eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.4هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🌸🍀💐🌸🍀💐 یادداشتی از بر کتاب بسمه تعالی سلام بر که شد در چگونه و چگونه . فدای آن که همچون گلوی بریده شد و سلام بر آن که همچون سر دفنِ آن نامشخص و به برده شد. دخترم آنها را بگیر و مهمترین شادی آنها و است .
😇 😌 ❤ هر شـب وسـطِ های های گریه هایش میزد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور شهید بشم" وقتی از اِرباً اِربا شدن علی اکبر (ع) می‌خواند💔وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر (ع) می گفت،😭 وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس (ع) می گفت ؛ وقتی از بی سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب (س)... یک شب از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: ."مسخره کردی ما رو؟؟ هر شب هر شب دوست داری یه شکلی شهید بشی!🕊 لبخندی زد و گفت: "حاجی، دعا کن فقط!. 📚کتاب روایتِ زندگی 🌷
از زبان‌ مادرهمسرشهید🦋 آخرین لحظه خداحافظی آقا محسن با همسر و فرزند 💔 ساعت 10/30شب منزل پدر خانم بود . گفت : مامان بیا چند تا عکس وفیلم از ما بگیر😔 خیلی سخت بود لحظه وداع لحظه ای که میدانستی دیگر بر نمیگردد.😭 چرا که خواب دیده بودم که اسمش تو لیست شهدای مدافع حرم بود😢 عکس وفیلم گرفتم رفتیم ترمینال تا سوار بر اتوبوس شود لحظه خداحافظی عطری اوردم 🌹بهش گفتم : محسن جان میخوام بهت عطر بزنم ، رفتی حرم حضرت زینب بیادم باشی . 😍 نمیدانم چی شد زیر گلویش را پر از عطر کردم وچند بوسه بر گلویش زدم 😘 برگشت به مادرش گفت مامان عطر شهادت بهم زد . 🥀 شبی ✨ که عکس سر بریده اش را دیدم " یادم امد به عطر زیر گلویش شاید نشانه ای بود که دیگر این سر برنمیگردد و دیگر گلویی نیست تا بوسه ای برآن بزنم . 😔 محسن برایم داماد نبود ، پسرم بود . محسن آمد... خبر بازگشت پیڪرش روز عرفہ رسید و خودش هم دهہ اول محرم. عجب محرمے بود اون سال... پرچم حسین را ڪہ روے سرمان ڪشیدند، آرام شدیم. خداحافظے با آن عظمت سلامے دوبارہ میخواهد. محسن جان من آمدہ ام تا سلام بدهم. سلام بر تو و سلام بر اربابت✋. گفتے میروے، اما میخواهے براے امام زمان هم شهید بشوے. مومن سر قولت باش😔، منتظرم بیایے و دوبارہ شهید بشوے🕊. اللهم عجل لولیڪ الفرج
3.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها من شده ام محرم و تو شده ایی روضه مجسم حتما باید بخوانمت... سایه سنگین رفتنت؛ مثل یک ماه گرفتگی نماز آیات دارد... شبهای بی قراری؛ جولان ماه در دریای مواج را می ماند؛ که غریق نجات می طلبد. اخلاص مخلصانه ات هیچ سوالی را بی پاسخ نگذاشته است. عین جوابی بی هیچ شبهه انقلابی بودنت مانند آفتاب اظهر من الشمس راهنمای هر گم کرده راه است.. امروز شقایق خاطره هایت از خاک دل هر کسی که می روید دلش هنوز هم داغ است. تقارن سالروز شهادتت با شام غریبان .. حرف ها دارد با دل های بیقرار...
💐🌸🍀💐🌸🍀💐 یادداشتی از بر کتاب بسمه تعالی سلام بر که شد در چگونه و چگونه . فدای آن که همچون گلوی بریده شد و سلام بر آن که همچون سر دفنِ آن نامشخص و به برده شد. دخترم آنها را بگیر و مهمترین شادی آنها و است . 🌴 💐🥀
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 بهش گفتم : از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی ، برام بگو . راستش آن اوایل تا می‌دیدمش ، مدام به ، بد و بیراه میگفتم . او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد . آن روز گفت : گفتنی نیست ، باید رو بری تا ! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد : اونوقت نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی . بعد از ، خواهرم زنگ زد گفت : داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای . پیش خودم گفتم : حتماً باید از پشت میله ها ببینمش . باورم نمی شد رو پشت سر بخوانم ، نه از پشت میله ها ، به فاصله یک و نیم متری . از این بالاتر که مجروح را بگیری و ببوسی و را در سالمش فشار بدهد و بفرمایند : بشی ! همانجا به گفتم : تو دادی و به عمل کردی ، منم شدم ؛ ولی هوام رو داشته باش نشم . 📚 برگرفته از کتاب روایت هایی از زندگی شادی روح و سلامتی نائب بر حق 🌹🌴🥀
💐🌸🍀💐🌸🍀💐 یادداشتی از بر کتاب بسمه تعالی سلام بر که شد در چگونه و چگونه . فدای آن که همچون گلوی بریده شد و سلام بر آن که همچون سر دفنِ آن نامشخص و به برده شد. دخترم آنها را بگیر و مهمترین شادی آنها و است . 🌴💐🥀
26.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۰ 🎥دستاوردهای دولت سیزدهم ⏳بخش بیستم؛ بخش دیگری از دستاوردها (۴) 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۱ 🎥دستاوردهای دولت سیزدهم ⏳بخش بیستم و یکم؛ ۵۵ دستاورد در یک نگاه 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 بهش گفتم : از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی ، برام بگو . راستش آن اوایل تا می‌دیدمش ، مدام به ، بد و بیراه میگفتم . او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد . آن روز گفت : گفتنی نیست ، باید رو بری تا ! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد : اونوقت نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی . بعد از ، خواهرم زنگ زد گفت : داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای . پیش خودم گفتم : حتماً باید از پشت میله ها ببینمش . باورم نمی شد رو پشت سر بخوانم ، نه از پشت میله ها ، به فاصله یک و نیم متری . از این بالاتر که مجروح را بگیری و ببوسی و را در سالمش فشار بدهد و بفرمایند : بشی ! همانجا به گفتم : تو دادی و به عمل کردی ، منم شدم ؛ ولی هوام رو داشته باش نشم . 📚 برگرفته از کتاب روایت هایی از زندگی شادی روح و سلامتی نائب بر حق 🌹 🌴🥀