eitaa logo
منگنه‌چی
4.4هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 این حرف بینِ مردمِ این خاک رایج است چشمانِ ما به‌ سفره‌ی باب الحوائج است 🌸🍃 ولادت حضرت باب الحوائج امام موسی کاظم(ع) مبارک باد. @mangenechi
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
‏بعد از اینکه نیروی هوایی روسیه عملا تبدیل به نیروی نظامی ایران و جبهه مقاومت در جنگ سوریه شد، امروز رهبرانقلاب در دیدار با پوتین حداقل در ۴ مورد با ادبیاتی دستوری و استفاده از تعبیر "باید" نکاتی را خطاب به او مطرح کردند. اما از منظر عقل کوچک غربگراها، ایران مستعمره روسیه است! @Sabeti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*راننده جوان برزیلی گوشه روسری ام را بوسید و گفت : خوش به حال شوهرانتان* طاهره اسماعیل‌نیا بانوی ایرانی است که به واسطه شغل همسرش، چندین سال به همراه همسر و فرزندان خود در کشور برزیل، زندگی کرده است می‌گوید: در یکی از تابستان‌هایی که در برزیل بودیم، فاطمه دختر کوچکم بیمار شد. با توجه به‌ مشغلاتی که همسرم داشت، با معصومه دختر سیزده ساله‌ام، راهی مطب پزشک شدیم. در مسیر بازگشت، تاکسی گرفتیم ، من و دخترم در حالی که مانتو و روسری بلند پوشیده بودیم، سوار تاکسی شدیم. در مسیر حدس زدم که نوع پوشش ما، توجه راننده را به خود جلب کرده است. راننده پس از دقایقی سکوت، با لحنی دلسوزانه در حالی که متوجه شده بود ما برزیلی نیستیم و خارجی هستیم، به ما گفت: الآن تابستان است و هوا بسیار گرم. شما با این لباس و پوشش خیلی اذیت می‌شوید. به نظر من اینجا که کشور خودتان نیست، راحت باشید. در کشور ما آزادی هست و می‌توانید حجاب خود را بردارید. من در جواب گفتم: بله ما هم گرمیِ هوا اذیت‌مان می‌کند؛ ولی ما به این پوشش اعتقاد داریم. من به‌ خاطر کشورم حجاب ندارم، حجاب من به خاطر دین و اعتقادم به خداوند جهانیان است. راننده‌ مسیحی که باورِ حرف‌هایم برایش سنگین بود، تاملی کرد و گفت: بله متوجه شدم؛ اما من شنیده بودم که همسرانتان شما را با کتک مجبور به داشتن حجاب می‌کنند! من لبخندی زدم و به آرامی گفتم: خُب اگر این طور بود، الآن که شوهر من اینجا و همراه ما نیست، دیگر ترسی از همسرم نداشتم و می‌توانستم حجابم را بردارم! راننده‌ تاکسی در حالی که با سَر حرف‌هایم را تائید می‌کرد، در فکر فرو رفت و گفت: خُب چرا دخترِ نوجوانت را مجبور کردی حجاب داشته‌ باشد؟ گفتم: می‌توانی از خودش بپرسی تا جواب سوالت را بگوید. سپس از دخترم پرسید: عزیزم! مادرت مجبورت کرده تا این‌گونه لباس بپوشی؟ اینجا دخترم معصومه با لحنی قاطع و محکم به راننده گفت: نه! نه! من حجاب را دوست دارم و به حجاب معتقدم و به این نتیجه رسیدم که حجاب به من امنیت می‌دهد و از من محافظت می‌کند. من هم مثل مادرم حاضر نیستم بدون حجاب باشم و به دستورات دینم عمل می‌کنم. من مثل راننده که از نگاهش معلوم بود از جواب معصومه خوشحال و فطرتش تا اندازه‌ای بیدار شده است در درونم از پاسخ دقیقِ دخترم به وجد آمده بودم و سکوت کردم. دقایقی بعد راننده بالحنی پُر از حسرت، آهی کشید و چند بار گفت: خوش به حال شوهرانتان، سپس ماشین را کنار خیابان نگه‌ داشت. من و دخترم کمی ترسیدیم، بعد دیدیم که راننده‌ جوان، سَر بر روی فرمانِ ماشین گذاشت و با لحنی محزون گفت: من این‌طور زندگی را بیشتر دوست