هدایت شده از اهل القرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یک_آیه، یک درس
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ
ﻫﻴﭻ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻱ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻬﻴﺪﺳﺘﻲ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺩﭼﺎﺭ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ] ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ ﻭ ﺯﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ.
(اعراف/٩٤)
🔹🔸🔹
وظیفه ما در این شرایط کرونایی چیست❓
👌از آیت الله مصباح یزدی(رحمت الله علیه) بشنوید👆
https://eitaa.com/ahlalquran
🍃راز زندگی
ما از هم میترسیم؛ چون زنده نیستیم. مردهها ترسناکاند. ما از کودکی تا بزرگی، از مردهها میترسیم.
ما از هم میترسیم؛ چون عاشق نیستیم. آدمهایی که عاشق نیستند، هر جرم و جنایتی از آنها بر میآید. ما از کودکی تا بزرگی، از مجرمها میترسیم.
زندگی به عشق بند است. وقتی که عاشق نباشیم، مردههای جنایتکاریم. میبینی چه قدر ترسناکیم!
ما حتّی از خودمان هم میترسیم. برای همین هم از خلوتکردن با خویش فرار میکنیم. تا کمی به خودمان میآییم، وحشت همۀ وجودمان را میگیرد. خدا نکند کسی بخواهد خودمان را نشانمان بدهد. دماری از روزگارش در میآوریم که راه خانهاش را گم کند.
ما هزار نقاب میزنیم بر صورتمان تا هر کدام که افتاد، باز هم نقابی باشد که نگذارد خودمان را ببینیم.
چه قدر بی تو نفس کشیدن، ترسناک است. برای فرار از این ترس در چه دامهایی که گرفتار نشدیم!
آقا! باقی این ترس را بر ما ببخش و با عشقت ما را زنده کن.
شبت بخیر راز زندگی!🌴🍁🌴
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی 🌴💎🌴
هدایت شده از گاهی وقتها
چقدر آخر این ماه سخت و سنگین است
تمام آسمان و زمین بی قرار و غمگین است
بزرگتر ز غم مجتبی(ع) و داغ رضا(ع)
فراق فاطمه با خاتم النبیین(ص) است
▪️ رحلت شهادتگونه پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد ▪️
🔗 #منگنهچی
http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
┅⊰༻🔳༺⊱┅
دل مادرها آب میشود برای فرزندی که بیصدا محبت میکند.
...و تو خیلی زود، لالاییهای شبانهی مادرت را با برادرت حسین تقسیم کردی!
"اِنَّ فی الجَنّه نَهرُُ مِن لَبَن
لِعَلِیّ ِِِ و حُسین و حَسن"
تو حتی گریهکنانت را با حسین تقسیم کردی!
یک برادر، چقدر میتواند مهربان باشد که در لحظهی پرکشیدن، بگوید: برای من گریه نکن حسین جانم ... لا یَوم کَیَومِکَ یا اباعَبدالله.
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#شهادت_امام_حسن_مجتبی -علیه السلام-
#گروه_فرهنگی_تبار
✍ #قدوسیزاده
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
هدایت شده از گاهی وقتها
🔸 باسمه تعالی 🔸
🌷⚜ کاش دیر نباشه ⚜🌷
همیشه از دست تذکرها و توبیخهای بابا کلافه بودم.
مدام برای اسراف نکردن و خیرخواه بودن و منظم بودن و ... بهم تذکر میداد و از حرفای تکراری خستهم میکرد! 😣
تا اینکه روز خوشی فرارسید؛
روزی که قرار بود برای مصاحبهی کاری به یه شرکت بزرگ میرفتم.
با خودم گفتم اگه قبول بشم، این خونهی کسلکننده و پُر از توبیخ رو ترک میکنم. 🙂
🔸🔹🔸
صبح زود حمام کردم، بهترین لباسم رو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم صدام کرد، بهم پول داد و با لبخند گفت:
فرزندم!
مُرَتب و منظم باش؛
همیشه خیرخواه دیگران باش
مثبتاندیش باش؛
با توکل به خدا، خودت رو باور داشته باش؛
تو دلم غُرغر کردم که توی بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دستبردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!
باسرعت به شرکت رویاییم رفتم،
به در شرکت رسیدم،
باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی در کار نیست، فقط چند تابلوی راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ چون بارها و بارها تکرار کرده بود و دیگه حرفاش توی ذهنم حک شده بود. بیاختیار خم شدم و آشغالا رو جمع کردم و ریختم تو سطل زباله.
