eitaa logo
#من_منتظرم!
961 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌آسمان‌که‌رسیدند‌رو‌به‌ما‌گفتند: زمین‌چقدر‌حقیر‌است‌آی‌خاکی‌ها🌱💚 @man_montazeram
یه طرح داریم، حدود 3 روز میتونیم روی فکر حدود 3 هزار نفر از نوجوانان کار کنیم. پیشنهادات مختلفی برای برنامه ها ارائه شده. لطفا شما هم اگر نظری داشتید برام بفرستید. @Momtahane312 یه غرفه مهدویت هم داریم.چیکار کنیم که افراد جذب بشن؟
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ #سفیانی_کیست؟ 🔻سخنرانی محمدامین اصغری سال 97 ✍ در روایات آمده که؛ از امام صادق(ع) میپرسند؛ حضرت مهدی(عج)؛ بعد از سفیانی ظهور میکند؟؟ امام میفرمایند؛ سفیانی اول یا دوم؟ بعد از سفیانی دوم، ظهور ایشان است. 🔻حوادث منطقه دقیقا به همان آدرس هایی که اهل بیت در روایات گفته اند، شباهت دارد. 🔴از طرفی نگرانیم برای کشورها منطقه(عراق و سوریه) و از طرفی پر از شوق و نشاطیم برای نزدیکیه ظهور... 🔹بسیاری از افراد در ایران، لحظه شماری میکنند برای ظهور حضرت حجت.. 🔻در روایات آمده؛ زمانی که #سفیانی خروج کرد، سپاه خراسانی، دنبال حضرت مهدی(عج) میگردند تا به او ملحق شوند. اطمینان قلبی داریم افراد زیادی پا به رکابند و لحظه شماری میکنند تا جان خودشان را فدای امر #سید_خراسانی برای ملحق شدن به امام زمان کنند. ⚠️هر آن ممکن است، ارتش سفیانیان از #عراق و #سوریه سر بیرون بیاورند و داعش دوم را بوجود آورند. بسیار نزدیکیم به فرج... نشر حداکثری لطفا.. #نگاهمان_به_حوادث_منطقه_باشد #یک_قدمیه_ظهوریم کانال #من_منتظرم... 👇🍃 🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب یاد این سخن امام صادق (ع) در مورد یاران امام زمان افتادم : یاران مهدی (عج) مردمانی مقاوم، سرشار از یقین به خدا و استوارتر از صخره ها هستند؛ اگر به کوه ها روی آورند، آنها را متلاشی می کنند محکم باشیم...جلوی جامعه اگه فاسد شد جلوی مردم اگه مسخره شدیم پای اعتقاداتون بمونیم، پای رهبرمون بمونیم حتی اگه بهمون تاختن... حتی اگه بهمون حمله شد محکم تر از همیشه... حتی اگه 72 نفر شدیم. خدایا تو شاهد باش که مظلوم هستیم، تو جامعه، تو دوستامون، بعضیامون حتی تو خانوادمون اما از ارزشهامون نمیگذریم ... مظلومیم اما مقتدر... خدایا همه دارن سنگرو خالی میزارن و میرن اما کمک کن ما بمونیم حتی اگه خانوادمون، پدر و مادرمون پشتمونو خالی کرد ما بمونیم با اقتدار ... خدایا خودت مدد کن تا استوار از همیشه پای امام زمانمون و رهبرمون بمونیم تا روز ظهور و بعد از اون... از الان تا به ابد کانال ... 👇🍃 🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به حاج آقا گفتم: همه ۍ ما آرزویمان است ڪه آقا را زیارت ڪنیم. گفت: ما هم‌ چنین چیزۍ می‌خواهیم؛ حالا زیارت هم ڪردی،بعدش چه مۍشود؟ مهم این است ڪه به عمل کنیم . بله؛ زیارتش خیلی هم خوب است، اما مهم به تکلیف ڪردن است. اینکه تشخیص بدهی ڪه چه کار بکنی و کار صحیح چیست.؟!، نه کاری ڪه دوست داری...!! ‌••⚜•• ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 📚•] جمله اش تا تموم شد جوابش رو دادم... مي ترسيدم با کوچک ترين مکثي دوباره شيطان با همه فشار و وسوسهاش بهم حمله کنه. اين رو گفتم و از در سالن رفتم بيرون و در رو بستم. پاهام حس نداشت، از شدت فشار تپش قلبم رو توي شقيقه هام حس مي کردم. وضو گرفتم و ايستادم به نماز، با يه وجود خسته و شکسته! اصال نمي فهميدم چرا پدرم اين همه راه، من رو فرستاد اينجا... خيلي چيزها ياد گرفته بودم؛ اما اگر مجبور مي شدم توي ايران، همه چيز رو از اول شروع کنم مثل اين بود که تمام اين مدت رو ريخته باشم دور. توي حال و هواي