eitaa logo
منِ من...
28 دنبال‌کننده
5 عکس
5 ویدیو
0 فایل
رهین منت گوش گران خویشتنم که تا بلند نباشد سخن نمی‌شنوم
مشاهده در ایتا
دانلود
در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را
سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم... ادیب پیشاوری
68.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌‌خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت... 🎥 وعده‌های صادق... روایتی از صبر و مقاومت در نسبت با زهرا اطهر(س) و گشودن راه آینده انقلاب اسلامی 🔸 لینک با کیفیت این در آپارات https://aparat.com/v/kdx2a31 @soha_sima
منِ من...
‌ ‌‌خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت... #ببینید 🎥 وعده
سوریه امروز پدر ندارد ، وقتی حاج قاسم رفت، سوریه بی‌پدر شد سوریه امروز سید حسنی ندارد... اگر این ویرانی‌ها و آواره‌ها را در سوریه میبینی ضرب و زور موشک‌ها و توپ و تانک‌ها، تو را به اشتباه نیندازد‌، نه سوریه یحیی سنواری ندارد که بماند و مقاومت کند و تا آخرین قطره خونش در آن خانه ، روی آن مبل بنشیند و چوبی سمت اسرائیل بیاندازد و راهی را باز کند که خیل جوانان سوری را در بر بگیرد و بتوانند در وطن بمانند و بجنگند و شهید شوند ... تفاوت ، تفاوت در انتخاب دو راه است ، یکی شهادت و یکی نیستی. و مگر این جان ناقابل بشار اسد بعد از فرار از سوریه دیگر چه ارزشی برای زیستن دارد؟ و مگر در فرار از وطن میتوان زیست؟ در فرار از ریشه‌ها دیگر برای ما چه می‌ماند؟ و مگر نه اینکه انسان‌ها شاعرانه زندگی میکنند؟ و مگر حاج قاسم ما نگفت : هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست ، بی‌شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟ میتوان سال ها در خرابه‌های غزه زندگی کرد ، شاد بود و در دهانه‌ی آتشفشان موشک‌ها سکنی گزید، اما مگر میشود دیگر در سوریه به سر برد؟ وقتی زهرایی نیست که در سایه‌ی صبر و مقاومت او ، حیاتی متولد شود... آری اینجاست که خمینی و راه خمینی و سید علی و حاج قاسم برای ما معنا می‌یابند و به خود که می‌آییم میبینیم آن ها برای ما بنیاد حیات و بقا را در این جهان بنا نهادند...
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زینب نصرالله از وداع با پیکر مطهر پدر می‌گوید یک سال و یک یا دو ماه بود ایشان را ندیده بودم، وقتی ایشان را دیدم انگار خواب بود در آرامش و آسودگی زیاد. گفتم ترجیح می‌دادم تو را نبینم اما زنده باشی مشکلی نبود، اما الان تو را اینگونه می‌بینم. طبیعتاً برای من سخت بود اما در هر حال خدا را شکر. ☫ @Media_Sadid | سدید مدیا
منِ من...
