☀️
با این که سن کم و جثه کوچکی داشت؛ ولی کارهای بزرگی میکرد. اخلاق خوبش زبانزد بود و مهربانیاش بر اهل خانه نگفتنی!
در کارهای خانه کمکحال مادر بود. از پنج سالگی نماز میخواند و به مسجد میرفت. هیچ وقت نماز جمعهاش ترک نشد.
حیا و نجابت خاصی داشت. با همان سن کم سعی میکرد نگاهش به نامحرم نیفتد.
به قرآن خیلی علاقه داشت و شبها در زیرزمین خانه به نیت شهدا قرآن میخواند.
اکثر اوقات روزه بود. خیلی دوست داشت طلبه شود. مدتی هم به کمک همرزمش شهید ردانیپور غیر حضوری درس طلبگی میخواند.
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️
عاشق جبهه بود
با شروع جنگ تحمیلی، اصرار داشت به جبهه برود. اما با ۱۴ سال سن ممکن نبود.
برادرش در بستان خدمت میکرد. بدون اطلاع به خانواده رفته بود پیش برادرش. برادر از او پرسیده بود: «نامه داری؟» و او گفته بود: «نه، من چیزی ندارم و خودم آمدهام.» برادر، نامهای به مسجد محل نوشته و او را راهی اصفهان کرده بود تا بهطور قانونی به جبهه برگردد. علیرضا به اصفهان برگشته و به مادرش گفته بود: «شما رضایتنامه مرا امضاء نکردید، من خودم به جبهه رفتم. ولی حالا برایم امضاء کن.» علیرضا با گریه و التماس خواسته بود از او مصاحبه کنند. وقتی شخص مصاحبه کننده، بیرون آمده گفته بود: «مادر، چرا نمیگذاری پسرت به جبهه برود؟! سوالاتی که من از او پرسیدم شاید شما هم نتوانید جواب بدهید.»
این بود که چند روز بعد به جبهه اعزام شد.
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️
علی چریک
در عملیات بیتالمقدس در خط مقدم با تعدادی از عراقیها روبرو شده و به ناچار میخواست تسلیم نیروهای بعثی شود. در حین خم شدن و گذاشتن اسلحه بر روی زمین، متوجه قوطی کمپوتی شده و چون طبع شوخی داشت به فارسی به عراقیها گفته بود: «اخوی در بازکن نداری؟» آنها فکر کردند که این قوطی، نارنجک است و به خاطر ترسی که از ایرانیها داشتند، همه آن ۸ نفر عراقی تسلیم شده و علی، آنها را به عقب آورده بود.
از آن به بعد به او «علی چریک» می گفتند.
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️
مجروحیت
خودش درباره چگونگی مجروحیتش میگوید: 🎤
«در عملیات بیتالمقدس، ترکش به دست راستم اصابت کرد و به یکی دو سانت پوست بند شد. آمدم بلند شوم بروم جلو، که ترکش دوم به فکّم خورد. دیگر قادر به حرکت نبودم. چند تا از نیروهای ارتش، مرا به عقبه برگردانند. آنها از جُثه و قد کوتاه من با این سن و سال، خیلی تعجب کرده بودند و سریعا مرا به بیمارستان رساندند. پزشکان به من میگفتند: «بیشتر برای ترمیم الباقی دستت میبریمت اطاق عمل.» اما من به پزشکان گفتم: «من میخواهم دوباره با همین دستم به جبهه بروم و از دین و ملت و سرزمینم دفاع کنم. پس لطفا با یک چسب کار درست، بچسبانیدش!»
توی دلم نیتم را کردم. دست، دست خودم شد ولی دو سانت کوتاهتر!»
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️
به مادرش سفارش میکرد که اگر من شهید شدم، شما را به زهرا(سلام اللهعلیها) قسم که برایم زینبگونه عزاداری نمائید.
همان شب به دست و پا و سرش، حنا گذاشته و خیلی خوشحال بود.
مادرش در زیرزمین مشغول بستن ساک علیرضا بود. او آمد و خم شد و پاهای مادر را بوسید. مادر به او گفت: "چرا این کار را کردی؟" جواب داد: "میگویند اگر کسی دست و پای پدر و مادرش را ببوسد به آرزویش میرسد. من هم میخواهم به آرزویم برسم." مادر پرسید: "آرزویت چیست؟" جواب داد: "بعداً خودتان میفهمید." فردا صبح عازم جبهه شد. بعد از ۱۰ روز، در عملیات حمله به فاو به شهادت رسید.
مادرش که بر سر پیکرش حاضر شد پهلوی راست او تیر خورده و دست راستش روی سینهاش بود. آرام خوابیده بود و عاشقانه به دیدار معبودش شتافته بود.🕊
روحش شاد
یادش گرامی
و راهش همواره پر رهرو باد.
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️
فرازی از وصیتنامه شهید علیرضا بهرامی📝
بدانید که من با آگاهی این راه را پیمودم...
فکر کنید برای چه آمدهایم به این دنیا و برای چه زندگی و چرا دوباره حرکت میکنیم؟ و آیا ما که میدانیم روزی نوبت ما میشود؟ آیا توشهای آماده ساخته که تا ما را صدا زدند حرکت کنیم؟ آن هم نه هر حرکتی بلکه حرکتی که با شوق انجام گیرد و به او برسد. انشاءالله.