اومدم توی راهرو، دیدم دستگیرهی در کمی از جاش دراومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: خیرخواه باش؛
دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیفته!
از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آب سرریز شده و داره میاد توی راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ جلو رفتم و شیر آب رو هم بستم.
پلهها رو که بالا میرفتم، دیدم با اینکه هوا روشنه، چراغها هم روشنان، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد، برای همین اونارو هم خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همون کار اومدن ومنتظرن نوبتشون برسه.
چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربیشون تعریف میکردن! 😰
عجیب بود؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه بعد بیرون مییومد! 😳
با خودم گفتم:
اینا با این دَک و پُزشون رد شدن، مگه ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً !!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرم رو نخواستن!😞
باز صدای پدر توی گوشم پیچید که:
مثبتاندیش باش!
نشستم و منتظر نوبتم شدم.
توی این فکرها بودم که اسمم رو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم سه نفر نشستهن و به من نگاه میکنن.
یکیشون گفت:
کِی میخوای کارت رو شروع کنی؟
لحظهای فکر کردم داره مسخرهم میکنه 🙄
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که به خدا توکل کن و خودت رو باور داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم:
ان شاء الله بعد از همین مصاحبه آمادهام.
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! ☺️
با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟! 😳
گفت: با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. 😊
با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از لحظهی ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی. 👌😃
توی اون لحظه، همه چیز از ذهنم پاک شد: کار، مصاحبه، شغل و ...
هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم.
کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آیندهنگری. 😭
🔸🔹🔸
در ورای نصایح و توبیخهای پدرانه، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهی فهمید.
*اما شاید دیگر او کنارت نباشد...*
😭😭😭
#پدر_قهرمان_زندگی
✍ #طهورا_فاکر
🔗 #منگنهچی
http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
هدایت شده از نذرسردارقاسمِ قاصم || مریم اسماعیلی
ازش پرسیدم:
آقا رو چقدر دوست داری؟
گفت:
خیلییی
گفتم:
چرا؟
گفت:
آخه اقا نائب امام زمان هستند، علم و تقوا و شجاعت و.. شون بالاست و...
گفتم:
چون میدونم مشکل پزشکی نیست، میپرسم :
چرا فقط دو بچه داری؟ آقا ک میگن بچه بیارید، چرا گوش نمیدی؟
اثبات دوست داشتن، هزینه کردن نمیخواد؟
گفت:
میدونی چیه؟ ویار بدی دارم بعدش هم شب بیداری برا بچه داری اذیت میشم بعدم....
فعالیتهای اجتماعی م کم میشه
گفتم:
شهدا و جانبازان گفتند
امام خمینی، نائب امام زمان رو دوست داریم و رفتند جبهه،
دست شون قطع میشد
پاشون قطع میشد
چشم از دست میدادن
حتی برخی شون قطع نخاع و 30 سال روی تخت بودن
اونها اذیت نمیشدند؟
یک سال تحمل کردن شما سخت تره یا 30 سال روی تخت بودن؟
سکوت کرد سرش رو انداخت پایین
گفت:
شرمنده م از ادعای دوست داشتن بدون اثبات...
#اسماعیلی (سما)
@drme90
بشمار تا بی نهایت.pdf
6.05M
کتابچه بشمار تا بینهایت
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#رحلت_رسول_اکرم -صلی الله علیه و آله-
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
بشمار تا بی نهایت.pdf
6.05M
کتابچه بشمار تا بینهایت
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#رحلت_رسول_اکرم -صلی الله علیه و آله-
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
هدایت شده از گنجینه
واژهی «لبیک» پر و بالی بلند دارد. با شنیدنش، دل با حجابی سفید به شهری دور وسط میدان امتحان ابراهیم و ساره میرود.
اما امام مجتبی -علیه السلام- لبیک را مختص به حج و احرام نمیدانستند.
هرگاه آیهای میفرمود: یا ایها الذین آمنوا...
امام خاضعانه عرض میکردند:
لبیک اللهم لبیک
خداوندا گوش به فرمان توام
#پست_متنی
#بال_لبیک
#فضائل
#امام_حسن_علیهالسلام
@ganjinehasar