دارم. زمانی که خانمِ من از خانه خارج می‌شود، نمی‌دانم با دوستانش کجا می‌رود، با چه کسانی سخن می‌گوید و حتی من اجازه ندارم از او این سوالات را بپرسم. من در زندگی‌ام آرامش ندارم و خیلی ناراحتم. اوقاتی که دلم می‌گیرد و غصه‌دار هستم، به خانه مادربزرگم که مثل شما انسان معتقدی هست می‌روم. مادربزرگم اعتقاد دارد که نباید لباس کوتاه پوشید و پوشش نسل جدید و بسیاری از کارهای آنان را قبول ندارد. به نظر من افرادی مثل مادربزرگ من، زنان بسیار خوب، پاک و خلاصه پایبند به همسر و زندگی خودشان هستند؛ به همین خاطر من او را خیلی دوست دارم، سر روی شانه‌اش می‌گذارم و ضمن دریافت آرامش، از او می‌خواهم تا برایم دعا کند. راننده‌ تاکسی با تمام احساس ادامه داد: واقعا خوش به‌حال همسرتان. شما برای من هم خیلی محترم هستید که حتی در نبودِ او هم، پوشش‌تان را حفظ کردید و با این‌که اینجا تنها بودید و هیچ‌کس هم نبود، با اصرار من، حاضر نشدید حجابتان را بردارید. سپس راننده تاکسی از ماشین پیاده شد، درب ماشین را باز کرد و گوشه‌ روسری من را گرفت و بوسید و ضمن معذرت‌خواهی گفت: دوست داشتم از زبان خودتان بشنوم که زن مسلمان به‌ زور حجاب نمی‌گذارد، خدا شما را حفظ کند. لطفا برای من هم دعا کنید. منبع: سایت روزنامه همشهری ۲۴ تیرماه ۱۴۰۱
به "خدا" اعتماد کن. 🌼🍂 @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• پنج‌شنبه‌ها با شهدا 💛
••❈❂🌿🌸❂❈•• سرداران عشق 2⃣3⃣ ••❈❂🌿🌸❂❈•• 🔗 ╔═.🌸🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌸🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همت ترک یک موتور ناشناس شهید شد. 🔸حاج قاسم از همت می گوید. @mangenechi
هدایت شده از ⁦🇮🇷 ⁩⁦خبر 🇮🇷⁩
🚨 روحانی گفته: رئیسی باید بدهی ما رو بده، ما هم بدهی قبلی‌ها رو دادیم!🤔 ⭕️ حالا به این نمودار توجه کنید! بدهی‌های قبلیا کجا و بدهی روحانی کجااااااا😐 کانال 🇮🇷 خبر 🇮🇷 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/942604288C782cc792b1
──┅═🍃🌺═┅── نه دامی‌ست، نه زنجیر! همه بسته چراییم؟! (مولانا) ──┅═🍃🌺═┅── آی جناب مولانا! دست به دلم نذار که خونه!! واقعاً یکی نیست به ما آدما بگه چه خبرتونه؟! مگه توی این دنیا چه خبره که عین اختاپوس، هشت‌دستی بهش چسبیدید؟! حالا خوبه همه‌مونم می‌دونیم که ما موقتی تشریف داریم! کسی ما رو با غل و زنجیر به نبسته، ولی خودمون یه جوری خودمونو بهش گره زدیم که کندنمون کار کرام‌الکاتبینه! یا علی داداش! یه تکونی بخور خودمونو بکَنیم ازش! 😊 به قول علامه طباطبایی (ره) : اَبَد در پیش داریم! ──┅═🍃🌺═┅── 🔗 ╭┅═ 🍃🌺═┅──╮ @mangenechi ╰──┅═🍃🌺 ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به کوری چشم آن‌هایی که نمی‌توانند ببینند، از همه‌ی مشکلات بیرون خواهیم رفت. ‌┄┅═✧❁🔸❁✧═┅┄ @mangenechi ‌┄┅═✧❁🔸❁✧═┅┄
😉چهارتا تار مو😁 😊اونا که میگن بجای گیر دادن به چهارتا تارموی مردم برین با مفاسد اقتصادی مبارزه کنین، واقعا حق دارن ‼️زندان ها پر شده از مردم عادی که بخاطر حجاب دستگیر شدن 😶برادر رئیس جمهور سابق که زندانی شد جرمش چی بود؟ بدحجابی 🤗برادر جهانگیری هم که زندانی شد جرمش این بود که موهاش بیرون بود‌. 😉معاون احمدی نژاد هم که زندانی شد جرمش بیرون بودن موهاش و اون آرایش غلیظش بود. پسر مرحوم هاشمی که دیگه نگو، اونم همش موهاش بیرون بود و آخرش گرفتن زندانیش کردن! 