#حال_خوب
می گفت : ازدواج که کردیم یک موتور داشتیم و باهاش همه آخرهفته ها میرفتیم بیرون شهر ، کوه ، پارک و ...
ناهار ظهر جمعه رو کتلت درست می کردیم همین پارک نزدیک خونه باشیم هوایی تازه کنیم .
بعد افتادیم به صرافت ماشین خریدن. افتادیم به کار و کار و اضافه کار . یه ماشین خریدیم. مدل پایین بود! سفر راه دور نمی شد بریم. اونقدر کار کردیم که ماشین رو عوض کردیم و خونه و بعد وسایل خونه و دوباره ماشین رو و باز ...
به خودمون اومدیم دیدیم دو تا ماشین تو پارکینگ زیر چادر اند.
پرسید: امروز چندشنبه س؟
یادم میاد جمعه س.
میگه: میخوام زنگ بزنم غذا بیارن؟ چی می خوری؟
پرده رو میزنم کنار ؛ عطر جمعه میاد و کتلت از پارک سر کوچه . چند ساله اونجا جا گذاشتیمش؟!
دست بکار میشم...
میگه: چه بوی آشنایی راه انداختی!!!
یه حال خوبی داره!
میگم: پاشو ؛ پاشو یه عاااالمه جمعه رو باید جبران کنیم .
هوا چقده دونفره س امروز ...
#محبوبه_احمدی
#روزمرِگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb