#ڪلامعلمــــا
به حاج آقا گفتم:
همه ۍ ما آرزویمان است ڪه آقا
#امامزمان را زیارت ڪنیم.
گفت: ما هم چنین چیزۍ میخواهیم؛ حالا زیارت هم ڪردی،بعدش چه مۍشود؟
مهم این است ڪه به #تکلیف عمل کنیم .
بله؛ زیارتش خیلی هم خوب است،
اما مهم به تکلیف ڪردن است.
اینکه تشخیص بدهی ڪه چه کار بکنی و کار صحیح چیست.؟!،
نه کاری ڪه دوست داری...!!
#حاجآقامجتبیتهرانی
••⚜••
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهلم
جمله اش تا تموم شد جوابش رو دادم... مي ترسيدم با کوچک ترين مکثي دوباره
شيطان با همه فشار و وسوسهاش بهم حمله کنه. اين رو گفتم و از در سالن رفتم بيرون
و در رو بستم. پاهام حس نداشت، از شدت فشار تپش قلبم رو توي شقيقه هام حس
مي کردم. وضو گرفتم و ايستادم به نماز، با يه وجود خسته و شکسته! اصال نمي
فهميدم چرا پدرم اين همه راه، من رو فرستاد اينجا... خيلي چيزها ياد گرفته بودم؛ اما
اگر مجبور مي شدم توي ايران، همه چيز رو از اول شروع کنم مثل اين بود که تمام اين
مدت رو ريخته باشم دور.
توي حال و هواي خودم بودم که پرستار صدام کرد:
- دکتر حسيني لطفا تشريف ببريد اتاق رئيس تيم جراحي عمومي...
در زدم و وارد شدم. با ديدن من، لبخند معناداري زد! از پشت ميز بلند شد و روي مبل
جلويي نشست .
- شما با وجود سن تون واقعا شخصيت خاصي داريد.
- مطمئنا توي جلسه در مورد شخصيت من صحبت نمي کرديد.
خندهاش گرفت
- دانشگاه همچنان هزينه تحصيل شما رو پرداخت مي کنه؛ اما کمک هزينه هاي
زندگي تون کم ميشه و خوب بالطبع، بايد اون خونه رو هم به دانشگاه تحويل بديد.
ناخودآگاه خنده ام گرفت...
- اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اينجا آورديد، تحويلم گرفتيد؛ اما حالا که
حاضر نيستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم. هم نمي خوايد من رو
از دست بديد و هم با سخت کردن شرايط، من رو تحت فشار قرار مي ديد تا راضي به
انجام خواسته تون بشم...
چند لحظه مکث کردم
- لطف کنيد از طرف من به رياست دانشگاه بگيد برعکس اينکه توي دنيا، انگليسي ها
به زيرک بودن شهرت دارن، اصال دزدهاي زرنگي نيستن.
اين رو گفتم و از جا بلند شدم... با صداي بلند خنديد
- دزد؟ از نظر شما رئيس دانشگاه دزده؟
- کسي که با فريفتن يه نفر، اون رو از ملتش جدا مي کنه، چه اسمي ميشه روش
گذاشت؟ هر چند توي نگهداشتن چندان مهارت ندارن... بهشون بگيد، هيچ کدوم از
اين شروط رو قبول نمي کنم.
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_یک
اما علي که گفت...
پريدم وسط حرفش... بغض گلوم رو گرفت...
- من نمي دونم چرا بابا گفت بيام... فقط مي دونم اين مدت امتحان هاي خيلي
سختي رو پس دادم... بارها نزديک بود کل ايمانم رو به باد بدم... گريه ام گرفت...
مامان نمي دوني چي کشيدم... من، تک و تنها... له شدم...
توي اون لحظات به حدي حالم خراب بود که فراموش کردم... دارم با دل يه مادر که
دور از بچه اش، اون سر دنياست... چه مي کنم و چه افکار دردآوري رو توي ذهنش
وارد مي کنم...
چند ساعت بعد، خيلي از خودم خجالت کشيدم...
- چطور تونستي بگي تک و تنها... اگر کمک خدا نبود االن چي از ايمانت مونده بود؟
فکر کردي هنر کردي زينب خانم؟
غرق در افکار مختلف... داشتم وسايلم رو مي بستم که تلفن زنگ زد... دکتر دايسون...
رئيس تيم جراحي عمومي بود... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه... دانشگاه با
تمام شرايط و درخواست هاي من موافقت کرده...
براي چند لحظه حس پيروزي عجيبي بهم دست داد؛ اما يه چيزي ته دلم مي گفت
انقدر خوشحال نباش همه چيز به اين راحتي تموم نميشه و حق، با حس دوم بود.
برعکس قبل و برعکس بقيه دانشجوها شيفتهاي من، از همه طوالني تر شد، نه تنها
طوالني، پشت سر هم و فشرده. فشار درس و کار به شدت شديد شده بود! گاهي
اونقدر روي پاهام مي ايستادم که ديگه حس شون نمي کردم. از ترس واريس، اونها رو
محکم مي بستم... به حدي خسته مي شدم که نشسته خوابم مي برد. سختتر از
همه، رمضان از راه رسيد؛ حتی يه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توي اتاق عمل بودم.
عمل پشت عمل... انگار زمين و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو
در بياره؛ اما مبارزه و سرسختي توي ژن و خون من بود. از روز قبل، فقط دو ساعت
خوابيده بودم. کل شب بيدار... از شدت خستگي خوابم نمي برد. بعدازظهر بود و هوا،
ماليم و خنک... رفتم توي حياط... هواي خنک، کمي حالم رو بهتر کرد. توي حال خودم
بودم که يهو دکتر دايسون از پشت سر، صدام کرد و با لبخند بهم سالم کرد.
- امشب هم شيفت هستيد؟
- بله
- واقعا هواي دلپذيري شده!
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_دو
با لبخند، بله ديگهاي گفتم و ته دلم التماس مي کردم به جاي گفتن اين حرف ها،
زودتر بره. بيش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم، اون هم سر
چنين موضوعاتي... به نشانه ادب، سرم رو خم کردم، اومدم برم که دوباره صدام کرد.
- خانم حسيني من به شما علاقه مند شدم و اگر از نظر شما اشکالي نداشته باشه مي
خواستم بيشتر باهاتون آشنا بشم...
براي چند لحظه واقعا بريدم...
- خدايا، بهم رحم کن... حالا جوابش رو چي بدم؟
توي اين دو سال، دکتر دايسون جزء معدود افرادي بود که توي اون شرايط سخت ازم
حمايت مي کرد. از طرفي هم، ارشد من و رئيس تيم جراحي عمومي بيمارستان بود و
پاسخم، ميتونست من رو در بدترين شرايط قابل تصور قرار بده.
- دکتر حسيني... مطمئن باشيد پيشنهاد من و پاسخ شما کوچکترين ارتباطي به
مسائل کاري نخواهد داشت. پيشنهادم صرفا به عنوان يک َمرده، نه رئيس تيم
جراحي...
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمي آروم تر بشه...
- دکتر دايسون من براي شما به عنوان يه جراح حاذق و رئيس تيم جراحی احترام
زيادي قائلم. علي الخصوص که بيان کرديد اين پيشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاريه؛
اما اين رو در نظر داشته باشيد که من يه مسلمانم و روابطي که اينجا وجود داره بين
ما تعريفي نداره، اينجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زير يه سقف زندگي
کنن؛ حتی بچه دار بشن و اين رفتارها هم طبيعي باشه ولي بين مردم من، نه... ما
براي خانواده حرمت قائليم و نسبت بهم احساس مسئوليت مي کنيم. با کمال احترامي
که براي شما قائلم پاسخ من منفيه.
اين رو گفتم و سريع از اونجا دور شدم، در حالي که ته دلم از صميم قلب به خدا
التماس مي کردم يه بلایی جديد سرم نياد.
روزهاي اولي که درخواستش رو رد کرده بودم دلخوريش از من واضح بود... سعي مي
کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادي به نظر برسه، مشخص بود تلاش مي کنه باهام
مواجه نشه، توي جلسات تيم جراحي هم، نگاهش از روي من مي پريد و من رو
خطاب قرار نمي داد؛ اما همين باعث شد، احترام بيشتري براش قائل بشم. حقيقتا کار
و زندگي شخصيش از هم جدا بود.
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
#اگه_دخلت_به_خرجت_نمیخوره
#به_خاطر_اینکه_نمازتو_آخروقت_میخونی
#نمازتو_اول_وقتِ_اول_وقت_بخون👌
#بلافاصله_بعد_اذان👌👌
حضرت #آیت_الله_مجتهدی
🍁
از #امام_صادق💚 پرسیدند که چرا کسانی که در #آخرالزمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.
🍁
#آیت_الله_نخودکی اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید
«اگر آدمی چهل روز به
ریاضت و عبادت بپردازد
ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود،
نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش
خواهد شد. »
فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از #نماز_شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»
✅ برای این که جهت اقامه نماز صبح خواب نمانید، «قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف را بخوانید و حین قرائت آیه، ساعتی که قصد دارید بیدارشوید را در #ذهن داشته باشید.
🔵 آیه اخر سوره کهف ⇩
◈ بسم الله الرحمن الرحیم ◈
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»
🍁 #نماز_اول_وقت
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
#حدیث_مهدوی
🌹 امام جعفر صادق(ع) می فرمایند:
🌤«سیزده زن در رکاب امام مهدی (علیه السلام) حضور خواهند داشت... زخمیان را درمان و از بیماران پرستاری میکنند.» 🌤
🌈 دعای امام رضا (ع) برای فرزندش حضرت مهدی علیه السلام .
❤️اَللَّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَلِيکَ وَ خَليفَتِکَ عَلي خَلْقِکَ،
🙏خداوندا! دور گردان هر گونه بلا را از ساحت ولي و خليفه و حجّتت بر مخلوقاتت.
📚 دلائل الإمه ، ص 484
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d