eitaa logo
گاهی وقت‌ها
4.1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
گاه‌نوشت‌های «نظیفه سادات مؤذّن» سطح چهار (دکترا) حکمت متعالیه از جامعةالزهرا، مدرّس فلسفه، نویسنده و پژوهشگر.
مشاهده در ایتا
دانلود
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• سه‌شنبه‌ها با امام خامنه‌ای 💛
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━ برشی از سخنان رهبر انقلاب در دیدار خانواده آیت‌الله مصباح یزدی (ره) 🔹بزرگداشت جناب آقای مصباح، یکی از واجبات کارهای حوزه و روحانیّت و ماها و همه است و بزرگداشت ایشان به معنای زنده نگه داشتن جهت‌گیری ایشان و راه ایشان است. 🔹 مرحوم آقای مصباح (رضوان ‌الله ‌علیه) خصوصیّات منحصربه‌‌فردی داشتند که من در مجموعه‌ی فضلای برجسته‌ی قم که از قدیم می‌شناختیم، و حالا هم بحمدالله برکات بعضی‌شان ادامه دارد، نگاه می‌کنم، جامع این خصوصیّات را کسی مثل مرحوم آقای مصباح مشاهده نمی‌کنم: علم فراوان، فکر خوب و نوآور، بیان رسا و واضح، انگیزه‌ی تمام‌نشدنی و بی‌نظیر، خلقیّات و رفتارهای شایسته و برجسته، سلوک و معرفت و توجّه معنوی و مانند این‌ها؛ مجموع این‌ها را واقعاً انسان نمی‌تواند پیدا کند. این‌ها در آقای مصباح جمع بود. ۱۴۰۱/۱۰/۰۵ ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━ @mangenechi
┅═🌸🍃═┅ ارادتم بیشتر شد یکی از مدیران دستگاه‌های فرهنگی، درباره‌ی یک نفر از همین چهره‌های معروف فرهنگی خوب، که امروز جزو شهدای عالی مقام است و من خیلی به او علاقه داشتم و به دستگاه‌های مختلف فرهنگی توصیه می‌کردم که از وجودش استفاده کنید، چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل انقلاب او بود و او را در مناظری که آن زمان برای جوانان خیلی پیش می‌آمد، نشان می‌داد. آن آقا به من گفت: «بفرما! این همان کسی است که شما این‌طور از او‌ تعریف می‌کنید!» من عکس‌ها را که نگاه کردم، گفتم: «ارادتم به این شخص بیشتر شد. چون او در این محیط بوده و حالا این گونه شده است، حتماً باید از او استفاده کنید.» در سال‌های اولی كه ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شده بود، نسبت به ریخت و قیافه‌ی جوانانی که می‌خواستند وارد دانشگاه شوند، خیلی سختگیری می‌کردند. حالا از طنز‌های روزگار این است که همان آدم‌هایی که آن‌وقت آن‌کارها را می‌کردند الان از این طرف پشت‌بام پایین افتاده‌اند که دیگر به هیچ‌وجه نمی‌شود جلوی آن‌ها را گرفت. من یک‌بار در جمع‌شان حاضر شدم و عکسی را که یا همراهم بود یا دیده بودم نشان دادم که جوانی را با مد آن روز که موهای سرش را به طور خاصی آرایش کرده و کراوات بسته بود، نشان می‌داد. به آن‌ها گفتم این یکی از شهدای ماست. شهدای ما کسانی نبودند که از اول زندگی‌شان با دعا و تقوا و زیارت و میل به شهادت مأنوس باشند، بلکه این‌ها منقلب شدند. شما چرا به ظواهر کوچکی در شخصی که می‌تواند حقیقتا منقلب شود، تکیه می‌کنید؟ حقیقت قضیه این است که جوانان امروز ما این تفاوت را با جوانان آن‌روز دارند که در آن محیط تربیت نشده‌اند؛ بلکه در محیط دینی و با ظواهر اسلامی که آن‌طور عوامل شهوت‌رانی وجود نداشته، تربیت شده‌اند و حالا عده‌ای به زور می‌خواهند این‌ها را فاسد کنند، بعد هم بگویند جوانان قادر نیستند که راه انقلاب را ادامه دهند. 📚 کتاب حضرت یار خاطرات خود گفته‌ی حضرت آیت الله سیدعلی خامنه‌ای.ص۷۹-۸۱ ┅═🌸🍃═┅ 🔗 ╭┅═ 🌸🍃═┅─╮ @mangenechi ╰─┅═🌸🍃═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- آن دست به خاک افتاده تو، شرح علمداری تو - برخاست هزاران قاسم، از آن خون جاری تو 🍃 @mangenechi
