🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
امروز پا به جایی گذاشتم که نمی دانم #ربطش با تو چیست اما #مرا به یاد تو می اندازد، نمی دانم چرا #فکر می کنم در آن سالها که تو راهی سرنوشت خود شدی از آنجا #سفرت را #آغاز کردی ، وقتی پا به آنجا گذاشتم صدای #صلوات بود که #سالها را می شکافت و به #حال می رسید و #اشکهایی که تو را #بدرقه می کرد انگار همین دیروز بود ، خیلی #دور خیلی #نزدیک، شاید حس خوب امروز هم بخاطر #پیوند من باشد با زمان تو ، #حسی که هیچ گاه کهنه نمی شود و گذشت زمان آنرا #دسخوش تغییر نمی کند.
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د
با تو پا به #آغازی دوباره گذاشتن ، #فراموش کردن همه ی سختی هایی که امروز #تجربه شده اند، شاید #مسیرم را همرنگ #مسیرت کند ، شاید طراوت #آسمان سرزمینت ، #ابرهای تیره ی دنیای مرا #آبستن باریدن کند و #برهوت سرزمینم را پر از #جوانه کند، امروز باز هم تلخی ها جلوی #چشمانم خودنمایی کردند، اما چون تمام عرض #خیابان را به یاد تو و به #هوای فضای تو بودم ، تلخی ها زود #گم شدند و #آرام و بی صدا خود را به دست #فراموشی سپردند .
ایکاش تمام #خیابانهای شهرم بوی تو را می گرفت ، ایکاش همه ی #زمانها، #زمان تو بود ، ایکاش همه #آدمها شبیه تو بودند.
من می گویم
🌴 شب #بهشتی_ات بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌴 ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
#شهید_والامقام
#محمدعلی_عباسیان
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 #خاطره_آخرین_پرواز #سرلشگر_خلبان #شهید_حسین_لشگری #قسمت_اول در یکی از روزهای گرم #شهریو
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطره_آخرین_پرواز
#سرلشگر_خلبان
#شهید_حسین_لشگری
#قسمت_دوم
هر اندازه گرمای #شهریور فزونی می یافت، فضای #ابرهای تیره که بر مرزهای #ایران_و_عراق سایه افکنده بود، بیشتر رو به #تیرگی می رفت.
تا اینکه #صدام معدوم در روز #۲۶_شهریور_۱۳۵۹ طی نطقی در مجلس #عراق، قرارداد #سال_۱۹۷۵_الجزایر بین دو کشور را به طور یک جانبه لغو کرد.
او متن #قرارداد_مزبور را در برابر دوربین تلویزیون #پاره و #هشدار داد که ایران حق #کشتیرانی در #اروند را ندارد و #عراق حاکمیت نظامی خود را بر این #آبراه اعمال خواهد کرد.
در پی سخنان #صدام ، ارتش #عراق در مناطق #مهران و #قصر_شیرین و همچنین پاسگاه های #برزگان، #سوبله، #صفریه، #رشیدیه، #طاووسیه، #دو_برج و #فکه عملیات 'تجاوز کارانه انجام داد که با واکنش سریع و به موقع #خلبانان جان برکف #پایگاه_هوایی_دزفول مواجه شد. هواپیماهای #جنگنده و بمب افکن ارتش #جمهوری_اسلامی_ایران با حمله به مواضع نیروهای #متجاوز_بعثی تا اندازه ای مانع پیشروی آنها شدند.
#شهید_لشکری درهمان روز به فرماندهی پایگاه اعلام آمادگی کرد تا در #عملیات_هوایی علیه #متجاوزان بعثی وارد عمل شود.
آنگاه حسین صبح #پنجشنبه برای آخرین بار از #دزفول با هسمرش تماس گرفت تا حال #علی را جویا شود و با او #خداحافظی کند.
هنگام این گفت و گوی تلفنی، #اشک سراسر وجود #همسر_جوان را فراگرفت، و دست #علی_اکبر چهار ماهه را در درست گرفت و او را #نوازش داد. #آشوب و #دلهره نسبت به سرنوشت #همسرش او را به شدت نگران کرده بود. هرچه از او خواهش کرد تا با آمدن او به #دزفول موافقت کند، اما او نپذیرفت که #همسر به دزفول برود.
آن شب #کلافه بود و #دلشوره داشت و به همین دلیل چشمان او به خواب نمی رفتند.
#ادامه_دارد ...
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