✨کمک به مادر
🌺عبدالله خیلی اهل بازی نبود. یا سرش لای کتابهایش بود یا مشغول مرغ و خروسهایش.
🌸وقتی سفره را دستم میدید، سریع ازم میقاپید و پهن میکرد و میچید. آخر سر هم خودش جمع میکرد. دلش نمیخواست مادرش زیاد کار کند.
📚 یادگاران، ج۵، خاطره چهار
#سیره_شهدا
#ارتباط_با_والدین
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
#به_انتخاب_تو
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ پدر و مادرم دعایتان مستجاب شد.
☘پدر، فراموش نمیكنم وقتی كه آمديد پشت ميلههای زندان قصر و گفتيد: خدايا من از اين فرزند راضی هستم، تو هم راضی باش و من چقدر آسوده شدم.
🌸اي مادرم، شما آن مادری هستيد كه در اولين برخورد هنگام ملاقات در زندان حماسهای همچون حضرت زينب آفريديد. همان جا كه گفتيد: فرزندم ناراحت نباش تو سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستی؛ درسهايت را بخوان و مرا از آن گرداب هولناك به ساحل اطمينان خاطر آورديد و اگر اين فرزند كوچك شما فاتحانه و پيروزمندانه با چهره سفيد از دنيا رفت، بدانيد همان دعای شماست كه در اولين سال عروسی خود جهت فرزندی صالح كرديد، مستجاب گشته و خدا اين فرزند صالح را از شما پذيرفته است.
📜فرازی از وصیت نامه عبدالله میثمی
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی، ص ۲۰۰
#سیره_شهدا
#ارتباط_با_والدین
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
#به_انتخاب_تو
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐مصالحه با آمریکا درسته یا نه؟
🌹شهید عبدالله میثمی معتقد بود که:در بین ملت ما ساده لوحانی هستند که ذره ای عقل در مغزشان نیست؛ می گویند چه خوب است ایران کوتاه بیاید و این آتش را بخواباند و یک آبی روی آتش بریزد. فکر می کنند با کوتاه آمدن ایران، مسئله حل می شود.
🌷ما آمریکا را شناخته ایم. هر زمانی که شما ایرانی ها کوتاه آمدید و دیدید دشمنان ما تواضع می کنند، بترسید.
🍃گاو که بعد از شاخ زدن کمی عقب می رود، فکر می کنید پشیمان شده است، اما عقب که می رود، خیلی محکم تر می زند. هر زمانی که دیدید ظالم عقب نشینی کرد، بدانید برای شاخ زدن محکم تر آماده شده است.
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی، ص۱۴۰
#سیره_شهدا
#دشمن_شناسی
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هموطن کالای ایرانی بخر😊
🌿در همه چیز ما را محاصره کردهاند. یک روستایی هم که به شهر میآید تا پارچه بخرد، می گوید خارجی باشد ایرانی نباشد. زمینهای فراهم کردهاند که جنس ما خراب است و شما نمیتوانید جنس خوب به بازار ارائه کنید و هر چه هست از خارج است.
👨🔬اگر بگویند فلان دکتر در تهران درسش را تمام کرده تحویلش نمیگیرید؛ اما اگر بگویند که در فلان دانشگاه کالیفرنیا دوره دیده، فکر میکنیم از بهشت برین آمده است.
👨🎓اگر بگویند فلان سیاستمدار شاگرد مدرس یا آیت الله کاشانی است، تحویلش نمیگیریم؛ اما همین که بگویند در فلان دانشگاه سیاسی آمریکا درس خوانده، توجه ما را جلب میکند.
🔅اصلا در فرهنگ ما زمینهاش را درست کردهاند که داخل بد و خارج خوب است. ممکن است بگوئید واقعا همینطور است و جنس ایرانی همهاش بد و جنس خارجی همهاش خوب است.
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی،ص ۱۲۸
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
☺️ همیشه خنده رو باش
🌹عبد الله خیلی خوش صحبت بود. بی لبخند دیده نمیشد. میگفت: از صبح که از خواب بیدار میشوید، اگر به همه لبخند بزنید و آنها را شاد کنید، برایتان حسنه نوشته میشود.
🌷آشنا که میدید صورتش پر از خنده میشد و پیشانیاش را میبوسید. تا وقتی ایستاده بود و حال و احوال میکرد، دستش را رها نمیکرد.
📚 یادگاران، ج۵، خاطره ۴۲ و ۷۸
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💞اگه شوهر شما همچین کاری بکنه چه میکنید؟
🔰 از اردوی مشهد برگشته بود. با اینکه میتوانست خانوادهاش را ببرد ، اما این کار را نکرده بود.
پرسیدم: عبد الله! چرا خانوادهات را نبردی؟
گفت: از وقتی رحمت الله شهید شده، بین خانواده خودم و او فرقی نمیگذارم تا مبادا به دل خانوادهاش خطور کند که اگر رحمت الله زنده بود، ما را میبرد.
خیلی اهل مراعات بود و نکته سنج.
📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ص ۶۰
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکس_نوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️شکر همسر شایسته
💠«مراسم عقد انجام شد. بعد از مراسم، آقا عبدالله از من خواست تا با من حرف بزند. اولین برخورد زندگی مشترکمان بود. قبل از هر صحبتی از من خواست تا یک مُهر برایش بیاورم. چون روحیه ایشان را می شناختم، از باب شوخی گفتم: «مُهر؟ مُهر برای چی؟ مگر حاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟ »
❇️دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت: «حالا شما یک مُهر بیاورید!» اما من دست بردار نبودم. گفتم: «تا نگویید مُهر را برای چه می خواهید، نمی آورم.» گفت: «می خواهم نماز شکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین همسری به من داده، از او تشکر کنم.» دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو تا جانماز برگشتم».
📚 سیره پیامبرانه شهدا؛ رضا آبیار، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۸۴
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشته_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨راهکاری برای فریب نخوردن
💠اي خواهرانم! فرزندانتان را آشنا با ولايت فقيه كنيد؛ مگر نمي دانيد كه پيغمبر خدا ما را به دست اهل بيتش سپرد و امام زمان (ع) ما را به دست فقها سپردند. مبادا در راهي به جز راه مرجع تقليد قدمي برداريد كه در اين صورت در مقابل خداي تبارك و تعالي هيچ حجتي نداريد… به اين طرف و آن طرف ننگريد. فقط نگاه كنيد به نائب امام زمان تان تا فريب نخوريد.
#سیرهشهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
عکس نوشته حلما
🆔 @masare_ir
✨رعایت حلال و حرام در سیره شهید عبدالله میثمی
🔹عبدالله معتقد بود که غذای زندان از گوشت یخ زده وارداتی که شرایط ذبح اسلامی درش لحاظ نشده تهیه می شود. به همین خاطر می گفت: «من در اضطرار نیستم تا خوردن این غذا بر من مباح باشد، جلوی خودم را می گیرم».
🔹تقریبا هر روز روزه می گرفت و غذایش مختصر نان و ماستی بود که از فروشگاه زندان تهیه می کرد، بود. روزی خانواده ام که برای ملاقات آمده بودند، مقداری برایم غذای خانگی آوردند. میثمی را هم دعوت کردم، تا با هم هم غذا شویم.
🔺وقتی نشست؛ گفت: «مدت مدیدی بود که گوشت نخورده بودم».
کم بود از این همه مظلومیت بغضم بترکد.
پدر و مادرش هم تازه بعد از سه ماه، فهمیده بودند برده اندش زندان قصر. رفتند ملاقات.
🔹پدر وقتی دید از عبدالله پوست و استخوانی بیش نمانده ناراحت شد؛ اما عبدالله می خندید و بحث را عوض می کرد.
موقع رفتن، از مسئول زندان پرسید: چرا عبدالله این قدر لاغر شده که می شوند دنده هایش را شمرد؟
گفت تقصیر خودش است که غذای زندان را نمی خورد. می گوید نجس است.
روای:دکتر ابراهیم اسفندیاری
📚کتاب تنها سی ماه دیگر ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحه ۵۴-۵۵
کتاب یادگاران، جلد ۵، کتاب میثمی؛ چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۲ و ۲۶
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir