#شهیدانه
زمان تولد فرزندمان در خرداد 1363 ، در اندیمشک بودیم.
من باردار بودم، عباس لباس های رزمش را نمی آورد خانه؛ همان جا خودش می شست تا من اذیت نشوم
نزدیک وضع حمل که شد، آمد و مرا برد دزفول. در راه آدرس بیمارستان را پرسید. بنده خدایی گفت: آخر همین خیابان بیمارستان حضرت زهرا(س) است.
اسم بیمارستان را که شنید، آه عجیبی کشید، بنده دلم پاره شد. پرسیدم : عباس ؟ گفت : یا زهرا رمز زندگی من است.
در عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا مجروح شدم، با زنی ازدواج کردم به نام زهرا، حالا هم تولد بچه ام بیمارستان حضرت زهراست.
به روایت همسر #شهیدعباسکریمی
🌱|@martyr_314
~🕊
🌿و سلام بر او که می گفت:
«خون شهید جوشان و بالنده است»
#شهیدعباسکریمی
🌱|@martyr_314
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
من عادت داشتم کہ موقع قسـم خوردن بگــویم بہ جان خودم یا بہ مرگ خودم...
عباس از این لفظ بسیار ناراحت میشد و بارها بہ من تذکـر میداد کہ این عبارت را نگویم...
یکبار خودش هنگام صحبت کردن گفت بہ مرگ خودم، وقتی من اعتراض کردم کہ تو چرا خودت میگویی...
گفت: «حالا متوجہ شدی وقتی تو میگویی بہ مرگ خودم، من چہ حالی دارم...😥
تو تنھــا مال خودت نیستی، شــریک زندگی منی.»❤️
همسر#شهیدعباسکریمی
🌱|@martyr_314
#شهیدانہ
حاج عباس وقتے از منطقہ جنگے آمد، مثل همیشہ سرش را پایین انداخت و گفت: «من شرمنده تو هستم.
من نمےتوانم همسر خوبے براے تو باشم»😔
پرسیدم: عملیات چطور بود؟☺️
گفت: «خوب بود»
گفتم: شکستش خوب بود؟! گفت: «جنگ است دیگر»😁
با روحیہ عجیب و خیلے عادے گفت: جنگ ما با همہ خصوصیات و مشکلاتش در جبهہ است و زندگے با همہ ویژگےهایش در خانہ»
وقتے عباس بہ خانہ مےآمد، ما نمےفهمیدیم کہ در صحنہ جنگ بوده و با شکست یا پیروزے آمده است.☹️
همسر#شهیدعباسکریمی
🌱|@martyr_314