eitaa logo
واگویه‌های مامان چهار فرشته🇵🇸🇮🇷
412 دنبال‌کننده
815 عکس
583 ویدیو
8 فایل
اینجام تا از مادرانه‌هام و لذت نابش بگم،دل به لطافتِ کودکانه‌ی فرزندانم بدم،همراهشون بزرگ بشم و از نشاط و انگیزه‌ای که از بودنشون میگیرم برات واگویه کنم.شاید تو هم علاقه‌مند شدی مظهر صفت خالقیت خداوند بشی. ارسال مطالب بدون منبع مورد رضایت نیست @meshkat_99
مشاهده در ایتا
دانلود
با یه کیسه پلاستیک خوراکی اومد خونه به هر کدوم یه چیزی که دوست داشتن داد و گفت: مامانِ خونه بقیه رو بذار برا فرداشون! الآن که امدم برای دادن تغذیه مدرسه خبری ازشون نیست. _ کی میدونه خوراکی‌ها کجاست؟ +ما خوردیمشون😅 _قرار بود بمونه برا امروز که!! + بابا دوباره می‌خرید دیگه ... کاش به اندازه بچه‌ها به رزّاقیت خدا اطمینان داشتیم. : خدا روزی رسونه غصه‌ی فردا رو نخور @mamanjoona
دم به دقیقه میومد بهم میچسبید میگفت: "جی‌جی" تصمیم گرفتم توی روز کم‌تر بهش شیر بدم و هر وقت هوس کرد سرگرمش کنم تا یادش بره. جوجه ریزه حالا دیگه مستقیم درخواست نمیده!! اول میاد تند تند دست و شونه و بازو و صورتمو میبوسه بعد با یه لبخند ملیحِ دندون نما و چشایی که بیشتر از لباش میخنده و دستایی که به دو طرف باز کرده🤗 میگه:"بَّ"(بغل) بعد که بغلش می‌کنم میگه: "جی‌جی"... میتونم نه بیارم!؟؟ اینجوری از خدا بخواه. : شکر نعمت نعمتت افزون کند @mamanjoona
سر اسباب بازی دعواشون شده محمد محکم می‌زنه تو صورت طهورا و اَلفرار... صداش می‌زنم: _ محمد زدن کار بدیه ببین ابجی دردش اومد داره گریه می‌کنه با یه چهره پشیمون و خجالت زده برمی‌گرده و نگام میکنه بعد هم بغل وا می‌کنه بدو میاد سمتم که بغلش کنم و همزمان میگه: بیقَبیش(ببخشید) هر وقت گناه کردی همینجوری برگرد تو بغل خدا ، از منِ مادر مهربون‌تره،زود راضی میشه و میبخشه : زود برگرد تو آغوش خدا @mamanjoona
نازدار خانومُ رو پام گرفتم بخوابونم محمد میاد کنارش روی زمین دراز بکشه همونجوری از روی پا موهاشو میکشه (معترضه که چرا اینجا اومده.) یه آخ بلند میگه ولی تلافی نمی‌کنه دلم ضعف میره براش می‌گیرمش تو بغلم و محکم می‌بوسمش...همیشه با این کاراش تو دلم جا باز می‌کنه واسه خودش حالا قشنگ میفهمم چجوری میشه که میگن اگه می‌خوای خدا تو رو ببخشه تو هم دیگرانو ببخش : یه جوری خودتو تو دل خدا جا کن @mamanjoona
گریه‌هاش که تموم شد دیدم داره بهش میگه: تو که اَخَنجِ (قشنگ) من بودیییییی الانم هستییییی چلا دازَم گِلِستیییییی!!؟؟؟؟؟؟(چرا گازم گرفتی) من:😍😍😂😂🤗 : تکنیک انتقاد ساندویچی @mamanjoona
کاری پیش اومد باید تا سر کوچه می‌رفتم داشتن بازی می‌کردن به محمد گفتم زود بر می‌گردم باشه؟ سرشو یه طرف خم کرد یعنی باشه. دو سه دقیقه‌ای برگشتم وسط کوچه نرسیده بودم که صدای گریه طهورا به گوشم خورد؛بدو اومدم خونه به محض اینکه درو باز کردم محمد: "هر چی نیشتونِش گِلِستَم ساتِت بشه ، نشود" ( هر چی نیشگونش گرفتم ساکت بشه، نشد.) 😐😂 : اینجوری آروم نمیشه @mamanjoona
