eitaa logo
کانال رسمی مراسمات یزد
14.5هزار دنبال‌کننده
730 عکس
1.2هزار ویدیو
35 فایل
. 🥇 اولین و تنها مرجع رسمی اطلاع رسانی مراسمات مذهبی استان یزد 🎖پرمخاطب ترین کانال اعلام مراسمات در کشور 🔰 بزرگترین تجمع مردمی هیئات مذهبی حسینیه ایران . 🅰 تبلیغات کسب و کار 🏷 @yazd_marasemat 🅱 ارسال پوستر مراسم 🏷 @Abolfazl_110_mim .
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🥀 هنگامی که کار از کار گذشت، زینب کبری علیهاالسلام در بین خیمه از هوش رفت... 🥀 وقتی‌ به هوش آمد، شکسته حال به سمت گودال قتلگاه شروع به دویدن کرد... 🥀 گاهی چادر زیر پایش گیر می‌کرد و به زمین می‌خورد و گاهی از شدت مصیبت با صورت به زمین می‌افتاد تا اینکه به گودال و قتلگاه مقدس رسید. 🥀 در بین گودال گشت و گشت تا اینکه در آخر، جسدی شبیه برادرش را دید که بر روی خاک افتاده بود. 🥀 خون مثل ناودان از جراحات آن بدن جاری بود، زینب کبری علیهاالسلام خود را بر روی آن پیکر قطعه قطعه انداخت. 🥀 تشخیص و باورش سخت بود که پیکر برادرش حسین علیه‌السلام را اینگونه ببیند، لذا ناله‌اش به فریاد بلند شد و گفت: أ أنتَ الْحسينُ أخي؟! أ أنتَ أبنُ اُمّي؟! 🥀 تو حسین برادر منی؟! تو پسر مادر منی؟! أ أنتَ نورُ بَصَري؟! أ أنتَ مُهجَةُ قلبي؟! 🥀 تو همان نور چشم منی؟! تو همان پاره قلب منی؟! أ أنتَ حُمانا؟ أ أنتَ رَجانا؟ أ أنتَ كَهفُنا؟ أ أنتَ عِمادُنا؟! 🥀 تو همان حامی‌ما، امید ما، پناه و تکیه‌گاه مایی؟! أ أنتَ ابنُ محمّدِ الْمُصطَفَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ عليِّ الْمُرتَضَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ فاطِمَةَ الزَّهرَاءِ؟! 🥀 تو پسر محمد مصطفایی؟ تو پسر علی مرتضایی؟ تو پسر فاطمه زهرایی؟! 📕 معالی‌السبطین، جلد ۲، صفحه ۳۹ . 🇮🇷 کانال رسمی اطلاع رسانی مراسمات استان یزد ◉ @marasemat_yazd
. 🔴 اول از همه به رقیّه سلام‌الله علیها آب دادند 🥀 و گفته‌اند که دو دختر صغیره، یکی از حضرت امام_حسن و یکی از حضرت سیدالشهداء علیهماالسلام از دیدن بدن غرقه به خون آن حضرت از دنیا رفتند، و شرح آن را چنین ذکر می‌کنند... 🥀 وقتی که خیمه‌ها را آتش زدند، بیست و سه طفل کوچک از خیمه‌ها بیرون آمدند و از شدت تشنگی و خوف می‌لرزیدند. 🥀 یکی از بزرگان لشکر به عمرسعد گفت: ايها الامیر! اگر خیال داری اینها را نزد یزید ببری، یک نفرشان زنده به شام نمی‌رسد، بگو اینها را آب بدهند که از بی‌آبی دارند هلاک می‌شوند... 🥀 عمرسعد (ل) گفت: بروید ایشان را آب دهید. 🥀 سقاها مشک‌ها را پر از آب کردند و آوردند پیش عیالات امام_حسین علیه‌السلام. 🥀 اول، جام آبی به رقیه سلام‌الله علیها دادند که از همه کوچکتر بود. او آب را گرفت و پیش از نوشیدن، روانه قتلگاه شد. 🥀 گفتند: کجا میروی؟! 🥀 گفت: پدرم وقتی که میدان رفت، لب‌هایش تشنه بود، می‌خواهم این آب را به او بدهم..! 📕 تحفةالحسینیة، فاضل بسطامی . 🇮🇷 کانال رسمی اطلاع رسانی مراسمات استان یزد ◉ @marasemat_yazd
. 🩸 | علیه‌السلام 🩸 🥀 علی بن سُوَید، از یاران خاص امام کاظم صلوات‌الله‌ علیه می‌گوید: 🔸 پولی به نگهبانان زندان دادم و شب هنگام به حضور حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رسیدم و آن حضرت از من سوال نمودند که برای چه به اینجا آمده‌ای؟! ◾️ عرضه داشتم: دلتنگی مرا نزد شما آورده است! سپس گفتم: ای‌آقای من! سینه‌های‌مان به تنگ آمده است، زمان فرج و گشایش و رهایی شما از این زندان، چه وقت فرا می‌رسد؟! 🔸 آن حضرت نگاهی به من نموده و فرمودند: فرج نزدیک است ای پسر سوید؛ روز جمعه به هنگام برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد... ◾️ علی ابن سُوَید گوید: از این کلام امام علیه‌السلام، نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنم؛ پس از محضر آن حضرت خارج شده و به دوستانمان گفتم: مژده دهید که امام به زودی از زندان خارج می‌شوند. 😭 روز جمعه فرا رسید و به وقت برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد جمع شدیم... 🩸 و إذًا بِجِنازةٍ يَحمِلُها أربَعةٌ مِنَ السَجّانين علىٰ دَرفةِ بابٍ لا نَعشٍ! ثلاثٌ مِنَ الْخَلفْ و واحدٌ مِنْ جَهَةِ الرأسِ ◾️ ناگاه دیدیم چهار زندان‌بان، جنازه‌ای را بر روی یک تخته در، گذاشته و می‌آوردند؛ سه نفر عقب، و یک نفر جلوی جنازه را گرفته‌اند. 🩸 از آنجا که غل و زنجیرهای زیادی بر دست و پای آن میّت بود، سه نفر عقب آن تختهٔ در را گرفته و تنها یک نفر جلوی آن را گرفته بود، به روی پُل که رسیدند، او را بر زمین نهادند و صورتش را باز کردند. علی بن سُوید گوید: من پیش رفتم تا آن میت را نگاه کنم... ◾️ ناگهان مولا و سروَرم موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم! پس سیلی به صورتم زدم و فریاد می‌زدم: وا إماماه… وا سيّداه… 📕‌ المجالس المعصومیه، صفحه ۲۵۲ . 🇮🇷 کانال رسمی اطلاع رسانی مراسمات استان یزد ◉ @marasemat_yazd
MirzaMohamadi_Shab_10_Moharam_1403_b.mp3
38.79M
🩸 🔰 حجت الاسلام میرزامحمدی . ◾️ کانال رسمی مراسمات یزد 🏷 @marasemat_yazd .