eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.5هزار عکس
20.3هزار ویدیو
447 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ 📚روز وصال محاسنش را کوتاه کرد و عطر زد. قرار بود برای دیداری خاص آماده شود. مهر و تسبیحی را که داخل کشو بود به همسرش نشان داد. دلش نیامد به او بگوید اینها را میان کفنم بگذارید. یکی از آشناها را به دکتر برد و بعد هم خودش را رساند سر شفیت خدمتش در حرم. صدای اذان همراه همهمه و هیاهو، جیغ و ناله کودکان در حرم پیچید. دیگر وقتش شده بود. خودش را دید که ایستاده و بالای مزار شهدای حیاطِ حرم سلام می‌دهد. وقتش شده بود بعد از سال‌ها خادمی اهل‌بیت و خدمت در سپاه اسلام؛ برود پیش رفقا و همرزمانش. وقتش شده بود، دوستان قدیمی که به استقبالش آمده‌‌اند را در آغوش بگیرد. بوی عطر پیراهنش با خون مطهرش در حرم پیچید. ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۲/۱۱/۴ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ شهید غلام‌عباس عباسی، رزمنده و جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس بود که در مهرماه ۱۳۳۳ در روستای سفلی شهرستان خرامه استان فارس در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. دو برادر و سه خواهر داشت. پدرش کشاورز بود و از این راه به گذران زندگی می‌پرداخت. غلام‌عباس عباسی پس از تحصیل در مقطع راهنمایی، برای کمک به گذران زندگی، به همراه پدرش به کشاورزی مشغول شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دی ماه ۱۳۶۰ وارد سپاه شده و برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه اعزام شد. او در دوران دفاع مقدس در «تیپ ۵۶ یونس» در واحد آماد و پشتیبانی خدمت کرد و در عملیات‌های مختلف چون والفجر ۸ حضور داشت. 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ پس از پایان جنگ تحمیلی، وی در ناحیه مقاومت سپاه شهر خرامه، خدمت کرد و در سال ۱۳۸۲ به افتخار بازنشستگی از سپاه پاسداران نائل شد. فعالیت در برنامه‌های فرهنگی و مذهبی شهرستان‌های خرامه و شیراز، مثل شرکت در اردوهای جهادی، خدمت به محرومین در روستا و خادمی افتخاری حرم مطهر حضرت احمدبن موسی شاه‌چراغ علیه‌السلام از جمله کارهای فرهنگی او محسوب می‌شد. این شهید گرانقدر که سال‌ها آرزوی شهادت را در دل می‌پروراند در غروب یکشنبه بیست و دوم مرداد ماه ۱۴۰۲، در حالی که لباس خادم افتخاری حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام را به تن داشت، در حمله تروریستی داعش کوردل به این حرم مطهر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد. روحش شاد و نام و یادش زنده و جاوید باد.🌹 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ شهید غلام‌عباس عباسی از زبان دخترش🎤 پدرم هر سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه می‌گرفت. محرم‌ها با پای برهنه در عزای امام حسین علیه‌السلام در دسته سینه و زنجیر می‌زد. بسیار انسان نوع‌دوستی بود؛ به نحوی که در اردوهای جهادی و در حوادثی مثل سیل و زلزله با همه‌ی توان به کمک می‌شتافت‌. تا پنجاه سالگی به مرکز اهدای خون، خون اهدا می‌کرد. رفتارهای خوبش در خانه و در ارتباط با مادر و بچه‌ها و نوه‌هایش به مراتب بیشتر به چشم می‌آمد. بسیار باحوصله و مهربان بود. به خاطر دارم یکبار که