هدایت شده از گاهی وقتها
🔸 باسمه تعالی 🔸
🌷⚜ کاش دیر نباشه ⚜🌷
همیشه از دست تذکرها و توبیخهای بابا کلافه بودم.
مدام برای اسراف نکردن و خیرخواه بودن و منظم بودن و ... بهم تذکر میداد و از حرفای تکراری خستهم میکرد! 😣
تا اینکه روز خوشی فرارسید؛
روزی که قرار بود برای مصاحبهی کاری به یه شرکت بزرگ میرفتم.
با خودم گفتم اگه قبول بشم، این خونهی کسلکننده و پُر از توبیخ رو ترک میکنم. 🙂
🔸🔹🔸
صبح زود حمام کردم، بهترین لباسم رو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم صدام کرد، بهم پول داد و با لبخند گفت:
فرزندم!
مُرَتب و منظم باش؛
همیشه خیرخواه دیگران باش
مثبتاندیش باش؛
با توکل به خدا، خودت رو باور داشته باش؛
تو دلم غُرغر کردم که توی بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دستبردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!
باسرعت به شرکت رویاییم رفتم،
به در شرکت رسیدم،
باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی در کار نیست، فقط چند تابلوی راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ چون بارها و بارها تکرار کرده بود و دیگه حرفاش توی ذهنم حک شده بود. بیاختیار خم شدم و آشغالا رو جمع کردم و ریختم تو سطل زباله.
اومدم توی راهرو، دیدم دستگیرهی در کمی از جاش دراومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: خیرخواه باش؛
دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیفته!
از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آب سرریز شده و داره میاد توی راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ جلو رفتم و شیر آب رو هم بستم.
پلهها رو که بالا میرفتم، دیدم با اینکه هوا روشنه، چراغها هم روشنان، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد، برای همین اونارو هم خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همون کار اومدن ومنتظرن نوبتشون برسه.
چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربیشون تعریف میکردن! 😰
عجیب بود؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه بعد بیرون مییومد! 😳
با خودم گفتم:
اینا با این دَک و پُزشون رد شدن، مگه ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً !!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرم رو نخواستن!😞
باز صدای پدر توی گوشم پیچید که:
مثبتاندیش باش!
نشستم و منتظر نوبتم شدم.
توی این فکرها بودم که اسمم رو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم سه نفر نشستهن و به من نگاه میکنن.
یکیشون گفت:
کِی میخوای کارت رو شروع کنی؟
لحظهای فکر کردم داره مسخرهم میکنه 🙄
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که به خدا توکل کن و خودت رو باور داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم:
ان شاء الله بعد از همین مصاحبه آمادهام.
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! ☺️
با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟! 😳
گفت: با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. 😊
با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از لحظهی ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی. 👌😃
توی اون لحظه، همه چیز از ذهنم پاک شد: کار، مصاحبه، شغل و ...
هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم.
کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آیندهنگری. 😭
🔸🔹🔸
در ورای نصایح و توبیخهای پدرانه، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهی فهمید.
*اما شاید دیگر او کنارت نباشد...*
😭😭😭
#پدر_قهرمان_زندگی
✍ #طهورا_فاکر
🔗 #منگنهچی
http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
هدایت شده از نذرسردارقاسمِ قاصم || مریم اسماعیلی
ازش پرسیدم:
آقا رو چقدر دوست داری؟
گفت:
خیلییی
گفتم:
چرا؟
گفت:
آخه اقا نائب امام زمان هستند، علم و تقوا و شجاعت و.. شون بالاست و...
گفتم:
چون میدونم مشکل پزشکی نیست، میپرسم :
چرا فقط دو بچه داری؟ آقا ک میگن بچه بیارید، چرا گوش نمیدی؟
اثبات دوست داشتن، هزینه کردن نمیخواد؟
گفت:
میدونی چیه؟ ویار بدی دارم بعدش هم شب بیداری برا بچه داری اذیت میشم بعدم....
فعالیتهای اجتماعی م کم میشه
گفتم:
شهدا و جانبازان گفتند
امام خمینی، نائب امام زمان رو دوست داریم و رفتند جبهه،
دست شون قطع میشد
پاشون قطع میشد
چشم از دست میدادن
حتی برخی شون قطع نخاع و 30 سال روی تخت بودن
اونها اذیت نمیشدند؟
یک سال تحمل کردن شما سخت تره یا 30 سال روی تخت بودن؟
سکوت کرد سرش رو انداخت پایین
گفت:
شرمنده م از ادعای دوست داشتن بدون اثبات...
