فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ صوتی شعر آموزندهٔ پیامبر رحمت ...
پیامبرِ رحمت
یه روز یه دخترِ ناز
با موهای طلایی
گفت مامانی کجایی
میشه پیشم بیایی ؟
صد تا سوال دارم من
پونصد و شصت تا مشکل
حَل میکنی مامان جون
سوالاتم رو خوشگل ؟
گفت که بله قشنگم
بفرما مهربونم
سوال داری بگو خوب
ایشاالله من می دونم
گفتم مامان قدیما
خدا همین جوری بود ؟
یه دونه بود تو دنیا
یا هر جوری بگی بود ؟
گفت عزیزم قشنگم
تو عصرِ جاهلیت
مردم خداشون بُت بود
بُتای بی خاصیت
می ساختن از چوب و گل
همون میشد خداشون
می رفتن از ته دل
قربون اون بُتاشون
تا اینکه حضرت حق
داد به ملائک خبر
که واسه اون آدما
حجّت من رو ببر
بعدِ هزاران رسول
آخریشو فرستاد
برای اون آدما
یه رهبر و یه استاد
اون آقای مهربون
که احمدِ اسمشون
بُتا رو جمع و جور کرد
خدا رو داد یادشون
گفت که خدا یکی هست
و غیر از اون کسی نیست
هر کی خدا پَرسته
بِدونه نُمرشه بیست
خدا همیشه با ماست
یه نورِ تو تاریکی
نه اومده به دنیا
نه داره هیچ شریکی
خدا قوی و داناست
نیاز به هیچکسش نیست
خیلی عزیز و تنهاست
شبیه اون بگو کیست
خلاصه دختر من
گوش دادی حرفِ من رو
به پاسخت رسیدی
گرفتی تو جواب رو
بله مامانِ خوبم
ممنون از این صحبتا
از اینکه وقت گذاشتی
برای این پرسشا
الان دیگه فهمیدم
مامان چه خوبِ حالم
خدا فقط یه دونست
اونم تو کلِ عالم
شاعر : علیرضا قاسمی
#کلیپ
#شعر
#پیامبر
#فلسفه_وجود_پیامبران
#اهلبیت
#ابتدایی
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110