✍️ مادر
کنار پنجره نشست و به ستارههای درخشانی که به او چشمک میزدند، خیره شد. شب را دوست داشت، حس آرامشی به او هدیه میداد.
🍀به یاد روزهای خوش کودکیاش افتاد. زمانی که مادر قربان صدقهاش میرفت. مادر همیشه هوای او را بیشتر از پسرها داشت. وقتی هم آنها اعتراض میکردند، کلی روایت و حدیث میآورد که دختر مثل گل است، حساس و لطیف. از گل کمتر نباید به او گفت. موقع هدیه دادن هم اول هدیه او را می داد و بعد سراغ برادرانش میرفت.
🍃چه روزهای شیرینی بود آن روزها، با حرفهای مادر احساس خوشایندی به او دست میداد. وقتی مادر به زیبایی صدایش میکرد قند توی دلش آب میشد. دخترکم، نازنینکم ... خدا او را ببخشد با اینکه صدای مادر را میشنید، اما جواب او را دیر میداد. دوست داشت آن حس خوب ادامه داشته باشد.
🍁ناگهان زهرا آهی سوزناک کشید و با خود گفت: چه زود سایه مادر از سرم برداشته شد. چه زود بی مادر شدم. بغض راه گلویش را بست. قطرات اشک مثل سیل، روانه گونههای سرخش شد.
🍀به یاد آورد آن لحظهای که برادر به او خبر داد، حال مادر خوب نیست و ملتمسانه گفت: کاش خودت را برسانی.
با آمدن همسرش به خانه و شنیدن ماجرا با عجله راهی سفر شدند. متأسفانه وقتی به مقصد رسیدند که دیر شده بود، مادر تنهایش گذاشته بود. آرزو میکرد ای کاش یکبار دیگر صدایش را میشنید و مادر، او را دخترکم صدا میزد.
📚 پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم): خَيْرُ اَوْلادِكُمْ اَلْبَناتُ؛ بهترین فرزندان شما دختران هستند.
(مستدرک الوسائل، ج15، ص116، ح17708.)
#محبت
#محبت_مادر
#محبت_به_فرزندان
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁 السلام علیک ایها الامام المامون🍁
سلام بر زیبای #آفرینش
آقا و مولای عزیزم
شبی دیگر آمد و شرمنده ای به #حریم عشق
چه زود دیر می شود
چه زود شب می شود
چه زود فراموش می شود
فراموشی از گذر #عمر
فراموشی از یاد حبیب
فراموشی از نگاه #حضرت_دوست
فراموشی...
ای اهل بیت نبوت و #معدن رسالت
بی پناهم پناهم بده
🍁السلام علیک ایها المقدم المامول🍁
#نامه_خاص
#مناجات_با_امام_زمان ارواحناله الفداه
#امام_زمان
🆔 @tanha_rahe_narafte
#نوردیده_ام خوب نگاه کن.
خورشید با #طلوعش به تو لبخند می زند.
دریا و #امواجش با تو حرف می زند.
#پاک بمان و برایم بمان.
#نکته
#صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برکت های زندگی
🔹 #سالمندان برکت زندگی هستند. در برخورد با آن ها صبر و سعه صدر بیشتری لازم است.
🍀نیاز آن ها به توجه و #محبت بیشتر است. چرا که در گذشته های نه چندان دور، هم توان جسمی، روحی و مالی بیشتری داشتند و هم اطراف آن ها فرزندانی بود که احساس #تنهایی نمی کردند. پس دارای شرایط جسمی و روحی #آسیب پذیری هستند. نیاز به برخوردی مؤدبانه و قدرشناسانه دارند.
🌺بعضی وقت ها برای رفع دلتنگی شان به #دیدارشان بروید. اگر وقت نداشتید به آنها زنگ بزنید. از زحماتی که سالیان گذشته برای شما کشیدند، قدردانی و تشکر کنید. #کرامت آن ها را حفظ کنید. به آنها لبخند بزنید و از آن ها بخواهید نصیحتتان کنند.
🌸با دقت به حرفهایشان گوش دهید. همین #احترام گذاشتن به سالمندان سبب می شود کودک شما یاد بگیرد و با شما همان برخورد را داشته باشد.حواسمان به #برکت های زندگی مان باشد.
#محبت
#احترام
#احترام_به_سالمندان
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لايُتِمُّ الإيمانُ اِلاّ بِمُحَبَّتِنا أهلَ البَيتِ.
🍀رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: ايمان كامل نمى شود مگر با محبّت ما اهل بيت.
📚بحار الانوار، ج 36، ص۳۲۲، ح ۱۷۸
#محبت
#اهل_بیت
#ایمان
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍پدرم سایه سرم
🍃با نگرانی و دلهره طول و عرض اتاق را بالا و پایین می رفت. هر وقت ذهنش مشغول می شد، این عادت به سراغش می آمد. چند روز قبل که قرار بود وامی برایش جور شود تا سرمایه ای باشد برای کار کردن؛ ولی یکدفعه بانک خبر داد که چون ضامن هایت چک ندارند به شما تعلق نمی گیرد. مگر اینکه تا دو روز دیگر ضامن معتبر معرفی کنید.
🍀حالا او مانده بود که چه کند؟ کسی را با این خصوصیات سراغ نداشت. در آن لحظه عصبانی بود و حوصله کسی را نداشت. همینطور که فکر می کرد و راه می رفت. از پنجره پدرش را دید که داخل خانه آمد و او را صدا زد. حوصله جواب دادن نداشت؛ ولی برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود. با اندکی تأخیر جواب پدر را داد. پدرش با شنیدن صدایش به سوی اتاق رفت؛ ولی او با عجله خودش را به پدر رساند، و از او استقبال کرد.
🌺پدر از چهره رنگ پریده فرزندش متوجه ناراحتی او شد. با مهربانی گفت: پسرم چرا دل نگرانی؟ او هم تمام ماجرا را برایش تعریف کرد. پدر همان لحظه دستان چروکیده و پینه بسته اش را برای دعا به بالا برد و گفت: خدایا خودت مشکل همه جوانها را حل کن و دست پسر من را هم بگیر. عزیزم ان شاءالله همه چیز درست میشود خودت را ناراحت نکن. من از تو راضی هستم ان شاءالله خدا هم از تو راضی باشد.
🍃در همین لحظه صدای زنگ موبایلش بلند شد، با بی حوصلگی آن را برداشت. وقتی تماس را وصل کرد، دوست دوران سربازی اش بود؛ که چند روز پیش او را در خیابان دیده بود. با دیدن یکدیگرخوشحال شده بودند و برای هم از کار و زندگی خود گفتند. او نیز گفته بود دنبال وامی است برای شروع به کار.
بعد از اینکه دوستش احوالپرسی کرد به او گفت: حسن جان اگر هنوز وام نگرفته ای دست نگهدار خودت را زیر دین و قرض نینداز، از جایی برایم پول رسیده است، بیا با هم کار کنیم. اشک شوق در چشمانش حلقه زد و خدا را بر این نعمت و فضلش شکر نمود.
🍀🍀🌸🌸🍀🍀
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : رِضَا اللّه ِ فِي رِضَا الوالِدِ وَ سَخَطُ اللّه ِ فِي سَخَطِ الْوالِدِ؛ خشنودي خدا در خشنودي پدر است و ناخشنودي خدا در ناخشنودي پدر.»
(حكمت نامه پيامبر اعظم صلَّي الله عليه و آله و سلّم، جلد هفتم،محمّد محمّدی ری شهری، صفحه 350)
#ارتباط_با_والدین
#احترام
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺مولایم سلام
آه از این روزها که چه غم هایی بر دل داریم.
چه بسا غم واقعی در دورن شما شعله می کشد
غم و اندوه مادر
غم و اندوه سردار
غم و اندوه بزرگ مرد علم
🍃می گویند سردار رفته نفس تازه کند برگردد!
چه روزی می شود روزی که شهدا در رکاب شما باز گردند.
ما منتظران به امید ظهور روزها را به پایان می رسانیم.
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
#نامه_خاص
#مناجات_با_امام_زمان ارواحنافداه
#امام_زمان
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دیدن دوباره نور خورشید این نوید را می دهد که باز فرصتی طلایی از خدای مهربان برای
نفس کشیدن،
عبادت کردن،
باهم بودن،
محبت کردن ،
بخشیدن،
عاشق شدن یا ماندن #هدیه گرفته ایم
🌺پس فرصت هایتان را دریابیم
#صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
💞 ما که حالا عقد میخوانیم، در دل های شما زن و شوهرها، به فضل پروردگار محبتی ایجاد می شود.
🌹 گل محبت در دل ها شکفته می شود؛ این گل را حفظ کنید، آبیاری کنید، شاداب نگه دارید، پژمرده اش نکنید، دستمالی اش نکنید تا در دل شما شاداب و باطراوت باشد.
🎤 بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 81/10/24
#همسرداری
#محبت
#زندگی_بهتر
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨✨✨✨✨✨✨
کریمی و #کرامتت را می خواهم
مجیدی و #بزرگواریت را می بینم
شفیعی و #شفاعتت را می طلبم
کتاب محبوب من
دست های #خالی ام یاریت را می طلبد.
« قد جاءکم مّن الله نور و کتاب مّبین؛ از طرف خدا، نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد.» 📖
(مائده/15)
#نور
#تلاوت
#تدبر
#قرآن
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ جنگ بازی
خیلی تا غروب نمانده بود. بچه ها مشغول درس و مشق بودند. حلما در آشپزخانه تدارک شام می دید.
صدای زنگ، همه را با هم به سمت در دعوت کرد. بچه ها برای باز کردن در از هم سبقت می گرفتند. حلما هم پشت سرشان حرکت کرد.
🌺- یواش تر بچه ها. زمین می خوریداااا. هادی جونم شما مثلا بزرگتری یعنی چی بدو بدو کردن! بیچاره همسایه پایینی الان فکر می کنه زلزله اومده.
- حامد زودتر از بقیه در را باز کرد و پاهای پدر را چسبید و گفت: سلام بابایی. وااای چقدر میوه خریدی. اووووم به به. چه موزای زرد و قشنگی!
حلما کمک کرد که محمد خریدها را به آشپزخانه ببرد.
- خدا قوت عزیزم. چه خبره؟ مهمون داریم؟
محمد کاهوها را داخل سینک گذاشت. گفت: میگم خانمم حس ششم داره باور نمیکنن. یعنی عجب انتخابی کردماااا. کی مثل من یه همچنین پیشگویی داره؟!
🍀بابا محمد چشمکی به هادی زد و ادامه داد: آره خانمی! داداش حمیدم زنگ زد گفت داریم میاییم.
چشم بچه ها به مامان بود. حلما انتظار شنیدن این حرف را نداشت. با آرامش و بدون اینکه صدایش بالا برود، گفت: آخه الان دَم غروب...
محمد اجازه نداد حرفش تمام شود. با شوخ طبعی گفت: بچه ها بیایین. جنگ بازی داریم. زود زود. فرمانده حلما سرباز میخواد. من خودم اولین سربازم.
🍃بچه ها که از شلوغ بازی بابا حسابی هیجان زده شده بودند، به فرمانده حلما برای پشتیبانی ارتش آماده سازی خانه برای ورود مهمان، اعلام آمادگی کردند.
حلما دیگر حرفی برای گفتن نداشت. مشغول تمیز کردن مرغ ها شد. گفت: فرمانده که شمایی آقا. با این سرباز کوچولوها امیدوارم پاتک نخوریم!
صدای خنده بابا محمد و بچه ها فضای خانه را پرکرد.
#اطاعت_پذیری
#همسرداری
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹سلام مهربان منتظر!
🌸امشب دلم برای یک دورهمی تنگ شده! یهوای دورهمی شبهای چهارشنبه سنگرهای جبهه را دارم.
🍃هیچ وقت تجربه شان نکردم! اما بارها و بارها طعمشان را از لابلای خاطرات جامانده های شهادت چشیده ام...
✨چه زیبا میشد اگر این دورهمی ها را با عطر یادت تکرار می کردیم شاید حال دلمان خوب میشد...
#نامه_خاص
#مناجات_با_امام_زمان ارواحناله الفداه
#امام_زمان
🆔 @tanha_rahe_narafte