eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
367 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 مگر این دنیای چند روزه چقدر ارزش دارد که انسان به خاطر آن این همه پست و زبون شود ، زیبندة انسانهای آزاده و با شرافت این است که در این دنیا بندگی خدا کنند و با مشکلات و سختیهای آن بسازند و در نزد خدا و پیامبران روسفید و شادمان باشند که خدا می فرماید شما را برای بهشت آفریده ام و به غیر آن خود را نفروشید . 🌹 🌴 🌹 🌹 🕊 🌹🌴
💐🌺🕊🌹🕊🌺💐 عظیم‌ترین نعمت خدا را نعمت عظیم ولایت می‌دانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش عاقبت‌بخیری می‌پندارم و لذا نه تنها با قلب و زبان بلکه در عمل کوشیده‌ام ارادتم را به ولایت به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم مرا در این مهم یاری فرماید . 🕊💐🥀
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐 قبل از شروع مراسم عقد ، نگاهی به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است . گفتم ، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم بخواهید . از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم ؛ اما قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم . هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای طلب کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به دوختم ؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور و تعدادی از برادران برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه این مراسم و و همه به فیض نائل شدند ... 🌺 💐🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 دیروز از هرچه بود گذشتیم ، امروز از هرچه بودیم گذشتیم . آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز . دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود . جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو می‌دهد . آنجا بر درب اتاقمان می‌نوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست ... الان می‌نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم آزادمان کن تا اسیر نگردیم 🥀🕊🌹
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_چهارم تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . نحوه ، از زبان خواهر پنج‌شنبه 19 آذر ماه سال 1360 بود. ما برای زیارت قبور شهدا به مزار شهیدان می‌رفتیم. دزفول دو قبرستان دارد. که یکی بهشت علی و یکی هم شهید آباد است. بهشت علی نزدیک خانه عصمت بود. او به همراه مادرشوهر و جاری‌اش برای زیارت قبور شهدا به سمت بهشت علی حرکت می‌کنند. عصمت قبل از رفتن غسل شهادت می‌کند. چون بمبارا ن زیاد می‌شد این اتفاق طبیعی بود و خیلی‌ها غسل شهادت می‌کردند، یعنی خودشان را برای شهادت آماده می‌کردند و از هیچ چیزی ابایی نداشتند. در همان زمان بمباران 16 نفر از اعضای خانواده همسرش شهید شدند. گویی به عصمت الهام شده بود. غسل شهادت کرده و راهی شده بود. نزدیک پل قدیمی عصمت و همراهانش با مردمی که برای زنده نگه داشتن یاد شهدای بستان راهپیمایی کرده بودند، ملحق می‌شوند. هواپیما‌های دشمن که مردم را روی پل می‌بینند، بمباران می‌کنند. بمب‌ها داخل آب می‌افتد، اما ترکش‌هایش به مردم اصابت می‌کند. ترکش به پهلو و چند قسمت دیگر بدن عصمت اصابت می‌کند و شهید می‌شود. جاری‌اش هم مرضیه بلوایه شهید می‌شود و مادرشوهرش که شاهد شهادت عروس‌هایش بود به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل می‌شود. عصمت و جاری‌اش در چادرهایشان پیچیده شده بودند و در آن لحظات آخر هم چادرشان از آن‌ها جدا نشده بود. ما در زمان جنگ با مانتو، شلوار و رو سری می‌خوابیدیم. برخی هم با چادر. آنقدر حجاب را دوست داشتیم که می‌گفتیم اگر شهید شدیم با حجاب باشیم. ساعت 3 بعد از ظهر بود. ما در خانه بودیم. با شنیدن صدای بمباران به بالای پشت بام رفتیم تا از محل دود متوجه اصابت بمب‌ها بشویم. دیدیم که دود از سمت پل است، اما نمی‌دانستیم که عصمت هم شهید شده است. ما تا غروب خبری از عصمت نداشتیم تا اینکه برادرم علی متوجه شهادت عصمت می‌شود. نمی‌خواستیم که به مادر به یکباره بگوییم. با عمو‌ها هماهنگ کرده بود که آرام آرام خبر شهادت عصمت را بدهند. مادرم که متوجه شلوغی کوچه شده بود، می‌خواست بیرون برود، اما علی مانعش می‌شد. مادر به علی می‌گوید: علی چه خبر است چرا نمی‌گذاری من بروم بیرون؟! علی مادر را بغل می‌کند و می‌گوید: خواهرم عصمت شهید شده است. مزار عصمت در شهید آباد دزفول در کنار شهدای فتح‌المبین قرار دارد. شهادتش خیلی برایمان سخت و سنگین بود، اما مادر با صبوری برخورد کرد. مادر‌شوهرش خانم فاطمه صدف‌ساز هم بعد از حدود 40 روز تحمل جراحت به شهادت رسید. آن حادثه شهدای زیادی داشت. ما هر لحظه در انتظار از دست دادن عزیزی بودیم، چون شهر ما خیلی بمباران می‌شد. همسرعصمت هم در جبهه بود. زخمی شده بود. از ابتدای جنگ تا انتهای جنگ در جبهه بود. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 يـادتـان خـاطره ای نيست ڪ از دل بـرود ... نـقش شـن نيست ڪ از بـاور ساحـل برود ... و در نزد پروردگارشان 🌴🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا