eitaa logo
مسار
348 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
570 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨پیامد آزردن فرزند یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید: فرزند دو ساله‌ام ـ که اکنون حدود چهل سال دارد ـ در منزل ادرار کرده بود و مادرش چنان او را زده بود که نزدیک بود نفس بچه بند بیاید. خانم پس از یک ساعت تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز، شصت تومان پول نسخه و داروی او شد؛ ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد. مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود. شب هنگام جناب شیخ رجبعلی خیاط را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم. همسرم نیز در ماشین بود. جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچه‌هاست، تب کرده، دکتر هم بردیم، ولی تب او قطع نمی‌شود. شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود: «بچه را که آن طور نمی‌زنند. استغفار کن؛ از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر؛ خوب می‌شوی.» چنین کردیم، تب همسرم قطع شد. 📚کیمیای محبت، ص۱۳۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ آخرین وداع میرزا کوچک خان در آخرین دیدار با همسرش هنگام وداع گفت: اوضاع ما از همه جهت مغشوش و نامعلوم است. تو جرمی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه گردد. حیف است هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده، دچار خزان حوادث شوی و از طراوت بی بهره بمانی در حالی که طلاق حلاّل این مشکلات است و تو پس از طلاق به حکم شرع مجاز خواهی بود، زندگی نوینی برای خود تدارک ببینی. همسرش این پیشنهاد را نپذیرفت. میرزا از حالت همسرش منقلب گردید و از او پوزش خواست و به دلجویی او پرداخت و شخصیت و نجابتش را ستود و گفت: درس انسانیت را باید از شما بانوان آموخت؛ زیرا روح و قلب‌تان از درک حقایق زندگی سرشار است. با اینکه روستازاده ای بیش نیستی، ولی می‌بینم سلامت نفس، قدرت فهم و درایت فوق العاده‌ای داری. از اینکه وضع مادی‌ام اجازه نداد، زندگی آرامی مطابق شأنت فراهم کنم، شرمنده‌ام و از اینکه در شداید روزگار همچون کوه پایدار مانده‌ای و ذره‌ای از مهر و محبت تو نکاسته است، سپاسگزارم. تو را به عنوان زنی شرافتمند می‌ستایم و از داشتن چنین همسری بر خود می‌بالم. از تو راضی‌ام که هیچ گاه مرا در مورد آنچه نداشته‌ام، مؤاخذه و سرزنش نکرده‌ای و از خدای بزرگ خواهانم از بزرگواری تو که مظهر فضیلت است راضی باشد. 📚ماه در محاق، ص۲۱۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨حلقه های صالحین حاج احمد متوسلیان ☘حاج احمد پيشنهاد کرده بود وقت هاي بيکاري بحث‌هاي اعتقادي کنيم. توي يک اتاق کوچک دور هم مي‌نشستيم.خودش شروع مي‌کرد: «اصلاَ ببينم،خدا وجود دارد يا نه؟من که قبول ندارم.شما اگر قبول داريد، برایم اثبات کنيد.» 🍃هر کسي يک دليلي مي‌آورد. تا سه، چهار ساعت مثل يک ماترياليست واقعي دفاع مي‌کرد. 🌾يک بار يکي از بچه ها وسط بحث کم آورد. نزديک بود با حاجي دست به يقه شود. حاجي گفت: «مگر شما مسلمان ها در قرآن نخوانده ايد که جدال بايد احسن باشد؟!» 📚کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان،نویسنده: زهرا رجبی متین، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: پنجم، ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۱۵ 🆔 @masare_ir