🌼 حجت الاسلام ماندگاری به سوال يكی از بينندگان برنامه سمت خدا درباره آرايش كردن پاسخ جالبی داده است كه در ادامه میخوانيد.
❓سؤال:
من دختری هستم که عاشق آرایش کردن هستم و آرایش هم برای دل خودم است و آرایش من، برای جلب توجه دیگران نیست. من وقتی بیرون می روم به سر و وضع خودم می رسم تا دلم شاد بشود. آیا این کار من ایرادی دارد؟
✅ پاسخ:
کار ایشان کمال نامهربانی، بی انصافی و ناسپاسی به خداوند است. قرار نیست که هر کس به دل خودش عمل کند. قرار است که همه به امر خدا عمل کنند.
🔹موتورسواری که در پیاده رو موتورسواری می کند و امنیت مردم را به خطر می اندازد، می گوید: دلم می خواهد به پیاده رو بروم و در واقع به خواسته دلش عمل کرده است. کسی که دم بیمارستان بوق می زند می گوید که من می خواستم شاد باشم بوق زدم و اِلا قصد کار دیگری ندارم. اگر این حرف ها عاقلانه است حرف این خانم هم عاقلانه است.
🔹وقتی ما کاری می کنیم که به دیگران آسیب و ضرری می رسد، باید روی دل خودمان پا بگذاریم. اگر شما به حرف خدا گوش بدهید و حق کسی را ضایع نکنید می توانید به حرف دل تان عمل کنید. این خانم حرف خدا را ضایع کرده است زیرا در قرآن داریم که زنها نباید زینت و آرایش خودشان را آشکار کنند مگر برای همسران و مَحرم هایشان. در اینجا شما نمی توانید به دل تان عمل کنید زیرا ناسپاسی خدا می شود.
❗️ این خانم به چهار گروه لطمه می زند:
1️⃣ در خیابان جوان عفیف نمی خواهد به چهره ی این خانم نگاه کند بنابراین به خودش فشار می آورد و سرش را پایین می اندازد. پس این فرد اذیت می شود و حقش ضایع می شود زیرا می توانست راحت در خیابان راه برود. مثل فردی که وقتی آلودگی هوا وجود دارد مجبور است که ماسک بزند.
2️⃣ به جوان بی بند و بار هم ظلم می شود زیرا این جوان وقتی خانم را در خیابان می بیند ازدواجش عقب می افتد چون مجانی دارد نیازش را برطرف می کند. فرد باید نیازش را با ازدواج تامین کند نه با هرزگی و چشم چرانی.
3️⃣ به متأهلها هم ظلم می شود زیرا آقایان متأهل چشم شان به این خانم می افتد که خیلی مرتب است، وقتی به خانه می روند خانم را درآشپزخانه می بینند که خیلی مرتب نیست و بخاطر همین، قیافه ها را مقایسه می کند و شروع به بهانه گیری می کند و زندگی بهم می ریزد. پس بی حجابی حق الناس است و باید این خانم ها تغییر رویه بدهند.
4️⃣ به خودش ظلم میکند چرا که با اینکار خود را وسیله هوس رانی مردها قرار میدهد و حیا و عزت نفس خود پایمال میکند.
@Masafe_akhar
eitaa_5.0(1716).apk
24.64M
❌ برنامه اندروید ایتا به نسخه ۵ بروز رسانی شد
🔴 امکاناتی که در #نسخه_جدید_ایتا ارائه شده است:
▪️امکان ایجاد #پخش_زنده در گفتگوی شخصی، کانال و گروه
▪️نمایش میزان حجم دانلود/آپلود شده حین بارگیری/بارگذاری
▪️امکان درج لینک ایتافلای در هایپرلینک
▪️افزوده شدن تب جستجو در وب به صفحه جستجو
▪️بهبود فرایند اشتراک گذاری ویدئو با کپشن از واتساپ به ایتا
▪️رفع باگها و اصلاح ایرادات گزارش شده
✴️ این نسخه از طریق فروشگاههای اندرویدی مایکت و چارخونه نیز قابل دریافت است
@Masafe_akhar
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣ #طلاق_ناگهانی
🌼🍃با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد. شوهرش می گوید: «چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.»
از زن اصرار و از شوهر انکار. در نهایت شوهر با سرسختی زیاد میپذیرد، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را: «تمام ۱۳۶۴ سکه بهار آزادی مهریهات را باید ببخشی.»
🌼🍃زن با کمال میل میپذیرد. در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید: «حال که جدا شدیم ولی تنها به یک سوالم جواب بده.»
🌼🍃زن میپذیرد. مرد میپرسد: «چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریهات، که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن، را بزنی.؟»
🌼🍃زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد: «طاقت شنیدن داری؟»
مرد با آرامی گفت: «آری.»
🌼🍃زن با اعتماد به نفس گفت: «دو ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود. از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او، تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.»
🌼🍃مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست. زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد. نامهای در کیفش بود. با تعجب بازش کرد. خط همسر سابقش بود. نوشته بود: «فکر میکردم احمق باشی ولی نه اینقدر.»
🌼🍃نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت. منتظر بود که تلفنش زنگ زد. برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود. شماره همسر جدیدش بود. تماس را پاسخ گفت: «سلام، کجایی؟ پس چرا دیر کردی؟»
🌼🍃پاسخ آنطرف خط، تمام عالم را بر سرش ویران کرد. صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت: «باور نکردی؟ گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی. این روزها میتوان با یک میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار، از شر زنان با مهریههای سنگینشان نجات یابند!»
#درس_عبرت
@Masafe_akhar
✨﷽✨
✍چند شب پيش عنکبوتی را كه گوشهی اتاق خوابم تار تنيده بود، ديدم. خیلی آرام حركت میكرد. گويی مدتها بود كه آنجا گير كرده بود و نمیتوانست برای خودش غذايی پيدا كند. با لحنی آرام و مهربان به او گفتم: «نگران نباش كوچولو، الان از اينجا نجاتت ميدم!» يک دستمال کاغذی در دست گرفتم و سعی كردم به آرامی عنكبوت را بلند كنم و در باغچهی خانهمان بگذارمش. اما مطمئنم كه آن عنكبوت بيچاره خيال كرد من میخواهم به او حمله كنم! چون فرار كرد و لابهلای تارهايش پنهان شد. به او گفتم: «قول ميدم به تو آسيبی نزنم.»
سپس سعی كردم او را بلند كنم. عنكبوت دوباره از دستم فرار كرد و با سرعت تمام مثل يک توپ جمع شد و سعی كرد لابهلای تارهايش پنهان شود. ناگهان متوجه شدم كه عنكبوت هيچ حركتی نمیكند. از نزديك به او نگاه كردم و ديدم آنقدر از خودش مقاومت نشان داد كه خودش را كشته است. بسيار غمگين شدم. عنكبوت را بيرون بردم و داخل باغچه كنار يك بوته گل سرخ گذاشتم. به نرمی زير لب زمزمه كردم: «من نمیخواستم به تو صدمهای بزنم، میخواستم نجاتت بدهم. متاسفم كه اين را نفهميدی!» درست در همان لحظه فكری به ذهنم خطور كرد. از خودم پرسيدم آيا اين همان احساسی نيست كه خداوند نسبت به من و تمامی بندگانش دارد؟! از اينكه شاهد دست و پا زدن و دردها و رنجهای ماست آزرده میشود و میخواهد مداخله كند و به ما كمك كند و ما را از خطر دور كند اما مقاومت میكنيم و دست و پا میزنيم و داد و فرياد سر میدهيم كه: «كه چرا اينقدر ما را مجبور ميکنی كه تغيير كنيم؟»
🔺 شايد هر كدام از ما مثل همان عنكبوت كوچك هستيم كه تلاش ديگران را برای نجات خودمان حمله تلقی میكنيم و متوجه نيستيم كه اگر تسليم خدا شده بوديم و اينقدر دست و پا نمیزديم تا چند لحظهی ديگر خود را در باغچهای زيبا میديديم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
@Masafe_akhar
.
📚آمادگی برای رفتن
صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.
گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.”
کسی برنخاست.
گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد.”
باز کسی برنخاست!
سری تکان داد و گفت:”شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!”
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 نماهنگ کوتاه #سخنرانی
🎞موضوع: سلام به امام حسین (ع) قبل از نماز
🎙سخنران:محمد رضا #هاشمی
@Masafe_akhar
✅ بهترین شما خوش خوترین شماست؛انان که الفت میگیرند و الفت میپذیرند.
@Masafe_akhar
Part09_صلح امام حسن.mp3
8.45M
موقعیت سیاسی در زمان بیعت
*علت تاخیر جنگ توسط امام
*شدت عمل یا مدارا؟ روش امام چه بود؟
*اقدامات معاویه
*اعلان رسمی جهاد توسط امام
*برترین یاران سپاه امام حسن (ع)
*ناهماهنگی عناصر در سپاه امام
*منافقین ،جاسوسان و غنیمت طلبان در سپاه امام
@Masafe_akhar
جلسه شصت و سوم - حجة الاسلام امینی خواه.mp3
28.19M
✖️شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
▫️جلسه 63
🔺تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
📚 شرح و بررسی رخدادهای کتاب و احاديث و روايات مرتبط با موضوع کتاب
@Masafe_akhar
صورتش سه تیغه بود و موهاش بلند!
راننده تاکسی بود از این لاتای قدیمی...
بهش گفتم ببخشید مخاطب این جمله کیه؟
با لحن لاتی گفت:
«هر کی یه عشقی داره،یکی کفتربازی یکی چاقوکشی...مام عشقمون اربابمونه،اینو نوشتم که اگر یه شبی یا نصفه شبی سوار ماشین ما شد و ما نشناختیم حمل بر بد ادبی نشه»
@masafe_akhar
787.8K
⭕️روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
برای کربلا نیومده ها
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 اصل امر به معروف و نهی از منکر
در بیانات رهبر معظم انقلاب
#مهم #نشر_دهید
👈 رهبر معظم انقلاب بالاترین تخلفهایی را که نیاز به امر به معروف و نهی از منکر دارند، برمیشمارند.
@masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
43.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مستند «زیارت جاده ۲»
🔸سفرنامه اربعین استاد #رائفی_پور - سال ۱۳۹۴
☑️ لینک فایل تصویری قسمت اول👇
https://t.me/masaf/55880
☑️ لینک فایل تصویری قسمت سوم👇
https://t.me/masaf/55882
📥 لینک دانلود با کیفیت بالا👇
🌐 http://dl.masaf.ir/film/Mostanad/Mostanad-Ziarat%20Jade%202-HD720p.mp4
@Masafe_akhar
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
حکم دزدی
دزدي را آوردند پيش خليفه تا حكمش را صادر كند.معتصم،دانشمندان را جمع كرد. قاضي القضات گفت:"چون آيه تيمم حد دست را از مچ تعين كرده ،پس بايد دستش را از مچ قطع كرد."
ديگري گفت :"خداوند براي وضو دست را از آرنج مي داند پس بايد از آرنج قطع شود."
معتصم هم گفت چون بعضي دست را از انگشتان تا شانه ميدانند، بهتر است دست را تا شانه قطع كنيم.نظر تو چيست ابو جعفر؟ديگران حكم صادر كردند و تو هم شنيدي."
همه اشتباه كردند . بايد فقط انگشتانش قطع شود.چون كف دست از هفت جا ، جايگاه سجده است و جايگاه هاي سجده مال خداست. ما نمي توانيم به جايگاه هاي سجده آسيبي برسانيم.
همه شان ساكت شدند.
@Masafe_akhar
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
یکی از بزرگان می گوید: بر مریضی که در حالت مرگ بود وارد شدم ، شهادتین را به او تلقین کردم ولی زبانش بدان نطق نمی کرد.
وقتی به هوش آمد از او پرسیدم چرا شهادتین را نمی گفتی؟
گفت: ترازویی را بر دهانم گذاشته بودند، مرا از نطق به شهادتین منع می کرد.
به او گفتم آیا کم فروشی می کردی؟
جواب داد: به خدا قسم نه، ولی وقتی چیزی را وزن می کردم عجله داشتم و نمی گذاشتم دو کفه ترازو با هم جفت شوند.