مادرم به علت بیماری باید در منزل سرم تزریق می‌کرد کنارش ایستاد و تا تمام شدن آن، سرم را نگه‌داشت. پدرم برای شهدا و خانواده‌های آنها ارزش زیادی قائل بود. مرتب به آنها سر می‌زد و جویای حالشان می‌شد. او در هر زمینه سرآمد و فعال بود. تنها جایی که همیشه می‌گفت از آن عقب مانده‌ام قافله‌ی شهدا بود. در یادواره شهدای روستا، سر جاده، خیمه‌ای برپا می‌کرد و به شرکت‌کنندگان چای و شربت می‌داد. ۲۰ سال در هیئت محبین حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در شهرستان خرامه فعالیت داشت. آخرین تاسوعای زندگی‌اش توی راه‌پله همان هیئت آنقدر نشست و گریه کرد تا به گفته یکی از دوستانش امضای شهادتش را همان‌جا گرفت... 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ همسر بزرگوار شهید در گفت‌و‌گو با سی روز سی شهید🎤 آخرین روزی که همسرم قرار بود به شاهچراغ برود با وجودی که شیفت او ساعت پنج عصر شروع می‌شد، زودتر از همیشه از سرکار به خانه آمد. یک نفر از بچه‌های شهرداری را که مریض شده بود برده بود دکتر و بعد به خانه آمده بود. آن روز مثل اینکه داشت خود را برای یک سفر آماده می‌کرد حسابی به خود رسید. حمام رفت و محاسن خود را کوتاه کرد. عطر زد و لباس خادمی‌اش را پوشید. خانه را جارو و گردگیری کرد. انگار داشت خانه را برای مهمان‌ها آماده می‌کرد و حتی این حرف را هم که هیچ‌وقت طی این سال‌ها نگفته بود گفت که: «خانه چقدر به نظرم کوچک است!» روز قبلش مهر و تسبیحی را داخل کشو گذاشت و گفت: «این مهر برای نماز خواندن نیست!» دلش نمی‌آمد مستقیم بگوید آن را آماده کرده‌ام برای داخل کفنم! هنگامی که در شاهچراغ تیراندازی شد، دوست دخترم که خودش هم خادم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام است زنگ زد و به دخترم گفت: «خدا را شکر که سالمی!» همان موقع به دخترم گفتم: «پدرتان دیگر شهید شد.» دخترم تعجب کرد و گفت: «مادر! این چه حرفی است!» گفتم: «کاملا از رفتارش مشخص بود که می‌رود و شهید می‌شود.» یکی از خادمان حرم، بعد از شهادت همسرم می‌گفت: «آقای عباسی دائم به مزار شهدای حضرت شاهچراغ می‌رفتند. در هنگام تحویل شیفت، با حسرت به آنها می‌گفت: «خوش به سعادت شما. شما عاقبت بخیر شدید.» خادم به او گفته بود: «ما هم عاقبت بخیر هستیم که اینجا خدمت می‌کنیم.» او هم جواب داده بود: «نه! اگر ما شهید بشویم عاقبت‌بخیر هستیم. عاقبت بخیری یعنی شهادت.» همسرم در هیئت محبین حضرت فاطمه(س) خدمت می‌کرد. در ماه محرم، در خیمه‌ی امام حسین علیه‌السلام، با شیر و چای گرم، از عزادارن پذیرایی می‌کرد. گاهی فیلم فعالیت‌های خیمه روی پرده پخش می‌شد. همه جلو دوربین می‌آمدند به‌جز همسرم! یک روز به او گفتم: «خب شما هم بیا جلوی دوربین.» گفت: «لازم نیست کسی من را ببیند! کسی که باید ببیند می‌بیند.» 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌞 📚برای مادرم درد مادر و حال و هوای شهر که با ضربان قلبم همنوا بود غباری تاریک از غم، در دلم می‌نشاند. دلم می‌خواست کاری کنم. هم برای شهر و هم مادرم... مادر از کودکی به ما آموخت که به هنگام هجوم درد و غم به حرمِ امن فرزندِ باب الحوائج، حضرت شاهچراغ برویم. عازم حرم شدم. در راه، تعدادی از هم‌سن و سال‌هایم شعری را باهم می‌خواندند... برای خواهرم خواهرت خواهرامون برای آزادی... به