.
🔴 اول از همه به رقیّه سلامالله علیها آب دادند
🥀 و گفتهاند که دو دختر صغیره، یکی از حضرت امام_حسن و یکی از حضرت سیدالشهداء علیهماالسلام از دیدن بدن غرقه به خون آن حضرت از دنیا رفتند، و شرح آن را چنین ذکر میکنند...
🥀 وقتی که خیمهها را آتش زدند، بیست و سه طفل کوچک از خیمهها بیرون آمدند و از شدت تشنگی و خوف میلرزیدند.
🥀 یکی از بزرگان لشکر به عمرسعد گفت:
ايها الامیر! اگر خیال داری اینها را نزد یزید ببری، یک نفرشان زنده به شام نمیرسد، بگو اینها را آب بدهند که از بیآبی دارند هلاک میشوند...
🥀 عمرسعد (ل) گفت: بروید ایشان را آب دهید.
🥀 سقاها مشکها را پر از آب کردند و آوردند پیش عیالات امام_حسین علیهالسلام.
🥀 اول، جام آبی به رقیه سلامالله علیها دادند که از همه کوچکتر بود. او آب را گرفت و پیش از نوشیدن، روانه قتلگاه شد.
🥀 گفتند: کجا میروی؟!
🥀 گفت: پدرم وقتی که میدان رفت، لبهایش تشنه بود، میخواهم این آب را به او بدهم..!
📕 تحفةالحسینیة، فاضل بسطامی
.
🇮🇷 کانال رسمی اطلاع رسانی مراسمات استان یزد
◉ @marasemat_yazd
#مقتل_خوانی #مقتل #کربلا
.
🩸 #مقتل | #امام_کاظم علیهالسلام 🩸
🥀 علی بن سُوَید،
از یاران خاص امام کاظم صلواتالله علیه میگوید:
🔸 پولی به نگهبانان زندان دادم و شب هنگام به حضور حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رسیدم و آن حضرت از من سوال نمودند که برای چه به اینجا آمدهای؟!
◾️ عرضه داشتم: دلتنگی مرا نزد شما آورده است! سپس گفتم: ایآقای من! سینههایمان به تنگ آمده است، زمان فرج و گشایش و رهایی شما از این زندان، چه وقت فرا میرسد؟!
🔸 آن حضرت نگاهی به من نموده و فرمودند:
فرج نزدیک است ای پسر سوید؛ روز جمعه به هنگام برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد...
◾️ علی ابن سُوَید گوید: از این کلام امام علیهالسلام، نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنم؛ پس از محضر آن حضرت خارج شده و به دوستانمان گفتم: مژده دهید که امام به زودی از زندان خارج میشوند.
😭 روز جمعه فرا رسید و به وقت برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد جمع شدیم...
🩸 و إذًا بِجِنازةٍ يَحمِلُها أربَعةٌ مِنَ السَجّانين علىٰ دَرفةِ بابٍ لا نَعشٍ! ثلاثٌ مِنَ الْخَلفْ و واحدٌ مِنْ جَهَةِ الرأسِ
◾️ ناگاه دیدیم چهار زندانبان، جنازهای را بر روی یک تخته در، گذاشته و میآوردند؛ سه نفر عقب، و یک نفر جلوی جنازه را گرفتهاند.
🩸 از آنجا که غل و زنجیرهای زیادی بر دست و پای آن میّت بود، سه نفر عقب آن تختهٔ در را گرفته و تنها یک نفر جلوی آن را گرفته بود، به روی پُل که رسیدند، او را بر زمین نهادند و صورتش را باز کردند. علی بن سُوید گوید: من پیش رفتم تا آن میت را نگاه کنم...
◾️ ناگهان مولا و سروَرم موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم!
پس سیلی به صورتم زدم و فریاد میزدم: وا إماماه…
وا سيّداه…
📕 المجالس المعصومیه، صفحه ۲۵۲
.
🇮🇷 کانال رسمی اطلاع رسانی مراسمات استان یزد
◉ @marasemat_yazd
#مقتل_خوانی
📜 #نسخ_خطی
📎 حضرت اباالفضل علیهالسلام
📎 قمربنی هاشم علیهالسلام
🩸 سر خود خم کرد و مشک را از نزدیک زین به دندان گرفت و پیوسته رکاب میزد که شاید خود را به نزد سکینه سلامالله علیها برساند،
که ناگاه تیری به چشم مبارکش خورد که خون از چشمش جاری گردید، با زور در تلاش بود که شاید آب را به حرم برساند که ناگاه تیری بر مشکش آمد و سوراخ شد و آب فرو ریخت.
چون آب بر زمین ریخت با خود گفت: عباس؛ حال به چه رو دیگر نزد سکینه سلامالله علیها میروی، پس از رکاب زدن باز ایستاد...
📕 #مقتل خطی مبکیالعیون، صفحه ۱۲
🏷 @marasemat_yazd
.
.
🩸 #مقتل | #حضرت_رقیه سلامالله علیها 🩸
🥲 و گفتهاند که دو دختر صغیره، یکی از حضرت امام حسن و یکی از حضرت سیدالشهداء علیهماالسلام از دیدن بدن غرقه به خون آن حضرت از دنیا رفتند، و شرح آن را چنین ذکر میکنند...
🔹 وقتی که خیمهها را آتش زدند، ۲۳ طفل کوچک از خیمهها بیرون آمدند و از شدت تشنگی و خوف میلرزیدند.
🔸 یکی از بزرگان لشکر به عمرسعد لعنت الله علیه گفت:
ايها الامیر! اگر خیال داری اینها را نزد یزید ببری، یک نفرشان زنده به شام نمیرسد، بگو اینها را آب بدهند که از بیآبی دارند هلاک میشوند...
🔹 عمرسعد ملعون گفت: بروید ایشان را آب دهید.
سقاها مشکها را پر از آب کردند و آوردند پیش عیالات #امام_حسین علیهالسلام.
🔸 اول، جام آبی به رقیه سلامالله علیها دادند که از همه کوچکتر بود. او آب را گرفت و پیش از نوشیدن، روانه قتلگاه شد.
🥲 گفتند: کجا میروی؟!
گفت: پدرم وقتی که میدان رفت، لبهایش تشنه بود، میخواهم این آب را به او بدهم..!
📕 تحفةالحسینیة، فاضل بسطامی
.
🏷 کانال رسمی اطلاع رسانی مراسمات یزد
🏷 @marasemat_yazd
واقعه کربلا به روایت بلاذری.pdf
934K
.
📚 #مقتل سیدالشهدا علیهالسلام
🩸 #واقعه_کربلا به روایت بلاذری
📜 از کتاب انسابالاشراف
🏷 بزرگترین کانال مذهبی #یزد
👉🏻 @marasemat_yazd
.