این حال کسی است که ترازویش دقیق نیست ، پس حال آن کس که کم فروشی می کند چه گونه خواهد بود؟ حال آنکه در ترازو دزدی می کند چگونه می باشد ؟!
به راستی این کار دزدی و خیانت و حرام خواری است، خداوند کسی را که چنین کند به آتش جهنم وعده داده است، جهنمی که کوه های سخت و محکم دنیا را به راحتی ذوب می کند.
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زائران عراقی: به نیابت از حاجقاسم پیادهروی میکنیم
▪️جای ایرانیها در پیادهروی اربعین خیلی خالی است.
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ: اهمیت تنظیم خواب در یادگیری
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_تراشیون
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ: احساس ناایمنی، در کاهش عملکرد زن و مرد مؤثر است
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_تراشیون
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮وقتی زندگیت تیره و تار میشه نشانهی رسیدن فرجه...
🎙حجت الاسلام رنجبر
#درس_اخلاق
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دستور امام به شورای عالی انقلاب فرهنگی و دانشجویان در برخورد با اساتید ضد دین که پاسخگوی منطقها نیستند.
برشی از سخنرانی استاد رحیم پورازغدی
@Masafe_akhar
هدایت شده از مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
مثلا من الان توی راه کرب و بلا هستم...🏴
@Masafe_akhar
🔥🔥🔥🔥🔥
🔥فرار کننده از آتش🔥
این نوشته داستان توبه جوانی از جوانان صدر اسلام به اسم💥 ثعلبة بن عبدالرحمن 💥است که مرتکب گناه نگاه به نامحرم می شود وچنان توبه ای می کند که خداوند در مغفرت او جبرئیل را بسوی پیامبر می فرستد.
🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟⭐️🌟🌟
در اوان جوانی مسلمان شد ، با خودش نذر کرد که خدمتگذار رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد، جوانی از انصار که خود را وقف رسول الله صلی الله علیه وسلم نموده بود .
روزی رسول خدا او را برای کاری فرستاد. او خارج شد تا خواسته ی رسول الله صلی الله علیه وسلم را انجام دهد. در مسیر از خانه ای گذر می کرد که درب آن خانه نیمه باز بود وزنی عریان مشغول آب تنی کردن ، آتش شهوت بر او غالب شد و نگاهش را به عورت یک زن مسلمان ادامه داد و با تکرار نظر مرتکب گناه شد
بلافاصله متوجه گناه خود شد این آیه را بیاد آورد که خداوند مومنین را به محافظت چشم امر می کند « قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» خوف از خدا و رسول سراسر وجودش را فرا گرفته بود می ترسید که خدا با نزول وحی او را رسوا کند.
ماجرای عبدالله بن أبی بن سلول سر دسته ی منافقین مدینه که می خواست کنیزش معاذة بنت عبدالله را که مسلمان شده بود با کتک زدن به فحشاء و فساد بکشاند وخدا او را با نزول وحی رسوا ساخته بود وآیه « وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ » در مورد او نازل شده بود را بیاد آورد.
داستان أبی بن سلول با کنیزش دیروز در شهر مدینه موضوع صحبت مردم بود ثعلبة این قسمت آیه را خوب درک کرده بود« إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» خدا به هر آنچه که در نهان و آشکار است آگاه و با خبر است از قلب و ضمایر انسان اطلاع دارد همه اینها تمام وجودش را در بر گرفته بود روی برگشتن به نزد رسول خدا را نداشت.
اشک ندامت و پشیمانی از معصیت و نافرمانی خدا و رسول از چشمانش جاری شد، سر به کوه وبیابان گذاشت از گناه خود به کوهها فرار کرد تا نفس خود را اصلاح کند. « فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ » را در خود عملی کرد .
پیامبر تا چهل روز او را جستجو می کرد اما هیچ کس اطلاعی از او نداشت بعد از گذشت این مدت جبرئیل بر پیامبر نازل شد وگفت : ای محمد پروردگارت بر تو سلام کرد و گفت : ( إن الهارب من أمتك في هذه الجبال يتعوذ بي من ناري ) فرار کندده ای از امت تو در این کوههاست که از آتش جهنم به من پناه می برد.