🎥 زینب نصرالله از وداع با پیکر مطهر پدر می‌گوید یک سال و یک یا دو ماه بود ایشان را ندیده بودم، وقت
به اطرافم که می‌نگرم تفاوت انسان ها را با تمام گشایش ها و بعضا شکست‌ها و فروبستگی‌هایی که برایشان اتفاق افتاده ، فقط در یک نقطه می‌بینم . نقطه‌ای کوچک و حساس و شاید خفی اما به وسعت تام و تمام عبودیت ... دیدن و گردن گزاردن به اراده‌ی الهی ، یا راه خود را کج کردن و پشت کردن به آن . و شاید با این مسئله که مواجه می‌شویم اندکی برایمان سخت باشد و خود را درگیر جبر ببینیم و خدایی زورگو را در مقابل خود ببینیم که فقط یک راه در مقابل ما گذاشته و در غیر از آن تباهی را برای ما تدارک دیده . اما اگر مقداری از تصورات ذهنی خود فاصله بگیریم ، در می‌یابیم که مگر شدن ما در غیر از یگانگی با حضرت حق است؟ و مگر مقام خلیفت اللهی و دست خدا در زمین شدن و تحقق آن در غیر از قرار گرفتن در مسیر مقدرات الهی است؟ آمریکا و اسرائیل امروز نقطه‌ی اختیار را با توانستن با تکیه بر امکانات اشتباه گرفته اند و در این معادله‌ی اشتباهی که خود را گیر انداخته اند ، روح طغیانگری شان را از یاد برده و در معادلات و حساب و کتاب‌هایشان خود را پیروز میدان میدانند چون با تمسک به اراده‌معطوف به قدرت و ضرب و زور توپ و تانک‌ها ، مساحتی از زمین را غصب کرده اند . اما از این اوهام که بیرون بیاییم ، مگر انسان حتی یک وجب از این زمین را در جایی که خدا نیست و اراده‌ی الهی نیست میتواند تصاحب کند؟ و مگر سقیفه با تمام پیچیدگی ها و قدرت ظاهری اش و یا حتی شمر و عمر سعد با همه‌ی به خاک و خون کشیدنشان ، توانستند شیعه را از صفحه‌ی هستی حذف کنند؟ و این است ادعای انا ربکم الاعلیِ فرعونی و تولد انسانی با ادعای خداگونه که هیچ درکی از ربوبیت الهی ندارد و انقلاب اسلامی ای که همان توبه بشریت و بازگشت دوباره است... اسرائیل را یک حکومت یا کشور و یا حتی یک منطقه‌ی جغرافیایی نبینیم ، اسرائیل یک روح است . روح جهان مدرن که با ادعای ساختن بهشت زمینی ، که سال هاست زندگی را بر این کره‌ی خاکی روز به روز سخت تر و تنگ تر و تاریک تر کرده ...
🔹️مهیای روبه‌رو شدن با امر الهی... انسان با بودن خود در این جهان در یک تناقض یا پارادوکس قرار می‌گیرد. اینکه می‌فرمایند وجود انسان معماست، معنایش همین است. اگر به داستان خلقت نگاه کنیم، خداوند می فرماید که من می‌خواهم خلیفه‌ای را بر زمین بگذارم و ملائکه که صورت تسبیح و تقدیس خداوند هستند، تعجب می‌کنند از این کاری که خداوند می‌خواهد انجام دهد و زمین را جایی می‌بینند که در آن خون‌ریزی و فساد اتفاق می‌افتد. چطور می‌شود که خداوند آن مقام خلیفة‌اللهی خود را می‌خواهد بر روی زمین به نمایش بگذارد؟ زمین کجاست که می‌شود مقام خلیفةاللهی بروز پیدا کند؟ آسمان علی‌رغم تمام آن پاکی و قدوسیت و سبوحیتی که در آن هست، مقام خلیفةاللهی انسان در آن آشکار نمی شود و این زمین است که مقام خلیفةاللهی انسان در آن آشکار می‌شود. مقام خلیفةاللهی چه مقامی است؟ از یک جهت اوج مقام عبودیت انسان است و آنجاست که عبودیت خداوند متعال می‌تواند به تمامه اتفاق بیفتد. در داستان خلقت انسان وقتی که خداوند دستور سجده ملائکه بر آدم را می‌دهد، شیطان خود را آشکار می‌کند و در آیات هست که این شیطان از کافرین "بود". یعنی شیطانی که معلم ملائکه است و ملائکه در درس او هستند، اول کافر بوده است و کفر او در این صحنه آشکار می‌شود. آنجاست که اولین تذکر برای ملائکه اتفاق می‌افتد که این جایگاهی که شما هستید، این مقام سبوحیت و قدوسیت و این آسمان پاک، جایی است که کفری در میان شما پنهان می‌شود و کسی را که به عنوان معلم خود گرفتید، اولین کافر است. این جایی است که خداوند به ملائکه تذکر می‌دهد به آن جایگاهی که هستند. آن جایگاه مقدسی که آن‌ها هستند، نمی‌تواند کفر را آشکار کند. حالا از این طرف در قصه کربلا حضرت با همه کسانی که مقابل حضرت هستند، تا آن‌هایی که حتی در مکه و مدینه هستند، صحبت می‌کند. همه این‌ها یک رنگی از تقدس دارند و کسانی هستند که اهل عبادت و اهل اسلام‌اند اما امام حسین علیه‌السلام حرکتی را آغاز می‌کند که در آن حرکت تازه مقام عبودیت خداوند آشکار می‌شود. مقام عبودیتی که انسان دل به رضایت و به مشیت الهی می‌دهد. ما یک نحوه عبادت داریم که در این عبادت، تکالیفمان را انجام می‌دهیم ولی این عبادت ما را مهیّای رو به رو شدن با آن امر الهی و مشیت الهی نمی‌کند. همان‌طوری که شاید در عالم ملائکه هست و خداوند آنجا به ملائکه نشان می‌دهد که یک نحوه‌ای از عبادت در میان شماست که کسی می‌تواند بیش از شش هزار سال عبادت کند اما در همه این عبادت‌ها به خواستن مشیت الهی نرسد و نتواند آن چیزی را که خداوند اراده کرده است را بپذیرد. خداوند به شیطان و به عالم ملائکه امر کرد که سجده کنند اما آن همه عبادات نگذاشت که او خود را با اراده و مشیت الهی یگانه کند. اینجاست که آن کفر وجودی او آشکار می‌شود و مشخص می‌شود که این‌ همه عبادات نتوانسته او را مهیّای پذیرفتن مشیت الهی کند. حال این طرف در قصه کربلا، امام حسین علیه‌السلام وقتی که می‌خواهند از مکه به سمت کوفه حرکت کنند، همه آن مسلمان‌ها و مقدسین به حضرت می‌گویند چرا داری این راه را می‌روی؟ کوفی‌ها که به همراهی تو نخواهند آمد، چه دلیلی دارد که آنجا بروی؟ امام حسین علیه‌السلام جواب خاصی نمی‌تواند به آنها بدهد الّا اینکه آنها را متذکر به مشیت الهی کند و متذکر به این می‌کند که مرگ بر انسان نوشته شده است و انسان راه فراری از این مشیت الهی در نسبت با مرگ ندارد و شما هنوز نتوانستید عبادتی بکنید و راهی را در عبادت طی کنید که مشیت الهی را بپذیرید و خود را در نسبت با مشیت و خواست الهی قرار دهید. ادامه دارد...
🔹️مهیای رو به رو شدن با امر الهی... یکی از آن افراد عبدالله ابن عمر است که وقتی با امام بحث می‌کند، در نهایت می‌گوید اجازه دهید سینه شما را بوسه زنم و جایی را که پیامبر بوسید را ببوسم. این تقدسی هست که آنان دارند که همه‌چیز را می‌داند اما هنوز این نحوه از عبادتش او را مهیای حضور در آن اراده الهی و یگانگی با مشیت الهی نکرده است. لذا نمی‌تواند با حضرت همراه شود و اصلاً معنای حرکت امام را نمی‌فهمد. نهایتاً امام به او می‌فرمایند که من پیامبر صلی‌الله علیه و آله را خواب دیدم که فرمودند: " إنّ الله شاء أن یراک قتیلاً " . فرد دیگری هست که می‌پرسد چرا اهل بیت خود را همراه خود می‌برید؟ امام می‌فرمایند: "مشیت خداوند بر این است که آنان نیز اسیر شوند" . سؤال‌کننده به دنبال غرضی در کار امام حسین علیه‌السلام است و دلیلی می‌خواهد اما حضرت جز دل‌سپردن به سخن و مشیت الهی هیچ حرف دیگری ندارند. همانطور که شیطان در عالم قدس سؤال می‌کند چرا من که از آتشم، باید بر آدمی سجده کنم که از خاک است؟ این سؤال آنجا چه جایگاهی دارد؟ گویا شیطان هنوز در نسبتی با خداست که در آن نسبت نمی‌تواند امر و اراده الهی را در وجود خود محقق کند بلکه به دنبال یک دلیلی می‌گردد تا آن امر الهی را انجام دهد. اینجاست که بندگی واقعی اتفاق نمی‌افتد. بندگی واقعی آنجاست که تعلق و دل‌سپردنی وجود دارد اما اگر بخواهیم به خاطر دلیلی امر الهی را قبول کنیم، اینجا امر و سخن الهی را قبول نکرده‌ایم بلکه آن دلیل را قبول کردیم و این چیزی است که در نهایت کفر وجودی انسان را آشکار می‌کند و کربلا پیدا شدن دوباره چنین صحنه‌ای در عالم اسلام است. گویا صحنه قرار دادن خلیفه بر روی زمین ، دوباره در کربلا خود را نشان می‌دهد. گویا امام حسین علیه‌السلام در کربلا صحنه‌ای را به مسلمانان نشان می‌دهند که در آن مقام خلیفة‌اللهی انسان که پذیرفتن مشیت و اراده الهی است را به نمایش می‌گذارند. چیزی که در غفلت از غدیر برای اسلام اتفاق افتاد. معنای غدیر و معنای ولایت امیرالؤمنین علیه‌السلام بعد از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آشکار نشد. متوجه نشدند که ما بعد از پیامبر کسی را می‌خواهیم که در نسبت با مشیت الهی جامعه مسلمانان را اداره کند. در زمان پیامبر صلی‌الله علیه و اله اگر مشکل و مسئله‌ای پیش می‌آمد و به ایشان می‌گفتند، ایشان آنان را دعوت می‌کرد به اینکه در انتظار وحی باشند و خودشان حرف خاصی نمی‌زدند. دعوت می‌کردند در انتظار وحی باشند تا گشایش الهی برای مسلمانان اتفاق بیفتد. بلافاصله بعد از رحلت ایشان وقتی خلیفه اول بر مسند خلافت نشست، گفت کسی تا کنون در بین ما بود که به او وحی می‌شد. به من وحی نمی‌شود و من بر اساس فکر خودم و بر اساس آن چیزی که از قرآن و روایات متوجه می‌شوم، بر شما حکم می‌رانم. گویا حرف معقولی می‌زند اما متوجه نیستیم که عبودیت واقعی که پیامبر آورد، قرار گرفتن در نسبت با مشیت و امر الهی است. جایی که باید منتظر بود که گشایشی از جانب خدا برای ما پیش اید و ما خود را در نسبت با اراده الهی قرار دهیم و عبادات ما را مهیای پذیرفتن مشیت الهی می‌کند. شب عاشورا که حضرت مهلتی می‌گیرند که عبادتی بکنند، گویا آن عبادت برای مهیّا شدن برای پذیرفتن مشیت الهی است که فردا در مصیبت‌هایی که پیش می‌آید، این مسلمان‌ها بتوانند در مقام صبر نسبت با مشیت الهی باشند. ما به نحوی عبادت می‌کنیم که در آن شاید تکالیف خود را درست انجام می‌دهیم اما این تکالیف ما را مهیای پذیرفتن امر و اراده الهی نمی‌کند. لذا آن کفر باقی می‌ماند و در نتیجه دینداری واقعی را که درک مقام خلیفةاللهی است که یگانگی اراده انسان با اراده خداست را نمی‌چشیم. همان چیزی که انسان در آن وسعتی پیدا می‌کند و انسان خود را در وسعت حق می‌یابد. همان چیزی که برای امام حسین علیه‌السلام پیش آمد. امام حسین علیه‌السلام در پذیرفتن آن مشیت الهی به وسعت یک تاریخ و به وسعت یک عهد وسیع الهی در جهان حضور پیدا کرد و یاد ایشان، یاد خداست. با ذکر امام حسین علیه‌السلام ما خدا را به یاد می‌آوریم. کربلا نشان دادن صحنه مقام خلیفةاللهی انسان است و عبور دادن انسان از نوع نگاهی که با مشیت الهی نمی‌تواند کنار بیاید. ادامه دارد...
سلام بر ام البنین های ایران
دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ دل‌افگار چه کرد ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد... حافظ
احمد در هر جمعی بود ، این حرف را می‌زد: ((جمهوری اسلامی ، جمهوری تامین دنیای شما نیست ، جمهوری تامین ایمان است. جمهوری امتحان الهی است برای جوان‌ها. مادرها و پدرها ، همسران و همه تا اصحاب الجنه و اصحاب النار از هم متمایز شوند و جبهه بهترین اسباب این سنجش است.)) کتاب "پاییز آمد" - خاطرات فخرالسادات موسوی ، همسر سردار شهید احمد یوسفی