eitaa logo
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
45 دنبال‌کننده
87 عکس
7 ویدیو
1 فایل
اینجا جاییه برای رونوشت های یه مامان معمولی که دغدغه ی رشد و آگاهی داره... فقه و اصول خوانده ی متمایل به مشاوره مامانِ نازدونه و دردونه ❤️ من اینجام👇 @nurolhoda74
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال حمید کثیری
این بخش از سخنرانی ۸ خرداد ۱۴۰۳ سید حسن نصرالله در مراسم ختم مادر مرحومه‌شون (ره) خیلی جای کار داره. زیادی داره و میشه در موردش کلی فکر و بحث کرد ... با هم بخوانیم؛ ------------------------ مِنَتی که مادر و پدرمان بر ما، من و برادران و خواهرانم دارند، قابل بیان نیست. ما در حومه‌ای از کمربندهای فقر و فقرا در شرق بیروت، به نام محله‌ی شرشبوک در همسایگی منطقه‌ی کرنتینا به دنیا آمدیم و تقریبا ۱۵ سال در آن زندگی کردیم. در حومه‌ی ما هیچ مسجد، نمازخانه، روحانی، فعالیت مذهبی و در مدرسه‌ی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه‌ای که می‌رفتیم هیچ درس دینی‌ای وجود نداشت، اما به برکت این پدر و مادر، خداوند بر ما منت گذاشت و ما را به ایمان و تدین راه نمود و از کودکی نماز، روزه، تلاوت قرآن و خداترسی را آموختیم. در این محیط دور، بی‌گانه یا بی‌طرف نسبت به هر چیز مرتبط با دین، تدین یا فعالیت‌های دینی بزرگ‌ترین نعمت پس از وجود و واسطه‌های وجود یعنی پدر و مادر، نعمت ایمان است. به برکت و فضل ایشان، خداوند متعال به ما منت گذاشت و این نعمت را به ما بخشید. همچنین نعمت وابستگی به خط سیاسی که در آن قرار داشتیم و همچنان قرار داریم. ما در آن حومه هیچ کس را نمی‌شناختیم و هیچ کس به دیدن ما نمی‌آمد. یک حومه‌ی فقیر، دور و جدا افتاده بود. حتی اگر کسی می‌خواست یارگیری سیاسی کند، حومه‌ی شرشبوک آخرین گزینه‌اش بود. اما پدر و مادرم ما، من و برادران و خواهرانم را که بچه‌های کوچک ۹، ۱۰ یا ۱۲ ساله بودیم با حضرت امام موسی صدر آشنا و ما را عاشق او کردند. عکس او در مغازه و خانه جلوی چشم ما و منشش همواره بر زبان آن‌ها بود. از جایگاه تربیتی، پدرانه و از آغاز به مکتب، خط و جنبش او پیوستیم و هنوز هم همان است. حال چه من و برادرانم در حزب الله باشیم و چه در جنبش امل. ------------------------ این رو مقایسه کنیم با رویه‌ای که این روزها در تعلیم و تربیت رسمی و غیررسمی و محیط خانه، محل توجه هست. در موردش بیشتر صحبت می‌کنیم ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
حکم همین قدر کوتاه بود:«هواپیمای اکراینی کوتاهی کرده و باید غرامت بدهد...» بقیه هم داشت، اخبارگو توضیح داد، اینکه چه گفت و چه شد مهم نبود ، شاید هم بود اما من نشنیدم چون سرداری را دیدم با پای لنگانی که از ترور ناموفق برایش مانده بود آمد جلوی دوربین برای ببخشید گفتن؛ و در کشوری که عذرخواهی کردن در آن مرسوم نبود دلیرانه عذرخواهی کرد و سرش پایین بود... من بقیه ی خبر را نشنیدم چون صدای امثال حامد اسماعیلیون و نوشته های تلخ پیج نزدیکان پونه و آرش که هنوز مینویسد ما نمیبخشیم، آنقدر بلند بود و زهردار که شیرینی حرکت دلاورانه ی عین الاسد را به کاممان نرسیده ، شسته و برده بود... چقدر حکیم است رهبری که همان زمان آشفتگی خاطرمان گفت:«عین الاسد یوم الله است ....»کجا را میدیدند؟! حالا که دادگاه اوکراین نه جمهوری اسلامی! حکم داده ، آن هم حکم به کوتاهی و تقصیر هواپیمایی اوکراین، آنها که صدا بلند کرده بودند و گوش و چشم مان را پر کرده بودند از هشتگ و زهر ،چرا هیچ نمی گویند؟؟؟؟؟؟! نباید ببخشیم همه ی آن هایی که تیر دست گرفته و هویت ملی و اجتماعی مان را نشانه رفته اند.... چه دلنشین می پیچد در گوشم:«وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖوَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ»... https://eitaa.com/mamanemamooli