ظاهر دردمان مشترک بود؛ اما درمان دردمان نه... به حرم حضرت رسیدم؛ قلبم کمی آرام گرفت و مشغول دعا شدم. صدایی مهیب و بعد جیغ کودکان و آه مادرانشان در هم پیچید؛ دیگر هیچ ندیدم... ناگهان رایحه‌ای بهشتی و عطر دل‌انگیز یاس به مشامم رسید. چشم باز کردم. چه باشکوه بود. مادرانی با چادرهای گلدار نمازشان، آماده‌‌ی سفر با مادری که چادر خاکی بر سر داشت بودند... از فرزندانشان خداحافظی کردند و مادرانه برای غبار غمی که در شهر نشسته بود، دعا می‌کردند. من هم همراهشان شدم. خدا را شکر این‌بار، من دعاگوی مادر در حرم بودم. ✍🏻سوده مهدیان ۱۴۰۲/۱۰/۱۱ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞 «محمدرضا کشاورز» اهل شیراز بود و در مقطع دهم رشته علوم انسانی در همان شهر تحصیل می‌کرد. وی در فعالیت‌های تحصیلی و علم‌آموزی کوشا و ممتاز بود و به اخلاق خوش و ادبِ مثال‌زدنی، شناخته می‌شد. مؤذن مسجد محل بود و گاها مکبّری هم می‌کرد. ارادت ویژه‌ای به امام مهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف داشت و برای نزدیک شدن به آن امام والامقام، مشغول مطالعه و تحقیق بود. «سردار شهید حاج قاسم سلیمانی» را الگوی خود می‌دانست و از همان سن سودای شهادت در سر داشت. آنقدر که پدر و مادرش را پدر و مادر شهید خطاب می‌کرد. 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞 محمدرضا دو هفته قبل از وقوع حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ، نیت کرده بود که هر چهارشنبه هنگام غروب، به قصد زیارت به حرم مشرف شده و نماز مغرب و عشا را به جماعت ادا کند و در جلسات و مراسمات مذهبی که در آستان مقدس برگزار می‌شود شرکت نماید. او به قصد ادای نیت خود، در دومین حضورش، توسط داعش ملعون در حمله تروریستی به حرم، به لقاءالله شتافت. پیکر مطهر این شهید بزرگوار نیز همانند دیگر شهدای حادثه‌ی حرم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام، بر دستان مردم شهرهای مقدس مشهد و شیراز تشییع شد و به همراه ۵ شهید دیگر در صحن مطهر، در جوار حضرت احمد بن موسی و برادر بزرگوارشان حضرت سید میرمحمد علیهما‌السلام آرام گرفت. 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞 در هفته‌های اخیر قبل از شهادتش یکی از اقوام خطاب به او گفته بود که در این شرایط (اغتشاشات سال ۱۴۰۱) مراقبت بیشتری از جان خود داشته باشد؛ که او در پاسخ گفته بود: «من به حرم شاه چراغ علیه‌السلام می‌روم و در آنجا شهید خواهم شد.» مادر مکرم شهید ابتدای همان‌سال سفری به کربلای معلی داشت که قبل از سفر از فرزندش خواسته بود چه سوغاتی از این سفر می‌خواهد که برای او بیاورد؛ که او گفته بود: «از کربلا برایم پارچه کفنی متبرک به تربت امام حسین علیه السلام بیاور.» 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فدای آن حریمِ مهربانت فدای صحن سبزِ آستانت خریدی خادمت را خوبْ آقا! خوشا بر خادمِ سقا نشانت! ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۱۸ ☀️ 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
عطری وزید، قلب تو را عشق دَر گرفت پر زد دوباره، راه زیارت ز سَر گرفت خونت گواه شد که به اخلاص آمدی آقای شاهچراغ تو را هم به برَ گرفت ✍🏻زهرا دشتیار ۱۴۰۳/۱/۲۰ 🌞 🌱 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid