#جلسه_خواستگاری
#قسمت_سوم
و البته یک تبسم دائمی داشتم ، چون نمی خواستم چهرم عبوس نشون داده بشه حرفای زیادی زده شد
اما خلاصه و مهمترین حرفایی که بین دو خانواده مطرح شد اینا بود :
اول، از خودم سوال کردند و اعتقادات مذهبی من
دوم، بهشون خیلی صریح گفتم که ۲ ترم مانده دانشگاهم تمام شود و البته اواخر این ترم هستم و تا یک ماه دیگه ترم آخرم شروع می شه و گفتم سربازی نرفتم ولی مرد کار هستم و حاضرم برای زندگیم کار کنم و اونقدر جربزه و جنم دارم که بتونم روی پای خودم بایستم. و خلاصه قاطعانه حرفام را زدم.
البته امید و وعده الکی ندادم ، نگفتم زندگی آنچناننی فراهم می کنم و . . . بلکه اتفاقا بر عکس سعی کردم حقیقت را بگم ، چون اگر قبول نکنند خیلی بهتر از اینه که قبول کنند و بعد هر روز توی زندگی مشترک بهم ایراد بگیرند. حتی بهشون گفتم با شرایطی که دارم درسته مطمئنم کار گیر میارم ولی مسلم هست که اول زندگیم سخت و با فشار هست
پدرشون اولش گفت که چون کار ندارم و سربازی نرفتم خیلی مشکله ولی خدایی پدرشون خیلی شخصیت مذهبی و فهمیده ای بود ، ایشون گفت من خودم هم پسر دارم آخه یک برادر خانم کوچیکتر از خودم دارم که مجرده و لذا می دونم فردا که پسر خودمم می ره خواستگاری نمی تونه همه شرایط ایده آل را داشته باشه و اگه خانواده های دختر سخت گیری کنند ، اکثر پسر های جامعه توی فساد می افتند و خدا هم راضی نیست ، برای همین علی جان نمی خوام بهت سخت بگیرم، اگر جنم داشته باشی می تونی کار کنی و تو هنوز جوونی ولی بدون من هم دخترم و پاره تنم ...
ادامه دارد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb