#معجزات
#ولادت
#پیامبر
#مولودی_و_عروسی_خوانی_مرج_البحرین
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💐 معجزات ولادت حضرت محمد (ص)
🔸از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده است که ابلیس به هفت آسمان بالا میرفت و گوش میداد و اخبار سماویه را میشنید پس چون حضرت عیسی علی نبینا وآله و علیه السلام متولد شد او را از سه آسمان منع کردند و تا چهار آسمان بالا میرفت
و چون حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم متولد شد او را از همه آسمانها منع کردند و شیاطین را به تیرهای شهاب از ابواب سماوات راندند.
🔹صبح آن روز که آن حضرت متولد شد؛
_ هر بتی که در هر جای عالم بود بر رو افتاده بود.
_ ایوان کسری یعنی پادشاه عجم بلرزید و چهارده کنگره آن افتاد.
_ دریاچه ساوه که سالها آن را میپرستیدند فرو رفت و خشک شد.
_ وادی سماوه که سال ها بود کسی آب در آن ندیده بود آب در آن جاری شد.
_ آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب خاموش شد.
_ داناترین علمای مجوس در آن شب در خواب دید که شتر صعبی چند اسبان عربی را میکشند و از دجله گذشتند و داخل بلاد ایشان شدند.
_ طاق کسری از میانش شکست و دو حصّه شد.
_آب دجله شکافته شد و در قصر او جاری گردید.
_نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید و پرواز کرد تا به مشرق رسید.
_ تخت هر پادشاهی در آن صبح سرنگون شده بو.
_ جمیع پادشاهان در آن روز لال بودند و سخن نمیتوانستند گف.
_علم کاهنان برطرف شد.
_ سِحْر ساحران باطل شد.
_ هر کاهنی که بود میان او و همزادی که داشت که خبرها به او میگفت جدائی افتاد.
_ قریش در میان عرب بزرگ شدند و ایشان را (آل اللّه) گفتند؛ زیرا که ایشان در خانه خدا بودند.
_ آمنه علیهاالسّلام مادر آن حضرت گفت: واللّه که چون پسرم بر زمین رسید دست ها را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان بلند کرد و به اطراف نظر کرد.
پس، از او نوری ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و به سبب آن نور، قصرهای شام را دیدم و در میان آن روشنی صدائی شنیدم که قائلی میگفت که زائیدی بهترین مردم را، پس او را (محمّد) نام کن.
📚منبع:
منتهی الامال، ج۱، ص ۲۸
#کرامات
🌹وقتی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم متولد شد شیطان در میان اولاد خود فریاد کرد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند:
چه چیز تو را از جا برآورده است ای سیّد ما؟
گفت: وای بر شما!
از اوّل شب تا حال احوال آسمان و زمین را متغیّر مییابم و میباید که حادثه عظیمی در زمین واقع شده باشد که تا عیسی به آسمان رفته است مثل آن واقع نشده است، پس بروید و بگردید و تفحص کنید که چه امر غریب حادث شده است؛
پس متفرّق شدند و گردیدند و برگشتند و گفتند: چیزی نیافتیم!
آن ملعون گفت که اِستعلام این امر کار من است.
پس فرو رفت در دنیا و جولان کرد در تمام دنیا تا به حرم رسید، دید که ملائکه اطراف حرم را فرو گرفتهاند، چون خواست که داخل شود ملائکه بانگ بر او زدند برگشت پس کوچک شد مانند گنجشکی و از جانب کوه حِری داخل شد،
جبرئیل گفت: برگرد ای ملعون!
گفت: ای جبرئیل، یک حرف از تو سؤال میکنم، بگو امشب چه واقع شده است در زمین؟
جبرئیل گفت: محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم که بهترین پیغمبران است امشب متولّد شده است،
پرسید که آیا مرا در او بهرهای هست؟
گفت: نه
پرسید که آیا در امّت او بهره دارم؟
گفت: بل
ابلیس گفت: راضی شدم.
📚 منبع:
منتهی الامال، ج۱، ص ۳۰
@marajalbahrain
هشتک کانال حذف نشود ❌
#کرامات
#حضرت_معصومه
#محفل_مداحان
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠 خلاص از مستأجری
آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدّس سرّه نقل می کند:
«وقتی که از نجف اشرف به شهر قم مهاجرت کردیم، منزل محقّری را در پایین شهر اجاره کردیم و با نهایت فقر و قناعت روزگار می گذراندیم.
🔸زن صاحب خانه، بسیار زن بد اخلاق و سخت گیری بود و ایراد فراوانی می گرفت. حتی موقع شستن رخت و لباس با همسر من دعوا می کرد و می گفت: «رخت ها را ببرید در کنار رودخانه بشویید تا چاه منزل پُر نشود».
یک روز بر سر این موضوع با همسرم دعوا و سر و صدای بسیار کرد، من حوصله ام سرآمد و دل تنگ شدم و قلبم پریشان شد.
🔹چاره ای نیافتم جز این که با آن حالت پریشان برخاسته، به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شوم و با آن حضرت راز و نیاز کنم.
پس از سلام و زیارت و نماز، متوسّل به آن حضرت شده، آن بزرگوار را به درگاه خداوند شفیع قرار داده، عرض کردم: «بی بی جان! من میهمان تو هستم و به آستان تو پناه آورده ام، از خدا بخواه که مرا از این گرفتاری مستأجری خلاص کند.» دعا و گریه کرده، برگشتم.
🔸چند روزی نگذشته بود که نامه ای از عمویم، از شهر تبریز به دستم رسید؛ نامه را خواندم و دیدم نوشته: من نذر کرده بودم اگر حاجتم روا شود برای یک طلبه ای که در قم درس می خواند و خانه ندارد یک باب خانه بخرم، اکنون حاجتم روا شده، خواستم به نذرم وفا کنم و چون دیدم شما نیز خانه ندارید ترجیح دادم که پول خانه را به شما بدهم، لذا مبلغ ششصد تومان حواله دادم که بروید در بازار قم، از حاج محمد حسین یزدی، تحویل بگیرید. بدین وسیله خداوند از برکت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ما را از گرفتاری مستأجری خلاص کرد».
https://eitaa.com/joinchat/1411383588C803b9d928e
#کرامات
#حضرت_معصومه
#محفل_مداحان
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠 عنایت حضرت به زائر برادر
آقای شیخ عبدالله موسیانی:
🔸ما عازم مشهد مقدّس بودیم در حالی که در آن جا به علت جمعیت زیاد زائران، منزل به سختی پیدا می شد.
من با اطلاع از این مشکل به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شدم و خیلی خودمانی گفتم: «بی بی جان! ما عازم زیارت برادر شماییم، خودتان عنایتی بفرمایید.» عازم مشهد شدیم، دیدیم منزل بسیار کمیاب است، نزدیک حرم از تاکسی پیاده شدیم، ناگهان دیدم جوانی از داخل کوچه به طرف من آمد و به من گفت:
منزل می خواهید؟
گفتم: بله
گفت: دنبال من بیا،با او رفتم. مرا داخل خانه اش برد، اتاق بزرگ و خوبی را به ما داد.
🔹ما وقتی در آن جا مشغول جابه جایی وسایل بودیم، خانم ایشان ما را برای ناهار دعوت کرد؛ بعد از تشرّف به حرم و زیارت و نماز، ناهار را با آنها خوردیم.
🔸صبح روز بعد، خانم از ما سؤال کرد: شما چند روز در این جا هستید؟
گفتم: ده روز
گفت: ما به تهران می رویم، این کلید خانه،هر وقت که خواستید بروید، کلید را بدهید به همسایه ما آقای رضوی (یا رضوانی).
گفتم کرایه منزل چه می شود؟
گفت: ما صحبت آن را کرده ایم.
🔸ما خیال کردیم مقصود ایشان صحبت درباره کرایه است با آقایی که بنا شد کلید را به او بدهیم.
چند روزی گذشت کسی آمد در خانه و گفت: من رضوی (یا رضوانی) هستم، شما هر وقت که خواستید به قم بروید، کلید را پشت آیینه داخل اتاق بگذارید و درِ منزل را ببندید و بروید.
گفتیم: کرایه چه می شود؟
گفت: درباره کرایه با من صحبتی نکردند.