پیامبر بلافاصله عمر و سلمان رضی الله عنهما را طلبید و به آنها گفت : (يا عمر ويا سلمان انطلقا حتى تأتياني بثعلبة بن عبد الرحمن) ای عمر و ای سلمان بروید و ثعلبة بن عبدالرحمن را به نزد من بیاورید .
عمر و سلمان برای انجام این مأموریت خارج شدند. در راه چوپانی از چوپانان مدینه را دیدند که اسمش ذفافه بود عمر از او پرسید آیا از جوانی که در میان این کوههاست اطلاع داری؟ چوپان گفت: شاید منظورت فرار کننده از آتش است.
عمر تعجب کرد چرا که ماجرای نزول جبرئیل بر پیامبر را کسی جز آنها نمی دانست، لذا از ذفافه سوال کرد تو از کجا می دانی که او فرار کننده از آتش است؟ چوپان گفت: در دل شب جوانی از بین این کوهها خارج می شود و دستش را بر سر می گذارد و پیوسته می گوید: یا رب ای کاش مرا می کشتی و جسدم را نابود می ساختی .
آن چوپان عمر و سلمان را بسوی ثعلبه راهنمایی کرد و آنها او را همراه خود به مدینه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم بردند . ثعلبة بن عبدالرحمن هنوز از رویارویی با رسول خدا شرم داشت و گناهش همانند کوهی بر دوشش سنگینی می کرد وقتی که به نزد رسول خدا رسیدند رسول الله صلی الله علیه وسلم او را در آغوش گرفت . ثعلبه گفت: این بدن پر از گناه است ولیاقت قرار کردن نزد رسول خدا را ندارد من از خدا می خواهم که مرا بیامرزد.
پیامبر او را به رحمت و مغفرت خدا بشارت داد . دیری نپایید که ثعلبه بیمار شد و از دنیا رفت . گفته شده در هنگام تشییع پیکر ثعلبه، رسول الله بخاطر کثرت فرشتگان حاضر، نمی توانست قدم بر دارد و بر گوشه ی پا حرکت می کرد.
این بود داستان صحابی و جوانی از جوانان صدر اسلام که تربیت شده مکتب رسول الله صلی الله علیه و سلم بود
@Masafe_akhar
.
✍روزی امیر المومنین علی (علیه السّلام) داخل مسجد شد . جوانی گریان را دید که چند نفر اطرافش را گرفته او را از گریه باز می دارند . به سوی او آمد و فرمود : چرا گریه می کنی ؟ جوان گفت : شریح قاضی درباره ام حکمی کرده که معلوم نیست حکمش روی چه اصلی است ؟ این چند پدرم را ا خود به مسافرت بردند ، اینان از سفر برگشتند ولی او برنگشته است از حال او می پرسم می گویند : مرده است ، از اموالش جویا می شوم می گویند : چیزی نداشته است ، چون قسم یاد کردند . گفت حقی بر آنان نداری زیرا قسم خورده اند پدرت چیزی نداشته است . ولی پدرم که از اینجا حرکت کرد ، اموال بسیار همراه داشت . امیر المومنین علی (علیه السّلام) فرمود : پیش شریح برگرد . برگشتند ، آن حضرت به شریح فرمود : بین اینها چطور داوری کردی ؟ شریح جواب داد : چون ادعا کرده ، پدرش اموالی همراه داشته است و چون بر ادعای خود گواه نداشت ، از ایشان قسم خواستم ، همگی قسم خوردند که او مرده است و اموالی هم نداشته است .