🔴شهردار اسبق تهران یعنی کرباسچی هم که چند سال زندان بود، بخاطر همین چهارتا تار موی نمایانش بود دیگه! شهردار بعدیش نجفی هم همینطور ☑️رئیس اسبق بانک مرکزی، معاون قوه قضائیه یعنی همون طبری معروف، و کلی آدم دونه درشت دیگه را هم که همه میدونین فقط به جرم اینکه موهاشون نمایان بود محاکمه و زندانی شدن! 😜کاش این نظام بجای زندانی کردن مردم بخاطر حجاب، یه کمی هم با مفاسد اقتصادی مبارزه می کرد و سراغ اون کله گنده ها می رفت! 😇 حتی اگه فقط یه بارم مردم چنین چیزی را از اینا می دیدن، همه راضی می شدن، چون واقعاً حسرتشو دارن 😘 دیدین بعضیا را وقتی می شنوند توی یه کشور خارجی، یه آدم دونه درشت مثل برادر رئیس جمهور به جرم فساد اقتصادی دستگیر و زندانی شده، با حسرت آه می کشند و میگن عدالت واقعی اونجاست! 🙃اما توی ایران فقط گیر دادن به بی حجابها 😉✋آقا شما فقط دو سه تا از اون کله گنده های فاسد را محاکمه و زندانی کنین، اونوقت خواهید دید که همون یه عده قلیل که موهاشون بیرونه چطور از فرداش چادر سر می کنن!!! 😳نکنه خیال می کنین این حرفا بهونه گیریه ؟! 🤗نه اینا بهونه گیری نیست! اصلا این رعایت نکردن حجاب، یه جور اعتراضه از طرف بعضی مردم به وضعیت بد معیشتی شون 🙈 شما تا حالا دیدین یکی که وضع مالیش خوبه، حجابش ناقص باشه؟ یعنی تا حالا دیدین کسایی که خونه شون بالا شهره یا کسایی که توی خیابونا سوار شاسی بلندن یا اونایی که میرن سفرهای خارجی، یه دونه تارموشون بیرون باشه؟! ندیدین دیگه... برا همینه که خیلیا میگن بدحجابی یه جور اعتراضه به وضعیت اقتصادی 😛خلاصه از ما به مسئولان نصیحت، شما اگه فقط مبارزه با مفاسد اقتصادی از دونه درشت ها را شروع کنین و یه سر و سامونی هم به وضعیت معیشتی مردم بدین، مشکل بدحجابی و عشوه گری های خیابانی خود به خود حل میشه😁 @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببخش... ‎‌─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─ ─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─ @mangenechi ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌─┅═༅💠𖣔💠༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️🌟❄️ تمام طول هفته را در انتظار جمعه‌ام دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی 😭 اللهم عجل الولیک الفرج ❄️🌟❄️ @mangenechi
💠🔹 ای جمعه! بیا و جمعه‌ی آخر باش 😭 @mangenechi
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
این چند تا عکس ، تنها تعداد محدودی از دروغ هایی است که روزانه علیه روحانیون سرشناس و امامان جمعه ساخته در فضای مجازی پخش میشه و برای پاسخگویی برای من می‌فرستند. بعضاً دروغ را روی صفحه یک روزنامه طراحی می‌کنند تا باورپذیرتر بشه. متاسفانه دروغ هر چه شاخ‌دارتر باشه ، عده‌ای راحت‌تر باور می‌کنند. پاسخ به تک تک آنها واقعاً امکان پذیر نیست. خود خوانندگان و کاربران باید بدانند که هر مطلبی که منبع معتبر (مخصوصا سایت و صفحات مجازی صاحب عکس) نداشته باشد دروغی بیش نیست. مواردی را هم که روی روزنامه یا سایت ها طراحی می‌کنند، با مراجعه به آرشیو آنها کاملاً قابل بررسی است. اگر امروز برای همه ما واجب عینی است، داشتن مقدمه آن یعنی سواد رسانه (که مطالبه منبع معتبر اولین قدم و ساده ترین راه کشف حقایق است) هم ضروری و از نان شب هم واجب‌تر است. 