#اسماعیلی (سما)
@drme90
بشمار تا بی نهایت.pdf
6.05M
کتابچه بشمار تا بینهایت
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#رحلت_رسول_اکرم -صلی الله علیه و آله-
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
بشمار تا بی نهایت.pdf
6.05M
کتابچه بشمار تا بینهایت
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#رحلت_رسول_اکرم -صلی الله علیه و آله-
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
هدایت شده از گنجینه
واژهی «لبیک» پر و بالی بلند دارد. با شنیدنش، دل با حجابی سفید به شهری دور وسط میدان امتحان ابراهیم و ساره میرود.
اما امام مجتبی -علیه السلام- لبیک را مختص به حج و احرام نمیدانستند.
هرگاه آیهای میفرمود: یا ایها الذین آمنوا...
امام خاضعانه عرض میکردند:
لبیک اللهم لبیک
خداوندا گوش به فرمان توام
#پست_متنی
#بال_لبیک
#فضائل
#امام_حسن_علیهالسلام
@ganjinehasar
از همسرت عصبانی شده ای ؛ می خواهی صدایت را بلند کنی ؛
می گویی حیف که بچه دارد نگاه می کند ...
به پدر و مادر خودت و همسرت احترام می گذاری ؛
می گویی بگذار بچه ببیند ، یاد بگیرد...
دلت می خواهد به یکی فحش بدهی ؛
از بچه حیا می کنی . می ترسی حرف بد یاد بگیرد و یک جا توی جمع آبرویت را ببرد...
مواظب رفتارت هستی که روی بچه تأثیر بد نگذارد .
خیلی کارها را دلت می خواهد اما انجام نمی دهی ؛ فقط به خاطر بچه ...
خیلی کارها را که حال و حوصله اش را نداری ؛ انجام می دهی ؛ فقط به خاطر بچه ...
هنوز نگرفته ای قصّه چیست ؟
بچه این وسط کاره ای نیست .
قرار است تو خودت خوب باشی .
قرار است تو بدی هایت را کنار بگذاری و عادت های زشتت را تغییر بدهی ...
بچه یک بهانه است ؛
خدا خوب بودن خودت را می خواهد ...
این بچه برای خوب شدن، خیلی فرصت دارد و اصلا به اندازه ی تو بدی ندارد که تو دلت برای او بسوزد ...
این تویی که وقتت دارد تمام می شود اما هنوز ...
خدا دلش برای تو سوخته ...
✅ آیت الله حائری شیرازی: خداوند به وسیله فرزند، پدر و مادر را هم تربیت می کند.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈•••
عمرے اسیر هجر و غم بے قرارےام
بارانےام ڪہ بر سر راه تو جارےام
عمرم بہ سر رسید بیا عشق فاطمہ
از حد گذشتہ مدت چشم انتظارےام
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈•••
صبح متبرّکی که با نام تو آغاز شده،
صبحی است پر از نسیم بهشت
و لبریز از امیدهای دلانگیز و روحبخش 😊
به تو سلام میکنم
و روزم را مثل بهشت، خوشبو میکنم. 😊
سلام مولای من ✋
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈•••
#صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه
#صبح_بخیر
╔═.🌼🌿.═════╗
@mangenechi
╚═════.🌼🌿.═╝
کرونا که گرفتم، حس بویاییام دقیقاً به صفر رسید! خودِ خودِ صفر!
این همه سال از خدا عمر گرفته بودم و با همین بینی و با همین حس بویایی زندگی کرده بودم، ولی هیچ حواسم به بودن این نعمت نبود!
وقتی با هیجان و حرص و ولع نشستم که «نون، پنیر، سبزی» بخورم و دیدم هیچ فرقی بین ریحان و تره و نعنا نیست، و همهشان دقیقاً طعم «آب» دارند، فهمیدم چیزی که از دست دادهام، چقدر مهم بود و در زندگیام چقدر اثر داشت!
بدجوری رفتم توی فکر:
چندتا از این نعمتهای فراموششده توی زندگیام هست؟ 🤔
سلامتی، خانواده، امنیت، سطر به سطر دانشهایی که دارم و میشد که نداشته باشم، ذره ذره تواناییهایی که دارم و میشد که نداشته باشم، تک تک حواسم، تک تک لحظهها و نفسهایم، ...
خدایا شکرت! 🤲
┅═🔹🌟🔹═┅
امام حسن -علیه السلام-
تُجهَلُ النِّعَمُ ما أقامَت، فإذا وَلَّت عُرِفَ
نعمتها تا هستند، ناشناختهاند و همین که رفتند [قدرشان] شناخته مىشود.
بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۱۵
┅═🔹🌟🔹═┅
#در_محضر_روایت
#سبک_زندگی
#عکسنوشته
#گروه_فرهنگی_تبار
✍ #فهیمه_نجابت
🔗 #منگنهچی
╭┅═ 🌟🔹═┅──╮
@mangenechi
╰──┅═🔹🌟 ═┅╯