🌟 🔹 خدایا، من ناتوانم در برابر شیطان پر قدرتی که هر لحظه مرا به خود می‌خواند؛ خدایا، من عاجزم در برابر نفسی که با همه توانش مرا غافل از تو می‌خواهد؛ خدایا، اگر چه گناهکار و ضعیفم، در برابرت زانو می‌زنم و تو را می‌خوانم: استغفرالله ربی و اتوب الیه 🌟🔹 ╔═.🌟🔹.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌟🔹.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅◈🔹💠🔹◈┅┄ اگر نداشتمت این اشتیاق بی‌پایان را که در قلبم ضربان می‌گیرد، چگونه تجربه می‌کردم؟ شوقت زیباترین و والاترین احساس زندگی من است. اگر نمی‌شناختمت، این زندگی آسمانی را نمی‌چشیدم و از این احساس متعالی معطر نمی‌شدم. ممنونم که صاحب قلبم شدی. ┄┅◈🔹💠🔹◈┅┄ 🔗 ╔═💠🔹◈═════╗ @mangenechi ╚═════💠🔹◈═╝
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• چهارشنبه‌ها با علما و بزرگان 💛
┄┅▫️🔷️▫️┅┄ آية الله مصباح یزدی: یکی از واعظان تهران، در مسجد امام خمینی تهران، پس از نماز مغرب و عشا از علّامه [طباطبایی] پرسید: چگونه در نماز حضور قلب بیابم؟ علامه فرمود: «زیاد سخن نگویید. پُرگو نباشید.» 📚ز مهر افروخته، ص۸۱ ┄┅▫️🔷️▫️┅┄ @mangenechi
🔹️🍂🔹️ علّامه طباطبایی به آیةالله مصباح فرمود: «تو در میان شاگردانم همانند انجیر (هستی) که همه چیز آن قابل استفاده است و چیزی از آن دور ریخته نمی‌شود.» و وقتی استاد مصباح اولین تألیف خود را به نام خودشناسی برای خودسازی به علامه تقدیم می‌کند، ایشان پس از مطالعه‌ی آن می‌فرمایند: «تو خیلی از مطالب را رندانه در این کتاب آورده‌ای!» 📚ز مهر افروخته، ص۶۱ 🔹️🍂 @mangenechi
🌼🍂 خشم خدا همایش مبلغین نهاد رهبری در دانشگاه‌ها بود. قرار شد هر کس یک خاطره از دوران تبلیغش تعریف کند. خانم صادقی گفت: من پانزده سال سابقه‌ی تبلیغ در دانشگاه‌ها را دارم. همه جور آدم دیده‌ام؛ از لائیک لامذهب گرفته تا مؤمن مستجاب‌الدعوه. از همه قشر و همه نوع اعتقاد؛ ولی در یکی از دانشگاه‌ها دانشجویی داشتم که نمونه‌اش را ندیده بودم. همیشه در برنامه درست صف اول و دقیقاً روبه روی من می‌نشست. هر چه می گفتم به باد استهزاء می‌گرفت؛ خدا را پیغمبر را قرآن را. 😨 به هیچ چیز معتقد نبود و بی‌دینی‌اش را علناً فریاد می‌زد، هیچ کس هم جلودارش نبود. نه اعتراض بچه‌ها نه مسئول خوابگاه نه خود من. کلافه شده بودم 😫 تا اینکه یکی از همشهری‌هایش گفت که پدرش از نزول‌خورهای قدیمی شهرشان است. بعد از آن دلم برایش می‌سوخت 😔 و دیگر زیاد از حرکاتش تعجب نمی‌کردم و ناراحت نمی‌شدم. یک روز که بحثمان سر توبه بود باز شروع کرد: ببین صادقی جون اینکه می‌گی نباید گناه کنیم یا اگه کردیم باید زود توبه کنیم، شاید بعداً فرصت توبه پیدا نکنیم، از نظر من یه حرف چرته. 😕 من فردا بعد از ظهر با بچه‌ها قرار گذاشتم برم عشق و حال. قولم بهت می‌دم که فردا شب همین جا روبه‌روی تو بشینم. من مطمئنم که فردا زنده‌م. پس فردا هم زنده‌م. پس تو جوونی حال می‌کنم. بعداً اگه فرصت شد به خدا می‌گم ببخشه دیگه! 😜 با لبخند گفتم: ان شاء الله صد سال زنده باشی. ☺️ 🌼🍂 فردا شب که به خوابگاه رفتم غوغایی بود. بچه‌ها به طرفم دویدند. فقط جیغ می‌کشیدند. نمی‌فهمیدم چه می‌گویند. مهناز دوست سمیرا دستم را گرفت و گفت: «خانم سمیرا مرد!» 😭😭😭 بعد از ظهر همان روز موقع رد شدن از خیابان با ماشین‌هایی که با هم کورس گذاشته بودند، تصادف کرده بود. مهناز می‌گفت: وقتی ماشین بهش زد دو متر پرت شد هوا با سر خورد زمین. 😣 وقتی بالا سرش رسیدم خون از بینی و گوشش فوران می‌کرد. فقط دستمو فشار داد و گفت: خانم صادقی! همین! 😭 خانم صادقی اشک می‌ریخت. دیگران هم همراهش. خانم صادقی وسط گریه‌هایش بریده بریده گفت: سمیرا در حیاتش کسی را به سمت خدا نبرد، ولی مرگش خیلی‌ها را با خدا آشتی داد. 🌼🍂 ✍ 🔗 @mangenechi
. هیچ وقت نگران آینده‌ی ناشناخته‌ات نباش تا وقتی خدای شناخته‌شده‌ای داری. ☺️ @mangenechi