🆔 @shobhe_shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این روزها، روزهای عملیات مقدماتی کربلاست. حرکت امام حسین -علیه السلام- از مکه به سمت کوفه، شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروة و امروز شهادت میثم تمار. بزرگمردی که نام خود را بر تارک تاریخ ثبت کرد و ارادت عمیق و خالصانه به امیرالمؤمنین را چنان به نمایش گذاشت که تا دنیا دنیاست، فراموش نخواهد شد. خوش به حالت میثم! خوش به سعادت تو که شجاعانه دست و پا و زبان دادی در راه علی (ع) و پای آرمانت با تمام دار و ندارت ایستادی! برای ما هم دعا کن مرد! در این وانفسای دنیای امروز که سرزمین اعتقادمان مثل مزرعه‌ی ملخ‌زده، خشک و بی برگ و بار افتاده و از بلاتکلیفی میان تدیّن واقعی و سکولاریسم، محجبه‌هایمان، با دشمنان حجاب، هم‌صدا و هم‌شعار شده‌اند! خودت را به ما یادآوری کن مرد بزرگ! شاید یادمان بیاید که ۱۴۰۰ سال است برای برپا ماندن پرچم این اسلام، برای اینکه اسلاممان، «ناب» بماند و به خنجر تحریف و تغییر، مجروح نشود، چه جان‌های عزیزی سپر شده‌اند! دعایمان کن میثم! نکند فهم ما از اسلام، در هجوم موریانه‌های تردید، به مرگ مغزی بیفتد و حیات نباتی بگیرد!! ✍ @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🍀🌟 مطهره، ترسان و لرزان قدم به خانه گذاشت. چهارچوب رنگ پریده‌ی در، ته دلش را خالی کرد. ظاهر خانه‌ی پدرشوهرش‌، با خانه‌ی مادری‌اش، قابل قیاس نبود، اما لبخند و گرمای حضورشان را دوست داشت. هرچند مادرشوهرش، طبق گفته‌ی همسرش، اهل ابراز احساسات نبود، اما دلسوز بود؛ برای همین او دلگرم شده بود که پامحکم کند و برای اولین بار، به خانه‌شان برود. دسته گلی صورتی در دست گرفته بود. روی‌کارت هم رنگش، نوشته بود: «تقدیم به پدر و مادر عزیزم» کم‌کم که صدای پایشان نزدیک‌تر می‌شد، زن بیشتر صدای قلب خودش را می‌شنید. انگار کسی روی‌ ضربان قلب او، راه می‌رفت. بالاخره آن لحظه رسید، مادرشوهرش، از آنچه فکر می‌کرد، زیباتر و جوانتر بود؛ ریز نقش و سرخ و سفید. مطهره تصمیم گرفته بود آن‌ها را شبیه پدر و مادر خودش بداند، ناخوداگاه خودش را میان عطر بغل مادرشوهرش دید و دست پدرشوهرش را مثل دست پدرش، بوسید. شنیده بود هفت‌ثانیه‌ی ابتدایی برخورد، سرنوشت‌ساز است. لبخند روی لب را فراموش نکرده بود، دسته گل بدست آمده بود و حالا سعی می‌کرد به تمام توصیه‌های استادش، عمل کند. پشت سرش، مجید، همسرش بود که از برخورد دوستانه‌ی پدر و مادرش با عروس جدید، به وجد آمده بود و احساس می‌کرد آن‌ها با نگاهشان، سلیقه‌‌ی پسرشان را تحسین می‌کنند. زن درست برخورد کرده بود، دل آرام داشت و خشنود بود از تصمیمی که گرفته بود؛ آخرین بار استادش در هنگام مشاوره، به او گفته بود، یادت باشد حس هرکس به تو مثل حس توست به او، هرقدر با صداقت و دوستانه و البته هوشمندانه (نه سیاستمدارانه) برخورد کنی، بی‌شک بیشتر در قلبشان جا می‌گیری. لازم نیست نقش بازی کنی، فقط خودت باش و به آن‌ها، به چشم پدر و مادرشوهر نگاه نکن؛ بلکه مانند پدر ومادر خودت و کسانی که اگر نبودند، همسرت هم نبود، نگاه کن. مطمئن باش دوستت خواهند داشت.» دست در دست مادرشوهرش به اندرونی خانه رفت. خانه بوی صمیمیت می‌داد. 🌟🍀🌟 @mangenechi
─┅═🍃🌺═┅─ عید فضیلت است. ─┅═🍃🌺═┅─ ╭┅═ 🍃🌺═┅──╮ @mangenechi ╰──┅═🍃🌺 ═┅╯