گاهی وقتها
. ▪️شوق زیارت (۳) شبیه طلایهدار به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران) ┅⊰༻🔳༺⊱┅ #پادکست #اربعین #شوق_زیار
شبیه طلایهدار
باز این چه شورش است که در جان جادههاست؟! هوا هوای زیارت است. جادهها بیقراریشان را تاب نمیآورند. دلتنگ قدمهای عاشقان، بیتاب اشکها و هقهقها و تاولها.
بیابانهای گرم عراق صدایمان میکنند و ما از پشت پردهی اشکهای حسرت، لحظههای پر نور و شور و شعور سالهای گذشته را مرور میکنیم.
سیدالشهدای ما همان قدر که مولای نزدیکها و زائرهاست، امام دورها و محرومها و حسرتبهدلها هم هست. میدانیم ولی ... .
ما آدمهای محصور در زمان و مکان عادت نداریم به اینکه دلمان را با این منطقهای عقلپسند آرامکنیم. ما آرام کردن دل را با عاشقانههای میان موکبها یاد گرفته بودیم: با بوی چای عراقی و صدای «هله بیک، هله بیک» گفتنهای پیاپی میزبانهای مخلص موکبها.
دلمان میتپد برای اینکه دوباره توی سایتها و مغازهها دنبال کفش مناسب پیادهروی بگردیم؛ سراغ کولهی جادار و محکم بگیریم؛ لیست ملزومات سفر بنویسیم. میدانیم و حس میکنیم و کلنجار میرویم با بیآرامی دلمان و یادمان میآید که «طلایهدار زیارتنرفتهها» با آن حس غریب آسمانی که در صدای مهربانش نهفته بود گفت: «بُعد منزل نبود در سفر روحانی»
یادمان میآید دلِ تنگ و بیقرار او را و قدمهایی که هر سال به نیت گامهای مبارکش برداشته بودیم!
امسال همه به او شبیه شدهایم!
به قلم: نظیفه سادات مؤذّن (باران)
.▪️🔳༺
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کیو دیدم کربلا رفته 😭😭
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#کلیپ #استوری
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
گروه فرهنگی تبارسفینه النجات.mp3
زمان:
حجم:
3.04M
.
▪️شوق زیارت (۴)
سفینةالنجاة
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#پادکست
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
سفینةالنجاة
خورشید بیامان میتابید. انگار تاریخ داشت خودش را مرور میکرد. باز هم کاروانی عزادار به زیارت شهدای دشت طفّ می آمد و پاهای برهنه و تاولزده گواه عشق و بیقراریشان بود.
خورشید بیامان میتابید. کاروان موکب به موکب تشنگی را زمین میگذاشت؛ خستگی را جا میگذاشت؛ و جلوهای دیگر از شکوه عاشقی را در صفحات تاریخ به یادگار میگذاشت.
خورشید بیامان میتابید. زنان و کودکان و مردان کاروان مشّایه، به شوق زیارتی ناب، پا به پای هم به سوی مقصدی مشترک میرفتند.
این بار ولی تازیانهای نبود؛ غل و زنجیری نبود؛ سیلی و فریادی نبود. در طول مسیر کاروان، مشتاقانه به استقبالشان میآمدند و برای پذیراییشان از یکدیگر سبقت میگرفتند.
عشق از هر گوشهی بیابان داغ، قل قل میزد و زلالی بیمرز خود را به رخ جهان میکشید.
مرز و نژاد و زبان و ملیت خود را باخته بودند! واژهها تمام در قالبهای تازهای رنگ میگرفتند و معنی مییافتند: ارادت، برادری، محبت، احترام، مهماننوازی، اخلاص، ... چه واژهنامهی نابی میسازد اربعین!
کاش نام ما هم میان این رود زلال واژهها جاری شود و در تلاطم موّاج تاریخ اربعینیها جزو زائران امسال سیدالشهدا ثبت گردد!
کاش سفینةالنجاة عشقش امسال دوریهای جغرافیایی را نادیده بگیرد و به نزدیکی دلهای بیتابمان نظر کند؛ دست ما را هم بگیرد و در میان ساحلنشینان سعادت جایمان دهد!
به قلم: نظیفه سادات مؤذّن (باران)
.▪️🔳༺
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
امروز، توی عراق، اربعینه.
#گروه_فرهنگی_تبار با عشق و امید فراوان،
به امید اینکه گامی در راستای گسترش آموزههای مولا اباعبدالله -علیه السلام- برداره،
پروژهی «مواعظی از سیدالشهدا» رو با گزینش روایاتی از اون حضرت، ساخت عکسنوشته و کپشنهایی به قلم دوستان، آغاز کرد.
خدا رو بر این توفیق شاکریم که محصولات این پروژه رو در طول یک ماه اخیر، تقدیم مخاطبان عزیز کردیم. ☺️
و امروز،
در اربعین سالار شهیدان، آخرین شمارههای این مجموعه رو با عشق، تقدیم محضر شما عزیزان میکنیم.
چه زیباست که شما هم نیت کنید و به قصد قربت، برای گسترش این آموزهها، محصولات رو به اندازهی توان و امکانات خودتون منتشر کنید. ☺️
🔶 مواعظی از سیدالشهدا (۲۳) 🔶
┅⊰༻🔸༺⊱┅
حالِ عجیبی ست حال مراقبه و حواسجمعی.
اینکه با خودت قرار بگذاری که حواست به نگاه همیشگیِ خدا باشد؛
حواست به اثر هر عمل و ارادهات باشد؛
اینکه هر قدمی و هر اقدامی، در ورای خود، عاقبتی دارد؛
خیر یا شر،
تلخ یا شیرین.