- ماماااان + بلهههه - تو مامان خوبی بودییییی!! همیشه بلام شبکه پویا میزنیییی.. + خووووب!! - الانم چادُلُ بلام باز موتونی؟ + حتما پسرممم🥰😘 : سیاست درخواست😉 @mamanjoona
هر چقدر اسباب بازی و هم‌بازی و خوردنی دور و برش باشه هر چقدر هم سرگرم اونها بشه بازم از من یادش نمیره. وسط بازی و شیطنت و شلوغ‌کاری یا میاد پیشم یا صدام میزنه واسه‌ اینکه خیالش راحت بشه هستم. خیلی وقتهام میاد تو دست و پا و میخواد که بغلش کنم. همیشه هم از سر احتیاج نیستااا. گاهی فقط باک بغل و نوازشش خالی شده!کافیه بغلش کنم و ببوسمش دوباره میره پِی بازی... کاش همینطوری حواسمون به خدا باشه، وسط همه دل‌مشغولی‌ها و روزمرگی‌ها گه‌گاه خودمونو بندازیم تو آغوشش و بعد با اطمینان و آرامشِ وجود و حضورش بریم وسط میدون زندگی : و خدایی که در این نزدیکی‌ست... @mamanjoona
کلاس ششم که بود معلم‌شون ازشون خواسته بود از نماز خوندنشون عکس بگیرن و براش بفرستن؛ فکرشو بکن دختر باشی،تو سن نوجوونی با اون حساسیتهای ویژه و افکار عجیب که خیال می‌کنی همه‌ی عالم چشم شدن فقط تو رو ببینن، ریز جزئیات ظاهرت رو زیر نظر دارن ، انگار تمام آفاق و انفس نشستن تو رو رصد کنن...(یادش بخیر خودمونم همین بودیم تو اون سن و سال😅) چادرم باید اینجوری باشه ،سجاده‌ام اونجوری ، جانمازم فلان ، تسبیحم بهمان و...😬 برای خودم تلنگر خوبی بود؛ این قدر که نظر مخلوقات برات مهمه، نگاه و نظر آفریدگار هم برات اهمیت داره!!؟؟ اینقدر که جلوی دیگران حفظ ظاهر می‌کنی رعایت محظر دائمی پروردگار رو هم می‌کنی!!؟ پ.ن:همیشه یه جانماز مینداختم و حوصله سجاده پهن کردن نداشتم ولی از اون روز به بعد سعی کردم بدون سجاده نماز نخونم... : و خدایی که در این نزدیکیست... @mamanjoona
اگه طهورا مطابق مِیلش رفتار نکنه هولش میده یا گاز و نیشگونش می‌گیره (برای سن ۳ سال طبیعیه چون هنوز مهارت ارتباط گیری درست رو بلد نیست) اما وقتی یه بچه‌ دیگه میخواد بهش نزدیک بشه دستاشو دورش حائل می‌کنه و هواشو داره 🥰 داداشی مهربون : هوای خانواده رو (کشور) در مقابل غریبه‌ها داشته باش حتی اگه با هم مشکل دارین😉 @mamanjoona
از صبح مشغول خونه تکونی بودم. طهورا هم با بچه‌ها سرگرم شیطنت و آب‌بازی و... غروب که دیگه خوابش گرفته بود و هوای شیر زد به سرش تازه متوجه شدم از صبح اصلا بهش شیر ندادم. گاهی فکر می‌کردم چرا خداوند فرموده: "بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را" آخه مگه خدا از ما یادش میره!؟ مگه نمیدونه به چی احتیاج داریم و ازش چی میخواهیم!؟ امروز قشنگ معنیش رو درک کردم. : ادعونی استجب لکم @mamanjoona
نمی‌دونم سر چی دعواشون شد که تفنگ اسباب بازیشو پرت کرد سمت خواهرش. نگاهش کردم، میدونست کار بدی کرده و پشیمونی از چشماش می‌بارید. منم دیدم خودش ناراحته دیگه چیزی بهش نگفتم. ۱۰ دقیقه بعد : _مامااان منو می‌بخشی؟؟ +باید از خودش معذرت خواهی کنی... چرا ما وقتی اشتباهی می‌کنیم با دلیل تراشی و توجیه میخواهیم خودمونو تبرئه کنیم!!؟ پذیرفتن اشتباه اولین قدم برای جبرانه.. : اگه خطا و اشتباهی کردی بدون توجیه کردن ، اشتباهت رو بپذیر و جبران کن! @mamanjoona