خودم بودم که پرستار صدام کرد: - دکتر حسيني لطفا تشريف ببريد اتاق رئيس تيم جراحي عمومي... در زدم و وارد شدم. با ديدن من، لبخند معناداري زد! از پشت ميز بلند شد و روي مبل جلويي نشست . - شما با وجود سن تون واقعا شخصيت خاصي داريد. - مطمئنا توي جلسه در مورد شخصيت من صحبت نمي کرديد. خندهاش گرفت - دانشگاه همچنان هزينه تحصيل شما رو پرداخت مي کنه؛ اما کمک هزينه هاي زندگي تون کم ميشه و خوب بالطبع، بايد اون خونه رو هم به دانشگاه تحويل بديد. ناخودآگاه خنده ام گرفت... - اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اينجا آورديد، تحويلم گرفتيد؛ اما حالا که حاضر نيستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم. هم نمي خوايد من رو از دست بديد و هم با سخت کردن شرايط، من رو تحت فشار قرار مي ديد تا راضي به انجام خواسته تون بشم... چند لحظه مکث کردم - لطف کنيد از طرف من به رياست دانشگاه بگيد برعکس اينکه توي دنيا، انگليسي ها به زيرک بودن شهرت دارن، اصال دزدهاي زرنگي نيستن. اين رو گفتم و از جا بلند شدم... با صداي بلند خنديد - دزد؟ از نظر شما رئيس دانشگاه دزده؟ - کسي که با فريفتن يه نفر، اون رو از ملتش جدا مي کنه، چه اسمي ميشه روش گذاشت؟ هر چند توي نگهداشتن چندان مهارت ندارن... بهشون بگيد، هيچ کدوم از اين شروط رو قبول نمي کنم. 🖊:نقل از همسر وفرزند شهید ... ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• 📚•] اما علي که گفت... پريدم وسط حرفش... بغض گلوم رو گرفت... - من نمي دونم چرا بابا گفت بيام... فقط مي دونم اين مدت امتحان هاي خيلي سختي رو پس دادم... بارها نزديک بود کل ايمانم رو به باد بدم... گريه ام گرفت... مامان نمي دوني چي کشيدم... من، تک و تنها... له شدم... توي اون لحظات به حدي حالم خراب بود که فراموش کردم... دارم با دل يه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنياست... چه مي کنم و چه افکار دردآوري رو توي ذهنش وارد مي کنم... چند ساعت بعد، خيلي از خودم خجالت کشيدم... - چطور تونستي بگي تک و تنها... اگر کمک خدا نبود االن چي از ايمانت مونده بود؟ فکر کردي هنر کردي زينب خانم؟ غرق در افکار مختلف... داشتم وسايلم رو مي بستم که تلفن زنگ زد... دکتر دايسون... رئيس تيم جراحي عمومي بود... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه... دانشگاه با تمام شرايط و درخواست هاي من موافقت کرده... براي چند لحظه حس پيروزي عجيبي بهم دست داد؛ اما يه چيزي ته دلم مي گفت انقدر خوشحال نباش همه چيز به اين راحتي تموم نميشه و حق، با حس دوم بود. برعکس قبل و برعکس بقيه دانشجوها شيفتهاي من، از همه طوالني تر شد، نه تنها طوالني، پشت سر هم و فشرده. فشار درس و کار به شدت شديد شده بود! گاهي اونقدر روي پاهام مي ايستادم که ديگه حس شون نمي کردم. از ترس واريس، اونها رو محکم مي بستم... به حدي خسته مي شدم که نشسته خوابم مي برد. سختتر از همه، رمضان از راه رسيد؛ حتی يه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توي اتاق عمل بودم. عمل پشت عمل... انگار زمين و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بياره؛ اما مبارزه و سرسختي توي ژن و خون من بود. از روز قبل، فقط دو ساعت خوابيده بودم. کل شب بيدار... از شدت خستگي خوابم نمي برد. بعدازظهر بود و هوا، ماليم و خنک... رفتم توي حياط... هواي خنک، کمي حالم رو بهتر کرد. توي حال خودم بودم که يهو دکتر دايسون از پشت سر، صدام کرد و با لبخند بهم سالم کرد. - امشب هم شيفت هستيد؟ - بله - واقعا هواي دلپذيري شده! 🖊:نقل از همسر وفرزند شهید ... ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