🔸ده روزِ ما تمام شد، خواستیم برگردیم، دیدیم بلیت ماشین را باید چند روز پیش تهیه می کردیم و الآن تهیه بلیت امکان ندارد، خیلی ناراحت بودیم
من از صاحب ماشینی که در نزدیک منزل ما، ماشین خودش را پارک می کرد و در مسیر تهران – مشهد مسافر جا به جا می کرد خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد.
او گفت: من فردا حرکت نمی کنم، ولی فردا شما را به قم می فرستم. فردا ما را تا گاراژ ماشین برد و رفت به مسئول دفتر گفت: این ها از ما هستند و می خواهند به قم بروند، او هم موافقت کرد و در بهترین جای ماشین، به ما، تعداد صندلی مورد نیازمان را داد؛ ناباورانه «بی بی» وسیله برگشت مان را هم مانند، منزل در مشهد فراهم کرد.
منبع:
فروغی از کوثر، ص 56.
به محفل مداحان بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1411383588C803b9d928e
#کرامات
#امام_جواد
#مولودی_عروسی_خوانی_مرج_البحرین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
📜 میوه درخت سدر بی دانه
🔸شیخ مفید و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که: چون حضرت جواد علیه السّلام با امّ الفضل زوجه خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود چون به شارع کوفه به دار مصیب رسید فرود آمد و آن هنگام غروب آفتاب بود، پس داخل مسجد شد و در صحن آنجا درخت سدری بود که بار نمی داد، پس حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و ایستاد به نماز مغرب و جماعت گذاشت و در رکعت اوّل بعد از حمد سوره نصر و در ثانی حمد و توحید خواند و پیش از رکوع قنوت خواند، پس رکعت سیم را به جا آورد و تشهد و سلام گفت و از نماز فارغ شد. پس لحظه ای نشست و ذکر خدا به جا آورد و برخاست و چهار رکعت نافله مغرب به جا آورد، پس تعقیب نماز خواند و دو سجده شکر به جا آورد و بیرون رفت.
🔹پس چون مردم نزد درخت آمدند دیدند که بار داده میوه نیکویی را، پس تعجّب کردند و از سدر آن خوردند یافتند شیرین است و دانه ندارد پس مردم با آن حضرت وداع کردند و به مدینه تشریف برد. و در مدینه بود تا زمان معتصم که آن حضرت را به بغداد طلبید در اوّل سال دویست و بیست و پنج و در بغداد توقّف فرمود تا آخر ماه ذی القعده همان سال که وفات یافت، و در پشت سر مبارک جدّش امام موسی علیه السّلام مدفون شد. و از شیخ مفید نقل شده که فرموده: من از میوه آن درخت سدر خوردم و یافتم آن را بی دانه.[1]
📜 شفای چشم
🔸قطب راوندی روایت کرده از محمّد بن میمون که در ایامی که حضرت جواد علیه السّلام کودک بود و جناب امام رضا علیه السّلام هنوز به خراسان نرفته بود سفری به مکه نمود، من نیز در خدمت آن حضرت بودم، چون خواستم مراجعت کنم خدمت آن حضرت عرضه داشتم که من می خواهم به مدینه بروم کاغذی برای ابو جعفر محمّد تقی علیه السّلام بنویسید تا من ببرم.
🔹حضرت تبسّمی فرمود و نامه ای نوشت من آن را به مدینه آوردم و در آن وقت چشمان من نابینا شده بود پس موفّق خادم، حضرت محمّد تقی را آورد در حالی که در مهد جای داشت، پس من نامه را به آن جناب دادم، حضرت به موفّق فرمود که مهر از نامه بردار، کاغذ را باز کن، پس موفّق مهر از کاغذ برداشت و آن را گشود مقابل آن جناب، پس حضرت آن را ملاحظه کرد آنگاه فرمود: ای محمّد! احوال چشمت چگونه است؟
عرض کردم: یا بن رسول اللّه! چشمم علیل شده و بینایی از او رفته چنانچه مشاهده می فرمایی.
🔸پس حضرت دست مبارک به چشمان من کشید از برکت دست آن حضرت چشمان من شفا یافت پس من دست و پای آن جناب را بوسیدم و از خدمتش بیرون آمدم در حالی که بینا بودم.[2]
پی نوشت ها:
[1] بحارالأنوار، ج 50، ص 89 به نقل از الارشاد.
