شما به درع حصین خدا رسیده بودید و ما از دیروز برایتان «اللهم اجعله فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید» میخواندیم...
اصلا شما یکی از مظاهر «درع حصین» روی زمین بودید که...
#سیدِمقاومت
#سیدحسننصرالله
#رهبرشیعیان
https://eitaa.com/mamanemamooli
ترشی بامیه با گوجه را جستجو میکنم که یادم بیایید دفعه ی قبل چه جور درستش کرده بودم ، به نتیجه ی مطلوبم نمیرسم!
می آیم ایتا، نوشته اند مواظب بچه ها باشید ، چیزی از موشک و اسراییل و فلان نشنوند، فکرشان بهم نریزد.
آخرش از هر دستوری که در گوگل هست یکی را باسلیقه و ذائقه ی خودم برمیدارم و تمام که شد شیشه ها را برعکس میکنم هوایش خارج شود.
سراغ کرفس ها می روم ، خردشان که میکنم انگار افکار تکه تکه شده ی خودم را دارم میبینم، یاد پسر هفت ساله ی دوستم می افتم که شبِ قبلِ حمله ی موشکی تب کرده بود از ترس جنگ و بعدش پیام های هیس! به بچه ها چیزی نگویید .
فکر میکنم پس کجا باید غرور ملی و هویت جمعی را بریزم در جانشان؟! کجا درس شجاعت را املا کنم برایشان؟!
لوبیا ها را گذاشته ام که بپزند ، بخارشان میزند به صورتم که نازدانه از پشت سرم می گوید :«فلانی از بچه های مدرسه خیلی ترسواند ، آخه میگه الان که ایران به اسراییل حمله کرده ،جنگ میشه ،مامان واقعا جنگ میشه؟!» میبینم هرچقدر که من بایستم جلوی رویش و مواظب چشم و گوشش باشم واقعیت ها را جور دیگری که نباید به صورتش خواهد خورد؛ استوری خانم معلمی در ذهنم نقش میبندد که در خاورمیانه نمی شود گوش بچه ها را گرفت از جنگ نشنوند، بی تفاوتیِ بچه ها اول گریبان خودتان را میگیرد!
باید این پراکندگی آشپزخانه را جمع و جور کنم مثل ذهنم ، بسته های آماده ی فریزر را میگذار سرجایشان، سینک ظرفشویی را خالی میکنم و میرسم به آخرین جمله ای که در فکر و روحم منعکس میشود:« این روزها هر خانه ای که در تویش حرفی از مقاومت است، یک سنگر از سنگرهای حزب الله است.»
من یک مادرِمعمولی ام که باید ذائقه ی خانواده ی خودم را پیدا کنم ، سلیقه و حوصله بریزم لابلایش، ارزش هایی که میخواهم جمع و جور کنم و خودم راوی این روزها باشم برای بچه هایم، آنقدر که مثل آن روز، دُردانه ی سه ساله ام بگوید:« اسراییل بازشد! بریم اسراییل»
شیشه های ترشی را برمی گردانم، هوایشان خارج شده و حالا باید زمان بگذرد تا جا بیفتد.
#روایتمادرانه
#حزبالله
#مامانِمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
میدونی یه جمعه ای هم میرسه که پیاده خیابون ها و اتوبان ها رو میریم و لابلای سیل جمعیت گم میشیم که برسیم به پیداترین ناپیدای عالم...
#برایاو
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از دیمزن
یکی از دوستانم را عید نوروز دیدم. تازه فهمیده بود باردار است. گفتم اسمش رو می خوای چی بذاری؟ گفت: نمی دونم. پسر باشه حسین.
بعد از شهادت شهید رئیسی پیام داد که اگر پسر باشه اسمش رو می ذارم ابراهیم.
بعد از شهادت سردار زاهدی پرسید: چرا بهش می گی حاج علی؟ مگه اسمش محمدرضا نیست؟ گفتم حالا چه فرقی می کنه؟ گفت نه می خوام بذارم جزو گزینه هام.
بعد از شهادت فواد شکر می خواست اسم بچه اش را فواد بگذارد. فردایش که هنیه شهید شد گفت اسماعیل چه طوره؟ وقتی همه فرماندهان تیپ رضوان شهید شدند عکس ابراهیم عقیل را برایم فرستاد. نوشت. بچه م پسره. عقیل هم بد نیست.
سید حسن که شهید شد تصمیم گرفت اسم پسرش را نصرالله بگذارد. امروز لابد دارد توی ذهنش یحیی را تست می کند.
پسرش ماه دیگر به دنیا می آید.
فکر کنم اسمش را بگذارد مقاومت!
#دنیا_باردار_مقاومت_است
#جنینی_که_از_خون_شهدا_تغذیه_می_کند
#چیزی_نمانده_تا_تولدش
#تفکری_که_پخش_می_شود
#و_پیروزی_در_تسلیم_نشدن_است
#جبهه_جهانی_حق
#مقاومت
#طرف_سفید_دنیا
#آدم_هایی_که_در_وقت_درست_در_جای_درست_ایستاده_بودند
#هزاران_ابراهیم_و_محمدرضا_و_فواد_و_اسماعیل_و_عقیل_و_نصرالله_و_یحیی_در_راهند.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
لیست کارهای جشن تکلیف یکی یکی تیک میخورد و سفارشات میرسند.
مینشینم خستگی از بدن بگیرم و کمی هم از هزاران پیام نخوانده ام کم بشود.
گروه چهارصد نفری دوستان ندیده ام را که باز میکنم میخوانم صحبت در مورد جایگزین جشن تکلیف و حس خوب بچه ها ست، به جای پایین رفتن ، پیام ها را یکی یکی بالا میروم که ببینم اصل بحث به کجا میرسد؟!
پیام اصلی را پیدا کردم، نوشته بودند «با دخترِتازه به تکلیف رسیده ام صحبت کردیم که هزینه ی قابل توجه جشن تکلیفش را اگر متمایل هست به مقاومت هدیه کنیم و و دختر با کمال میل پذیرفته...»
به فکر فرو میروم! من هم به عنوان یک مادر میتوانستم این کار را بکنم؟الان مطرح کردنش فایده ای دارد؟ حالا که همه ی هماهنگی ها شده و وسایل تهییه شدن، چیکار کنم؟ فرق بین فرض و واجب در ذهنم گره خورده و راه پیدا نمیکند...
انعکاس صداهای ذهنی ام آنقدر بلند می شود که وسط تمیزکاری خونه ، وقتی نازدونه می آید کنارم و با علاقه حرف هایش را میگوید، ناخودآگاه میگویم:«میدونی نازدونه، دختر یکی از دوستام با مامان و باباش تصمیم گرفتن که جشن تکلیف نگیرن و به جای اون هزینه اش رو بدن به جبهه ی مقاومت و بچه های لبنان و فلسطین.»
لبخند میزند و می رود.
با خودم می گویم :«دیگه این چه کاری بود؟ عذاب وجدان میدی به بچه؟! حالا که قراره جشن بگیریم چرا حس و حالش رو خراب میکنی؟! اصلا مگه قرار نبود چیزی نگی؟!!»
دو روزی گذشته و مونولوگ های ذهنی ام رو به کمرنگی ست!
با نازدونه و دردونه نشستیم و سربه سرهم میگذاریم!
نازدونه با چشمانی که برق میزند میگوید:«مامان! میگم یه بخشی از کادوهای جشن تکلیفم رو بدیم به بچه های غزه و فلسطین، نظرت چیه؟»
یادم می آید دیروز پرسیده بود «وسایلی که برای لبنان و فلسطین میفرستن واقعا به دستشون میرسه؟!»
پازل ذهنی ام تکمیل می شود.
لبخند میزنم.چقدر خوب که فکرم را با او درمیان گذاشتم.
می گویم:« خیلی فکر خوبیه! دمت گرم»
#ماجراهایجشنتکلیفما
#مقاومت
#برایلبنانِعزیز
#برایفلسطین
https://eitaa.com/mamanemamooli
وسط بدو بدو های آخر ترم و مقاله تحویل دادن و فلان ، بعد مدت ها اومدم که بگم سلسله جلسات سخنرانی رهبر به مناسبت روز زن رو که از چند سال پیش شروع شده اگر جدی بگیریم صد هیچ جلو هستیم
این بررسی هم ، از فضاسازی مادرانه و دخترانه شروع میشه تا اصل ماجرا که محتوای سخنرانی شون هست
#زنورهبری
https://eitaa.com/mamanemamooli
هدایت شده از کتاب رسان 📚
💠 رهبر انقلاب
در تعبیر بینظیری میفرمایند:
🔸مقام و مرتبهی وجود مقدس
پیغمبر اکرم چیزی نیست
که ما انسانها با زبانهای قاصر
و ناقصِ خودمان و با فهمهای
کوتاهِ خودمان بتوانیم
آن را تصویر کنیم؛
ما فقط عشق میورزیم،
ما فقط اظهار اخلاص
و خاکساری میکنیم؛
بیشتر از این،
کاری از ما برنمیآید.
پیغمبر کسی است
که خدای متعال میگوید:
«انّ اللّه و ملائکته
یصلّون علی النّبىّ»
ذات مقدس پروردگار
به او درود میفرستد،
فرشتگان خدای متعال
به او درود میفرستند؛
ما کی هستیم که بتوانیم
مقام او را بفهمیم، بشناسیم؟
📚۱۳۹۱/۰۷/۰۳
هدایت شده از کانال حمید کثیری
16.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن دههی فجر را به زندگی بچهها بیاورید
باید جشن خانگی بگیرید و بچهها ایفای نقش کنند تا در یادشان بماند ... یهودیان همین کار را میکنند.
آیتالله حائری شیرازی (رحمهالله)
@hamidkasiri_ir