eitaa logo
مدارس امین
21.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
7.1هزار فایل
✅ کانال آموزشی و محتوایی مدارس امین ✅ کانال اطلاع رسانی مدارس امین https://eitaa.com/amouzeshamin
مشاهده در ایتا
دانلود
. 👶 🌘شبی، چند نفر به خانه مردی ریختند تا او را ببرند. وقتی وارد اتاق شدند، زن و شوهر وبچه شیرخواری، در اتاق خوابیده بودند. 🌾👥دزدها گفتند: « ممکن است بچه بیدار شود و با گریه😭 اش، پدر و مادرش را بیدار کند. » به همین دلیل بچه را با گهواره اش بیرون برده و در کوچه گذاشتند. سپس آمدند و مشغول جمع آوری اسباب واثاثیه منزل شدند. 🍃وقتی که اسباب و اثاث را از خانه بیرون برده و در کوچه کنار هم قرار دادند، به خانه بازگشتند تا اگر چیزی باقی مانده بود، بردارند. ✅ در این موقع، 🧕زن از خواب بیدار شد و دید گهواره بچه اش نیست. 👨‍💼شوهرش را بیدار کرد. هر دو وحشت😨 زده برخاستند و از اتاق بیرون رفتند. دیدند در کوچه باز است. ♻️در این موقع دزدها در اتاقی دیگری بودند. 🧕👨‍💼 زن و شوهر از خانه خارج شدند، دیدند که گهواره بچه وتمام اسباب و اثاثیه زندگیشان در کوچه است. 🌀همین که آنها از خانه خارج شدند. خانه بر سر دزدها خراب شد، در حالیکه آنها متحیر بودند که چه کسی، اثاثیه را بیرون گذاشته است. 😳 🌕وقتی صبح فرا رسید، عمله آوردند که خشت و گل‌های خانه خراب شده را بردارند، جنازه دزدها پیدا شد. 🧐 آنوقت فهمیدند که و انسان، دست خداست، و چون هنوز آن‌ها فرانرسیده بود، خداوند بدین ترتیب آنها را نجات داد. 📚معراج/ص۲۲۹ ✍ https://eitaa.com/mamin110
🌿 😔 ♻️در زمان یکی از اولیای حق، مردی بود که عمرش را به و و لهو و لعب گذرانده بود و برای آن چنان که باید، ای آماده نکرده بود. 💠خوبان و نیکان، پاکان و صالحان از او دوری جستند، در حلقه نیک نامان راه نداشت، ⏰ نزدیک پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته را به بازبینی کشید، رقم در آن نیافت، باغ شاخی برای دست آویز نداشت، گلستان اخلاق گلی برای زنده کردن مشام جان نشان نمی داد، از عمق دل کشید و بر چهره تاریک اشکی😢 چکید و به عنوان و از حریم مبارک دوست، عرضه داشت: 💫یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ ارْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ. 💫 ✅پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادی😁 کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانی انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! 🔰مردی الهی در خواب دید به او گفتند: او را غسل بده و کفن کن و در کنار به خاک بسپار. 🌀عرضه داشت: او به معروف بود، چه چیز او را به نزد تو کرد و به دایره و رساند؟ 🗣 جواب شنید: خود را و دید، به درگاه ما نالید، به او آوردیم. کدام از ما خلاصی خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم؟ 📚منهج الصادقین/۸/ ۱۱۰. ✍
🌿 🍃یکی از بزرگان، پسری داشت، یک روز به پسرش گفت: من دارم، آیا اگر بگویم، آن را انجام می‌دهی؟ پسر گفت: بلی 🍃پدر گفت: هرشب که به خانه می‌آیی، اعمال آن روزخودت را برای من شرح بده. 🌗شب که شد، پسر نزد پدر آمد تا به قول خود کند، تعدادی از کارهای آن روز خود را ذکر کرد و از گفتن تعدادی دیگر، خودداری نمود. آن وقت پدر به او گفت: ♻️من ضعیفی از بندگان خدا هستم، وقتی تو خجالت می کشی که خودت را به من بگویی، فردای ، چطور آنها را به خدا می‌گویی؟ و چگونه اعمالت را در حضور خلایق می‌خوانی؟ 😰 ❣🍃اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا🍃❣(اسراء/۱۴) تو خود نامه اعمالت را بخوان، زیرا خودت به تنهایی برای رسیدگی به حساب خویش کافی هستی. 📚قیامت وقرآن/ص۱۱ ✍
🌿 💠عابد زاهدى در ميان بنى اسرئيل ۱۸۰ سال به خداوند يكتا مشغول بود و لحظه اى او را نكرد. 📣 خبر آن عابد به رسيد. 🧚‍♂يكى ازفرشتگان از خداوند سبحان اجازه خواست تا اين عابد را زيارت كند. خداوند اجازه داد. 🧚‍♂ ملك از آسمان فرود آمد. شش روز در مقابل عابد ايستاد و عابد با او سخنى نگفت و توجه ننمود. 🧚‍♂پس ملك به عابد گفت: مرا مى شناسى؟ عابد پاسخ داد: معرفت پروردگارم مرا از شناخت تو باز داشت. 🧚‍♂ملك: آيا نمى خواهى بدانى من كيستم؟ من فرشته اى هستم كه مشتاق ديدار تو بودم. پس به خدمت تو آمدم و تقاضا دارم مرا كنى. 💠عابد گفت: ترا به ده چيز توصيه مى كنم. پس خوب توجه كن تا آنها را بفهمى. هم باش و هم ، هم و هم ، هم و هم ، هم و هم ، هم و هم . 🧚‍♂ملك: چگونه ممكن است هم عالم باشم هم جاهل، هم سخى باشم و هم بخيل؟ 💠عابد پاسخ داد: 🌷 به باش و به غير او . 🌷 خدا را ، و او را بدار 🌷نسبت به باش، و نسبت به . 🌷نسبت به و ما فيها باش و نسبت به خود . 🌷در خدا باش و از او . 📚کشکول جبهه/داستان۹ ✍
🌿 🐜 🌼امام كاظم عليه السلام: در عصر سليمان بن داود قحطى سختى شد. مردم از وضع بد خود به سليمان شكايت كردند، و از او تقاضا كردند براى آنان از درگاه الهى ⛈باران بخواهد. 🍃سليمان گفت: فردا چون بجاى آورم، بيرون مى روم و دعا مى كنم. فردا صبح سليمان پس از اداء از شهر بيرون رفت، و مردم نيز او را براى همراهى كردند. 💠سليمان در ميان راه مورچه اى🐜 را ديد كه دستها را بسوى آسمان بلند كرده و پاها را بر زمين قرار داده و مى گويد: 💫 بارخدايا، ما مخلوقى ضعيف از مخلوقات تو هستيم، و از روزى و رزق تو بى نياز نيستيم. اى خداوند بزرگ، ما را بواسطه گناهان بنى آدم هلاك مفرما. 💫 ♻️چون حضرت سليمان اين دعا را بشنيد، فرمان داد مردم به شهر بر گردند. زيرا بوسيله دعاى 🐜مورچه اى ⛈باران رحمت حق بر شما نازل خواهد شد. 💥پس برگشتند و در آن سال بقدرى ⛈باران آمد كه مانند آن را هرگز نديده بودند. 📚کشکول جبهه/ص۲۱ ✍