حضرت فرمودند : ای شریح اینگونه بین مردم حکم می کنی ؟ شریح گفت : پس چه کاری انجام دهم ؟ حضرت فرمودند : به خدا قسم الان طوری میان اینها داوری کنم که تا کنون هیچ کس به جز داوود پیغمبر چنین داوری نکرده است ! آنگاه رو به قنبر کرد و فرمود : ای قنبر چند نگهبان حاضر کن . چون حاضر شدند هر یک از آنها را مأمور 5نفر کرد . آنگاه حضرت به آنان خیره شد و فرمود : خیال می کنید نمی دانم با پدر این جوان چه کرده اید ؟ به نگهبانان فرمودند که : سر و صورت هر یک پوشانده و در پشت یکی از ستون های مسجد جای دهند . نویسنده خود عبید الله بن ابی رافع را پیش خواند و فرمود : کاغذ و قلم بردار و اقرارشان را بنویس . امیر المومنین علی (علیه السّلام) بر مسند قضاوت تکیه زد ، مردم نیز گرد آمدند . آنگاه به مردم فرمودند : هر وقت من تکبیر گفتم شما نیز همه با هم تکبیر بگویید . یکی از 5 نفر را طلبید و سر و صورتش را باز کرد و به نویسنده خود فرمود : قلم در دست بگیر و آماده نوشتن باش .
امیر المومنین علی (علیه السّلام) از آن نفر پرسید : در چه روزی با پدر این جوان بیرون آمدید ؟ فلان روز ، در چه ماهی از سال ؟ فلان ماه ، در چه سالی ؟ فلان سال ، کجا رسیدید که پدر این جوان مرد ؟ فلان جا ، در خانه چه کسی ؟ فلان شخص ، مرضش چه بود ؟ چند روز بیمار بود ؟ در چه روزی مرده است ؟ چه کسی او را کفن و دفن کرد ؟ پارچه کفنش چه بود ؟ چه کسی بر او نماز خواند ؟ چه کسی او را در قبر نهاد ؟
چون بازجوئی کامل شد ، حضرت تکبیر گفت و مردم هم همگی تکبیر گفتند . گواهان دیگر که صدای تکبیر را شنیدند ، یقین کردند که رفیقشان اقرار کرده است . آنگاه سر و صورت اولی را بسته و به زندان بردند . حضرت دیگری را خواست و سر و صورتش را باز کرد و فرمود : گمان می کنید نمی دانم چه کرده اید ؟
آن مرد گفت : به خدا من یکی از 5 نفر بودم و به کشتنش مایل نبودم . حضرت یک یک آنان را طلبید و همگی به کشتن و بردن اموالش اعتراف کردند ، زندانی را آوردند او نیز اقرار کرد . لذا حضرت آنان را به پرداخت خونبها و اموال مجبور کرد . داوری که به پایان رسید ، شریح پرسید داستان داوری داوود پیغمبر چه بوده است ؟ حضرت فرمودند : حضرت داوود در کوچه به بچه هایی که بازی می کردند برخورد کرد دید ، یکی از آنها را مات الدین یعنی (( دین مرده )) می خوانند ، داوود او را صدا زد و فرمود چه نام داری ؟ گفت مات الدین ، فرمود : چه کسی تو را به این اسم نامیده است ؟
گفت : پدرم ، داوود نزد مادرش رفته و نام فرزندش را پرسید ؟ زن گفت : مات الدین ، فرمود : چه کسی او را مات الدین نام گذاشت ؟ گفت پدرش ، حضرت علتش را پرسید ؟ مادر گفت : چندی قبل که این پسر را در شکم داشتم ، پدرش به اتفاق چند نفر به سفر رفته بود همراهانش برگشتند ولی او بر نگشت ، از حالش جویا شدم گفتند مرده است ، اموالش را مطالبه کردم گفتند چیزی نداشته است ، گفتم وصیتی نکرده است ؟
گفتند چون می دانست تو آبستنی وصیت کرد فرزندت را چه پسر و چه دختر مات الدین نام گذاری . من هم بنا به وصیتی که او کرده بود ، او را به این اسم نامیدم . داوود فرمودند : همراهان شوهرت را می شناسی ؟ گفت : آری ، فرمود: زنده اند یا مرده ؟ گفت : زنده اند ، فرمود : مرا نزد آنان ببر . زن ، حضرت داوود را نزد آنان برد ، حضرت هم همین حکم را بین آنان اجراء کرد و خونبها و اموال مقتول را برایشان ثابت نمود و به زن فرمود : فرزندت را عاش الدین (دین زنده ) نام گذاری کن.
@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ: در روش علم آموزی، فرزندان را وابسته تربیت نکنیم!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_تراشیون
@Masafe_akhar