بهم گفت:«مامان! اگر بابا به فلان آقا رای بده شما هم به اون رای میدی؟» گفتم:« نه مامان جان!» چشماش گرد شد و گفت:«واقعا؟!چرا؟» حسش رو می‌فهمیدم، من هم، زمانی حتی فکرش رو نمی‌کردم رای همسرها باهم متفاوت باشه و حتی تو دوره ی نوجوانی همه ی عشق رو تو یکی بودن در همه ی مسائل می‌دیدم، اما الان باید جواب دخترکم رو میدادم:«چون من هم باید فکرامو بکنم و ببینم کی آدم درست تری هست برای رییس جمهور شدن!» جواب دادم و به این فکر کردم که قشنگه بچه ها تفاوت و در عین حال محبت و احترام رو از خونه هاشون ببینن و لمس کنند... https://eitaa.com/mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای رییسی سلام! من یک مامانِ معمولی ام، از آن معمولی ها که در خانه مشغول بچه داری و آشپزی است اما کتاب میخواند ، از آن خانه دارهایی که کم و بیش پیگیر اخبار مهم کشور است و تحلیل های سیاسی را رصد میکند، از آن خانم هایی که در خانه نشسته است اما دل و روحش تا ورای مرزها میرود و برای مسلمین و جهان اسلام می‌تپد... آقای رییسی با خودم قرار گذاشته بودم سالِ بعد همین حوالی ، کمی دورتر، کمی نزدیک تر، این متن را برای انتخابات بنویسم و امیدوار باشم که دست به دست کردن های مجازی میرساندش به شما، اما حالا... آقای رییسی ، من یک مامانِ معمولی ام که وقتی بعد مدت ها دیدم بالاترین مقام اجرایی کشورم از می شود و میتوانیم صحبت میکند ذوق کردم ، آنجایی که گفتید:«وقتی آمدم داخل کار دیدم می شود خیلی کارها کرد و درست می شود...» منِ مادر امید شدم و ریختم در جانم دخترکانم که آینده ی ایران هستند. من یک مادر اَم ، مادری که وقتی شما را لابلای نوجوان های دانش آموز دید و گعده ی صمیمانه تان ، هویت را ریخت در جانِ دخترک درآستانه ی نوجوانی اش... می دانید من یک مادرِ ایرانی ام! آنجایی که شما وسطِ وسطِ دریا بودید برای افتتاح ، آنجایی که دلم برای زنان و کودکان در سیل مانده می رفت و شما عبا درآوردید و قبا جمع کردید و رفتید لای گل و لای برای اینکه مرهم شوید بر دلشان و تمام صبح جمعه هایی که در خانه با خنده می گفتیم «بابا،جمعه وقت خواب و استراحته بگیر بشین خونه» اما در دلمان ماشاالله می‌خواندیم برایتان، به قوت و مستحکم شدن ایران می‌بالیدم و جان می‌گرفتم برای تربیت فرزندانم قرار بود بنویسم برای انتخابِ شما اما قسمت بود برسد به امروز که چهلمین روز شهادت شماست، درآستانه ی انتخابات رییس جمهور آینده، که تمام این مدت در کارها و رفتار های نامزدها دقیق شده بودم که چه کسی مثل شما امید می ریزد در جانِ ایران و می شود را با تمام وجود هجی می کند، که چه کسی یک جا نمی نشیند و شده با موتور خودش را می رساند، که چه کسی جان می‌دمد به جانِ ایرانم... آقای رییسی! می گویند دست شهید باز است حالا که رسیدیم به اینجا و امروز ، شما دست به دعا شوید برای هدایت قلوب و فردای ایران... https://eitaa.com/mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک رأی مسالمت آمیز خانوادگی رو تجربه کردیم😅 اینجوری که نازدونه اسم نامزد محترم رو نوشت و اجازه داد مامان شناسه ی انتخاباتی رو بنویسه و در نهایت دردونه مون زحمت انداختن تو صندوق رو کشید. https://eitaa.com/mamanemamooli
👧می فرماد: «من یواشکی دعا کردم آقاهه اشتباهی دوتا برگه بکنه ، یکیش رو بده به من ، که من هم رأی بدم» https://eitaa.com/mamanemamooli