eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
367 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 ما ترس از نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست ... بنیانگذار لشگر ۱۰ 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
🕊🥀🌹🕊🌹🥀🕊 یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا، دیدش. دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و همراه رفت جبهه! تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق . رضا شروع میکنه به فحش دادن به وقتی دید که به توهیناش توجه نمی‌کنه، یه دفعه داد زد کچل با توام! با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار قرار گرفته میگه : میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی! : چرا؟ رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده . تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! : اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد، رضا اولین عمرش بود. سر موقع قنوت صدای گریه اش بلند بود! وسط ، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین عمرش را خواند و پرکشید ...! شادی روح و 🕊 🕊🌹
🌴🥀🍀🌺🍀🥀🌴 بیشتر مناجات ها و مداحی های در مورد امام زمان بود . خیلی دلتنگش بودم ؛ تا اینکه یک شب را در خواب دیدم ... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم : این همه در دنیا از خوندی ، تونستی را ببینی ؟ در حالی که می خندید گفت : من حتی را در آغوش گرفتم . 🌴 🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی هم رفیقی دارید، هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بزنید . همین . من آن را بجای از شما قبول می کنم مزار : 🌴 🕊🥀
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 هر چه گفتند نرو تو تازه دامادی ... با لبخند همیشگی‌اش گفت : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست 🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 خوابش را دیدم گفتم : چگونه توفیق پیدا کردی ؟! گفت : از آنچه دلم می‌خواست گذشتم! نگذارید دنیا شما را دهد ...
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 پیکر سر تا پا غرق خون بود. پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد. از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود. روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود. پر از جراحت بود. بعدا شمردم، روی پیراهن طرف پهلوش ۲۵ جای اصابت ترکش بود. سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر راست خارج شده بود. ساق شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود. با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش می‌دیدم ... زیبا بود .... زیباتر از این نمى‌شد که بشود .... می‌خوردم به وضعی که پیکرش داشت. توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش! ای والله! حقا شبیه شده‌ای. اما نه ! شبیه بیشتر ... چه می‌گویم ؟... هیچکس نمی‌دانست حرف آخری داشته یا نه ؟! آنهایی که بالای سرش رسیده بودند می‌گفتند : نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد. نمى‌دانم ... شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد، یا گفته باشد. راوی : 🌹 🥀🕊
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 شرط شدن بودن است اگر امروز کسی را دیدید که بوی از کلام ، رفتار و اخلاق او استشمام شد، بدانید او خواهد شد و تمام این مشخصه را داشتند . 🥀 🕊🌹