✍دور نزدیک
🍃خاطرههای نهچندان دور، از ذهنش گذر میکنند. همین چند ماه پیش بود که در تب و تاب تمرین برای مسابقات تکواندو بود. برنده و نفر اول، یکسال بورسیه میشد و نیازی به پرداخت شهریه نداشت.
🌾بعد هر تمرین دستهایش را رو به بالا میکشید و روی پنجههایش میایستاد.
برای رفع خستگی، این کار همیشگیاش بود.
اما آرام روح خستهاش، قوت دستان و جسمش، ذکر «یا مولای یا صاحب الزمان انا مستغیث بک » بود. ذکری که لابهلای سرچ کردنهایش منجیاش شده بود.
✨داور شروع مسابقه را اعلام میکند.
میتواند حریف خود را شکست دهد؛ اما میدانست حمید اگر دوم میشد، دیگر به خاطر مشکلات مالیشان نمیتوانست به باشگاه بیاید. پس مهدوی تصمیم میگیرد و به خود اجازهی شکست خوردن میدهد.
از گذشته به حال مینگرد. برق طلایی مدال نقرهاش به او چشمک میزند.
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_شفیره
🆔 @masare_ir