با لبخند بدرقه ام می کنند...گل می خريم....کادويی که برايش تهيه کرده ام در دستان عرق کرده ام می فشارم...از ماشين پياده می شوم...لرزش زانوهايم مشهود است...دستم را به در ماشين می گيرم و به طبقه يازدهم چشم می دوزم...من از اين خانه خاطره خوبی ندارم...دلشوره امانم را بريده...نگين دستم را می کشد و شانه به شانه اش وارد سالن بزرگ و شلوغ خانه می شوم....صدای موزيک سرسام آور است...دخترها و پسرهای جوان لحظه ای سن رقص را رها نمی کنند....با چشمانم ادامه دارد... نویسنده P*E*G*A*H
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Reza Sadeghi - Dohol.mp3
4.15M
🍃بهش بگو: آتیش گرفتم که تو سردت نشه 🎶@maleke_beheshty🎶
Reza Saeidi - Lazeme Ghalbam.mp3
7.69M
🎼لازمه قلبم 🎙رضا سعیدی ببین دلم پر میزنه برات نفس میکشم به عشق چشات دلم میخاد جونمو بدم گلم فقط بخنده لبات ... 🎶@maleke_beheshty🎶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب،فرصتی ست تا به رویاهایمان فکر کنیم شاید صبح فردا محال ترین آرزوهایمان برآورده شد.....❤️ شبتون سرشار از آرامش 💞@maleke_beheshty💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ فوت و فن های کسب درآمد ♨️ اگه از بی پولی خسته شدی اگه سرمایه نداری اگه به خاطر فشار ها، هدف و انگیزت کم رنگ شده ✅ آموزشهای رایگان این کانال را از دست نده 👇 https://eitaa.com/joinchat/1989017825C84aa15e59d اجرای آموزشی در ییلاقات 👈دریافت صوت آموزش کسب درآمداز فضای ،با ارسال عدد ۵ وکسب و کار عدد ۲، به ادمین