حاصل این نگاه، زندگیای میشود که خیالت از فردایش راحت است. ☺️
چه جذّاب! 😃
┅⊰༻🔸༺⊱┅
🔸 امام حسین-علیهالسلام-
اعمَل عمل رجلِِ یعلمُ انهُ ماخوذُُ بالاجرامِ مُجزیُُّ بالاحسان
کاری را که انجام می دهی همانند شخصی انجام بده که می داند هر گاه گناه کند کیفر میشود و هر گاه نیکی کند پاداش میبرد.
بحار الانوار، جلد ۷۸، صفحه ۱۲۷
┅⊰༻🔸༺⊱┅
#در_محضر_روایت
#عکسنوشته
#سبک_زندگی
#استوری
#گروه_فرهنگی_تبار
✍ #فائزه_سادات
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸༺.═╝
🔶 مواعظی از سیدالشهدا (۲۴) 🔶
┅⊰༻🔸༺⊱┅
مراقبت کامل از رفتار،
دقت در انتخاب عمل قبل از اینکه انجامش دهی و دیگر قابل جبران نباشد،
اینکه عزت نفس انسانیات را با عذرخواهی پیاپی، لگدمال نکنی، ...
توصیههای پدرانهای که تو را از «نفاق» دور و فاصلهات را با رذائل اخلاقی بیشتر میکند.
دلسوزانه و اندیشمندانه!
┅⊰༻🔸༺⊱┅
🔶 امام حسین-علیهالسلام-
إيّاك و ما تعتذر منه فإنّ المؤمن لا يسيء و لا يعتذر و المنافق كلّ يوم يسيء و يعتذر
از کاری که باید از آن عذرخواهی کرد، دوری کن، چرا که مؤمن، نه بد کند و نه عذرخواهی نماید، ولی منافق، هر روز بد کند و معذرت طلبد.
تحف العقول، ص۲۴۸
┅⊰༻🔸༺⊱┅
#در_محضر_روایت
#عکسنوشته
#سبک_زندگی
#استوری
#گروه_فرهنگی_تبار
✍ #طهورا_فاکر
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸༺.═╝
گاهی وقتها
┅🌟⊰༻💠༺⊱🌟┅ چند تا خاطرهی زیبا و جذاب از یه دانشآموز عزیز به دستمون رسید دربارهی آموزش مجازی و ماج
همراهان عزیز
فردا آخرین مهلت ارسال خاطرات شما برای شرکت در مسابقه ست.
این دو روز به احترام اربعین سالار شهیدان، خاطرات رو منتشر نکردیم، چون حال و هوای طنز داشتن.
ان شاء الله از فردا انتشار مجدد رو آغاز میکنیم.
به امید موفقیت همهی شما مخاطبان مهربان و همراه. ☺️
هدایت شده از حامد منتظری مقدم- تشیع پژوهی
☑️ چند حکایت از علاقه و اهتمام علامه حسنزادهٔ آملی (رضوان الله علیه) به «کتاب»
به روایت: حاج شیخ حسن رمضانی
▪️ «یادم هست كه در محضر ایشان [: آیةالله حسنزاده]، یك بندهخدایی روی عدم التفات، استکان چای را گذاشت بر روی کتابی. آقا نبودید که برخورد ایشان را ببینید! با تعجّب و عصبانیّت فرمود: روی كتاب؟ خب بگذار آنطرف! چرا روی کتاب؟ آن بندهخدا گفت: مواظبم آقا. فرمود: كاری به مواظبت ندارم، اصلاً چرا گذاشتید؟ كتاب مگر چیز معمولی است؟!
▪️ یك وقتی با ایشان رفتیم صحّافی برای تجلید دو جلد كتاب که از آثار محییالدّین عربی را فهرست کرده بودند. ایشان به آن بندهخدای صحّاف فرمود: آقا مواظب باش که فقط و فقط جلد كنید، نمیخواهم که بُرِش بزنید. آن آقا گفت: نمیشود، ما كه اهل فن هستیم معتقدیم که كتاب باید دست بیاید تا بتوانیم شیرازه كنیم و این امر بدون برش ممکن نیست. ایشان فرمود: نه نمیخواهد برش بزنید، فقط جلد بسازید. او هم میگفت: نمیشود.
من فضولی كردم و گفتم: آقا ما این را از شما یاد گرفتیم كه سخن اهل فن را باید شنید. تا این را گفتم، ایشان فرمود: شما جوان، آن آقا هم جوان، منِ پیرمرد را گیر آورده و اینجا دوره كردید، هر كاری میخواهید بكنید، ولی جلوی چشم من نكنید. آقای صحّاف گفت: باشد. كتاب را گرفت و برد که برش بزند، ایشان صدا زد و فرمود: كم برش بزن، خیلی كم، به اندازهٔ حداقلّ ممكن، حاشیهٔ كتاب را از بین نبرید، من میخواهم جایی باشد برای نوشتن. گفت: چشم. رفت به طرف آخر مغازه، یك برش از این طرف و یك برش از آن طرف و یك برش از قسمت ثالث زد و كلّ حاصل آن برش را در دستش مچاله کرد و رو کرد به ایشان و گفت: آقا اینقدر من برش زدم. فرمود: من نمیتوانم نگاه كنم، به من نشان نده. ایشان حتی تحمّل برش کتاب را نداشت. اینها برای ما افسانه است!
▪️ گاهی میدیدیم افراد، كتابها را مُثله میکردند و چهار پنچ ورق از کتاب را میگذاشتند و میآوردند سرِ درس. ایشان به شدّت ناراحت میشد و میفرمود: چرا كتاب را مُثله كردید؟ شما نمیدانید كتاب بغل كردن چقدر لذّت دارد؟ چرا از این لذّتها محرومید؟!
(خبرنامهٔ مجمع عالی حکمت، ش۵، ص۲۶)
@Tashayo🍀