کیستآنکهشیرینیمحبّتتوراچشیدوجزتوکسیرا خواست؟!
وکیستآنکهبهمقامقُربتواُنسیافتولحظهایروی ازتوگردانید؟!
- منـاجـاتالمحـبّین
این روزها مُهرهایی که خوش
نشستهاند در جانمازم را بیشتر
دوست دارم؛
منِ شیفتهی سجده، حالا
مجنون و شیدا شده برای
″سر بر آن مُهرها نهادن″ !
یک مُهر از کربلای ایران
و دیگریازکربلایعِراق,
هرچهبرایتوست
برایممقدساست :)
[از عهدشکنیها و پشت سرگذاشتن عهد و پیمانها با اطلاعیم. گویی اینها از لغزشهای خود خبر ندارند. با همه این گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمیکنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی، شما را در بر میگرفت و دشمنان، شما را از بین میبردند!]
_نامهٔامامعصر″عجلاللهتعالیفرجهالشریف″ به شیخمفید′رحمةاللهعلیه′✨
آقایِ اباعبدالله ؛
حیفهمنازتبوبیماریتوبستربمیرم
شوقِ شهادت تو قلب منه،
خبر که داری ؟ :)
گاهی اوقات برای هیئتها
صحبت میکنم انگار این
جمعیتی که روبهروی من
نشسته گردان غواصهاست؛
اونامُحرِمشدنبهلباسغواصی،
شمامُحرِمشدیدبهلباسعزاداری
برایارباب .
اونا قشنگ شرایط اِحرام رو
رعایت کردن؛
حواستون باشه بچهها،
خوشگلمُحرِمبشیمَحرَممیشی!
مَحرَم بشی، مِنّا میشی!
مِنّا بشی وارد حرم میشی،
مدافع حرم میشی!
دیدی با یه گل بهار شد؟
بایهحججیهمهدلهابهاریشد؟
دیدی ما خار شدیم؟!
گل نشی خار میشی . .
_حاجحسینیکتا
بابالجوادتمالمن ؛
٫میانعاشقومعشوقهیچحائلنیست توخودحجابخودینوکرازمیانبرخیز✨٫
عاشقان با رسم رسوایی به میدان میروند ..
درجواربارگاهامامرئوف′ع′
کهبودم؛ نگاهیبهآشفته
گیسویِ ضریح کردم،
سپیدیها و سیاهیها
در هم آمیخته بودند و
آقا درهم میخریدند !
ازدلمیادامامعصر′عج′
گذر کرد و با خود گفتم
بهگمانمهیچکساینجا
ایشانرابهخاطرنمیآورد،
صدایی شنیدم و
سر برگرداندم
بآنویی فرزند در حصار
دعایفرجرازمزمهمیکرد :)
نقلشدهازعلامهطباطبایی′ره′
کهازمسیریگذرمیکردند و
آقایقاضی′ره′ایشانراصدا
میکنندومیگویند : پسرم،
اگردنیامیخواهینمازشب
بخوان، اگرآخرتمیخواهی
نمازشببخوان .
هرگاه کسی به تو گفت :
اگریکیبگویی، دهتامیشنوی؛
به او بگو : اگر دهتا بگویی،
یکی هم نمیشنوی !
_حدیثعنوانبصری
بابالجوادتمالمن ؛
عاشقان با رسم رسوایی به میدان میروند ..
[بهجفاییوقفایینرودعاشقِصادق
مژهبرهمنزندگربزنیتیروسنانش🍃]
آقایِ اباعبدالله !
تویشهریکهشلوغبود
حالا دیگه تنها موندم؛
امایادمنمیرهشماهستید
زندگیبدونلطفشمانمیگذره
نعمالأمیرِ ما :)