[2] الخرائج، ج 1، ص 372؛ کشف الغمه، ج 2، ص 365؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 184؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 396؛ مدینة المعاجز، ص 531.
@marajalbahrain
هشتک کانال حذف نشود ❌
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کرامات
#مولا
#محفل_مداحان
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
✅معجزه تکاندهنده از مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
✍️"خاطرهای عجیب از شهید اندرزگو که باعث شد یک روستا شیعه مولا علی شود"
اگر چشمانتون بارانی بشد، برای تعجیل در فرج مولامون دعا کنید🤲
🌺اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها ان شاءالله 🤲
به محفل مداحان بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1411383588C803b9d928e
#کرامات
#امام_سجاد
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔰 ناگفتههایی از کرامت بیمثل و مانند حضرت امام زینالعابدین «صلواتاللهعلیه» ...
از ترحّم و کرامت امام سجاد علیهالسلام بر اهل مدینه، گزارشهای بسیار لطیف و زیبایی به ما رسیده است که به چند نمونه از آنها، اشاره میکنیم:
✔️ مرحوم شیخ مفید و دیگر محدّثین نقل کردهاند:
📋 أَنَّهُ کَانَ فِی الْمَدِینَةِ کَذَا وَ کَذَا بَیْتاً یَأْتِیهِمْ رِزْقُهُمْ وَ مَا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ لَا یَدْرُونَ مِنْ أَیْنَ یَأْتِیهِمْ
🔻 در مدینه چندین خانواده زندگی میکردند که خوراک و تمام احتیاجات آنها میرسید و نمیدانستند چه کسی آنها را تامین میکند.
🔸 پس از شهادت علی بن الحسین علیهماالسلام دیگر کسی چیزی نیاورد. در این موقع بود که دسته جمعی صدا به ناله و فغان بلند کردند.(۱)
✔️ در نقلهای متعددی آمده است:
🔹 پس از تاریکی شب که دیدگان به خواب میرفت، امام سجاد علیهالسلام از جای حرکت میکرد و هر چه از خانوادهاش اضافه بود در انبانی گذاشته، به شانه میگرفت و به طرف خانه فقراء میرفت و در حالی که صورت خود را پوشانیده بود بین آنها تقسیم میکرد.
📋 وَ کَثِیراً مَا کَانُوا قِیَاماً عَلَی أَبْوَابِهِمْ یَنْتَظِرُونَهُ فَإِذَا رَأَوْهُ تَبَاشَرُوا بِهِ وَ قَالُوا جَاءَ صَاحِبُ الْجِرَابِ.
🔻بسیاری از اوقات آنها بر در خانه ایستاده، انتظار آمدن آن حضرت را داشتند. همین که میرسید میگفتند: صاحب انبان آمد.(۲)
✔️ امام صادق عليهالسلام در روایتی فرمودند:
🔹 عادت حضرت علي بن الحسين علیهماالسلام اين بود كه در روزي كه آن روز را «روزه» ميگرفتند، امر میكردند تا گوسفندی را ذبح كنند. بعد اعضاء آن را قطعه قطعه نموده و آن را بپزند.
🔸 نزديك غروب كه میشد حضرت به روی ديگها نگاه میكردند و به آن نزديك می.شدند تا اينكه در حالي كه روزهدار بودند، بوی آبگوشت را استشمام ميكردند و بعد ميفرمودند ظرفهای چوبی بزرگ را بياوريد و براي «آل فلان» و «آل فلان» غذا بكشيد. براي فلان خانواده غذا بكشيد، تا اينكه به آخر ديگها ميرسيدند و همه تمام میشد.
📋 ثُمَّ یُؤْتَی بِخُبْزٍ وَ تَمْرٍ فَیَکُونُ ذَلِکَ عَشَاءَهُ
🔻سپس براي خود حضرت مقداری «نان» و «خرما» میآوردند و همان شام حضرت بود.(۳)
📚(۱)الإرشاد،ج۲ ص۱۴۹ ؛ و المناقب، ج۱۱ ص۶۸
📚(۲) المناقب ج۱۱ ص۶۹ ؛ شرح الاخبار، ج۳ ص۲۵۰
📚(۳) المحاسن ص ۳۹۶ ؛ الکافی ج۴ ص۶۸
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