غروب بود که از سوز دل دعا کردم
گریستم، طلب مرگ از خدا کردم
به سینه ام چه گذشته که دختر خود را
بغل گرفته و زود از خودم جدا کردم
مدینه روز قیامت گواه باش که من
به حفظ جان علی جان خود فدا کردم
علی در آن همه دشمن مرا صدا می زد
ولی من از پس در فضه را صدا کردم
ز پا فتادم و قنفذ شکست دستم را
ولی ز دست امامم طناب وا کردم
برای حفظ علی بین آن همه دشمن
چهار کودک معصوم را رها کردم
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شعر
#فاطمیه
#متوسطه_به_بالا
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110