ای عزیزان! ...بهترین توشهها تقوا و از خدا ترسیدن است و تا آنجا که میتوانید به یکدیگر کمک و در راه خیر و سعادت بکوشید و تا میتوانید قرآن بخوانید هر چند کم باشد ولی بخوانید و بدانید هر که این کتاب را بخواند و تا اندازهای به آن عمل کند رستگار شده و خیر و سعادت یافته است.
از شما میخواهم که هیچگاه امام را تنها نگذارید و همیشه در کنار او باشید و هر کسی را ایشان تائید کردند قبول کنید...
والسلام. ۱۳۶۴/۱۱/۱۸
علیرضا بهرامی📝
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
مادرا! گرچه که اول دل تو گشت شهید
گرچه داغ پسرت موی تو را کرد سپید
تا ابد هرچه که دارد همه از توست که او
بهر بوسیدن پای تو به افلاک رسید
✍🏻فاطمه شعرا
☀️🌱
#دوبیتی_عصرانه
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_علیرضا_بهرامی
#علی_چریک
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_دانش_آموز
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌞
📚برای مادرم
درد مادر و حال و هوای شهر که با ضربان قلبم همنوا بود غباری تاریک از غم، در دلم مینشاند.
دلم میخواست کاری کنم. هم برای شهر و هم مادرم...
مادر از کودکی به ما آموخت که به هنگام هجوم درد و غم به حرمِ امن فرزندِ باب الحوائج، حضرت شاهچراغ برویم.
عازم حرم شدم. در راه، تعدادی از همسن و سالهایم شعری را باهم میخواندند...
برای خواهرم
خواهرت
خواهرامون
برای آزادی...
به ظاهر دردمان مشترک بود؛ اما درمان دردمان نه...
به حرم حضرت رسیدم؛ قلبم کمی آرام گرفت و مشغول دعا شدم.
صدایی مهیب و بعد جیغ کودکان و آه مادرانشان در هم پیچید؛ دیگر هیچ ندیدم...
ناگهان رایحهای بهشتی و عطر دلانگیز یاس به مشامم رسید.
چشم باز کردم.
چه باشکوه بود.
مادرانی با چادرهای گلدار نمازشان، آمادهی سفر با مادری که چادر خاکی بر سر داشت بودند...
از فرزندانشان خداحافظی کردند و مادرانه برای غبار غمی که در شهر نشسته بود، دعا میکردند. من هم همراهشان شدم.
خدا را شکر اینبار، من دعاگوی مادر در حرم بودم.
✍🏻سوده مهدیان ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_دانش_آموز
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_فارس
#روز۲۸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞
«محمدرضا کشاورز» اهل شیراز بود و در مقطع دهم رشته علوم انسانی در همان شهر تحصیل میکرد.
وی در فعالیتهای تحصیلی و علمآموزی کوشا و ممتاز بود و به اخلاق خوش و ادبِ مثالزدنی، شناخته میشد.
مؤذن مسجد محل بود و گاها مکبّری هم میکرد. ارادت ویژهای به امام مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف داشت و برای نزدیک شدن به آن امام والامقام، مشغول مطالعه و تحقیق بود.
«سردار شهید حاج قاسم سلیمانی» را الگوی خود میدانست و از همان سن سودای شهادت در سر داشت. آنقدر که پدر و مادرش را پدر و مادر شهید خطاب میکرد.
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_دانش_آموز
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_فارس
#روز۲۸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞
محمدرضا دو هفته قبل از وقوع حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ، نیت کرده بود که هر چهارشنبه هنگام غروب، به قصد زیارت به حرم مشرف شده و نماز مغرب و عشا را به جماعت ادا کند و در جلسات و مراسمات مذهبی که در آستان مقدس برگزار میشود شرکت نماید.
او به قصد ادای نیت خود، در دومین حضورش، توسط داعش ملعون در حمله تروریستی به حرم، به لقاءالله شتافت.
پیکر مطهر این شهید بزرگوار نیز همانند دیگر شهدای حادثهی حرم حضرت شاهچراغ علیهالسلام، بر دستان مردم شهرهای مقدس مشهد و شیراز تشییع شد و به همراه ۵ شهید دیگر در صحن مطهر، در جوار حضرت احمد بن موسی و برادر بزرگوارشان حضرت سید میرمحمد علیهماالسلام آرام گرفت.
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_دانش_آموز
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_فارس
#روز۲۸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌞
در هفتههای اخیر قبل از شهادتش یکی از اقوام خطاب به او گفته بود که در این شرایط (اغتشاشات سال ۱۴۰۱) مراقبت بیشتری از جان خود داشته باشد؛ که او در پاسخ گفته بود: «من به حرم شاه چراغ علیهالسلام میروم و در آنجا شهید خواهم شد.»
مادر مکرم شهید ابتدای همانسال سفری به کربلای معلی داشت که قبل از سفر از فرزندش خواسته بود چه سوغاتی از این سفر میخواهد که برای او بیاورد؛ که او گفته بود: «از کربلا برایم پارچه کفنی متبرک به تربت امام حسین علیه السلام بیاور.»
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_دانش_آموز
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_فارس
#روز۲۸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
عطری وزید، قلب تو را عشق دَر گرفت
پر زد دوباره، راه زیارت ز سَر گرفت
خونت گواه شد که به اخلاص آمدی
آقای شاهچراغ تو را هم به برَ گرفت
✍🏻زهرا دشتیار ۱۴۰۳/۱/۲۰
🌞
🌱
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_دانش_آموز
#شهدای_اغتشاشات
#شهدای_استان_فارس
#روز۲۸
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid