eitaa logo
مسار
334 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
539 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨✨✨✨ کریمی و را می خواهم مجیدی و را می بینم شفیعی و را می طلبم کتاب محبوب من دست های ام یاریت را می طلبد. « قد جاءکم مّن الله نور و کتاب مّبین؛ از طرف خدا، نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد.» 📖 (مائده/15) 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ جنگ بازی خیلی تا غروب نمانده بود. بچه ها مشغول درس و مشق بودند. حلما در آشپزخانه تدارک شام می دید. صدای زنگ، همه را با هم به سمت در دعوت کرد. بچه ها برای باز کردن در از هم سبقت می گرفتند. حلما هم پشت سرشان حرکت کرد. 🌺- یواش تر بچه ها. زمین می خوریداااا. هادی جونم شما مثلا بزرگتری یعنی چی بدو بدو کردن! بیچاره همسایه پایینی الان فکر می کنه زلزله اومده. - حامد زودتر از بقیه در را باز کرد و پاهای پدر را چسبید و گفت: سلام بابایی. وااای چقدر میوه خریدی. اووووم به به. چه موزای زرد و قشنگی! حلما کمک کرد که محمد خریدها را به آشپزخانه ببرد. - خدا قوت عزیزم. چه خبره؟ مهمون داریم؟ محمد کاهوها را داخل سینک گذاشت. گفت: میگم خانمم حس ششم داره باور نمیکنن. یعنی عجب انتخابی کردماااا. کی مثل من یه همچنین پیشگویی داره؟! 🍀بابا محمد چشمکی به هادی زد و ادامه داد: آره خانمی! داداش حمیدم زنگ زد گفت داریم میاییم. چشم بچه ها به مامان بود. حلما انتظار شنیدن این حرف را نداشت. با آرامش و بدون اینکه صدایش بالا برود، گفت: آخه الان دَم غروب... محمد اجازه نداد حرفش تمام شود. با شوخ طبعی گفت: بچه ها بیایین. جنگ بازی داریم. زود زود. فرمانده حلما سرباز میخواد. من خودم اولین سربازم. 🍃بچه ها که از شلوغ بازی بابا حسابی هیجان زده شده بودند، به فرمانده حلما برای پشتیبانی ارتش آماده سازی خانه برای ورود مهمان، اعلام آمادگی کردند. حلما دیگر حرفی برای گفتن نداشت. مشغول تمیز کردن مرغ ها شد. گفت: فرمانده که شمایی آقا. با این سرباز کوچولوها امیدوارم پاتک نخوریم! صدای خنده بابا محمد و بچه ها فضای خانه را پرکرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹سلام مهربان منتظر! 🌸امشب دلم برای یک دورهمی تنگ شده! یهوای دورهمی شبهای چهارشنبه سنگرهای جبهه را دارم. 🍃هیچ وقت تجربه شان نکردم! اما بارها و بارها طعمشان را از لابلای خاطرات جامانده های شهادت چشیده ام... ✨چه زیبا میشد اگر این دورهمی ها را با عطر یادت تکرار می کردیم شاید حال دلمان خوب میشد... ارواحناله الفداه 🆔 @tanha_rahe_narafte
محبت مثل لازم و ضروری است محبت می کند خشکی های وجود را محبت بیرون می کند های کینه را محبت می شوید را محبت می کارد ها و نیکی ها را محبت می پروراند های زیبای وجود را محبت... در یک کلام محبت بدی ها را با خود می برد و خوبی ها را می آورد. روزتان، پر باشد از محبت های الهی 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ محبت کلامی 🍁وجود واژه زیبای محبت در خانه بین اعضای خانواده، لازم و ضروری است. محبت به مثابه عنصری معجزه آسا عمل می کند. به طوریکه محبت می توان سختی ها را آسان، دلها را به هم نزدیک، دوستی ها را افزون و دورهمی ها را دلنشین کند. در یک کلمه می تواند، آرامش بخش زندگی گردد. 🍁محبت به عنوان یک است؛ که خدای عزیز به بندگانش افاضه می کند. هر خانواده ای به خدا نزدیک تر باشد؛ یعنی؛ خدا را در زندگی حاکم گرداند، روزی اش افزون تر است. 🍁اما محبت را می توان به درختی تشبیه کرد که دارای شاخه های متعددی است، همه آن ها در کنار هم، و فایده می بخشد. یکی از این شاخه ها است. 🍁هر چه محبت کلامی در خانواده ای بیشتر و پررنگ تر باشد، و نشاط بیشتری در میان آن ها خواهد بود. 🍁این را هم باید مد نظر داشت، آرامش و نشاطی که در پی محبت کلامی به وجود می آید، همه اعضای خانواده را بهره مند می سازد. 🍁بنابراین والدین باید بدانند؛ با فرزندان خود می بایست؛ با آهنگی نرم، و دلپذیر سخن بگویند. چرا که چنین آهنگی، شادی آفرین و است. بر خلاف آن، سخن گفتن با آهنگی خشن و بلند، ترس و اضطراب و ناراحتی را در پی دارد. 🍁یا به طور مثال سلام و خداحافظی که شاید از نظر ما اهمیت چندانی نداشته باشند، هاله ای از نور، امید و سلامتی از جانب خداست که امنیت و آسایش فرزندان و متقابلا والدین را به دنبال خواهد داشت. 🍁امید است که با بکارگیری این ابزار معجزه آسا، بهشتی کوچک در روی زمین برای خود فراهم کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
قَالَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:التَّقْوَى إِجْلَالُ اللَّهِ وَ تَوْقِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. پیامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:تقوا، احترام گذاشتن به خداوند و احترام گذاشتن به مؤمنين است. 📚 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ،جلد۱۱ ،صفحه۲۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍇 بشقاب میوه دخترک درحال بازی با عروسک پارچه ای لباس مخملیش بود. زیر لب چیزهایی می گفت. صدای زنگ تلفن حواسش را پرت نکرد. مادر ظرف می‌شست. دستش را با حوله خشک کرد. به سمت تلفن رفت. گوشی را برداشت. حسابی حال و احوال کردند. اسم رؤیا از دهان مادر بیرون آمد و به گوش دختر رسید. دختر از جا برخواست. خندان به سمت مادر دوید. دامن مادر را گرفت. با لبخندی بی پایان و گوش‌های تیز شده به صحبت‌ها گوش می‌داد. مادر روی صندلی نشسته بود و با موهای دختر ور می‌رفت و نوازش می‌کرد. از صحبت‌ها معلوم شد، فردا شب به منزل رؤیا کوچولو دعوت شده‌اند. دخترک خوشحال با عروسکش وسط پذیرایی می‌چرخید و شعر می‌خواند. با صدای بلند از مادر پرسید: مامانی فردا من چی بپوشم می‌خوایم بریم خونه رؤیا؟ مادر گفت: سری به کشوی لباسات بزن. یکی رو انتخاب کن. دخترک رفت. آهسته کشو را بیرون کشید. از بین هیاهوی لباس‌ها و رنگ‌ها یکی را انتخاب کرد. لباس را جلویش گرفت. دوان دوان به سمت مادر رفت و نشانش داد. مادر لباس را پسندید. هر دو خندیدند. دخترک با فکر مهمانی فردا و بازی‌ها و خوشگدرانی‌هایش به خواب رفت. صبح، پدر مثل همیشه صبحانه خورد. او آماده رفتن سر کار بود که دخترک با مشت‌های گره خورده چشمان خواب آلودش را مالید. به پدر سلام کرد و صبح بخیر گفت. پدر دخترک را در آغوش گرفت. او را بوسید و خداحافظی کرد. مادر سفارش کرد: غروب زودتر راه بیفتیم تا تو ترافیک گیر نکنیم. غروب، پدر به موقع آمد. همگی لباس مرتب پوشیده و آماده رفتن به مهمانی شدند. مادر کیک خانگی درست کرده بود. آن را برداشت و راهی شدند. به خانه رؤیا رسیدند. پدر رؤیا در را باز کرد و به استقبال‌شان آمد. مهمان‌ها از میان درختان و گل‌های زیبای حیاط گذشتند. رؤیا و مادرش از میان چارچوب در پیدا شدند. بعد از سلام و احوالپرسی به پذیرایی رفتند. هر کدام به یکی از پشتی‌ها که گرداگرد دیوارهای خانه گذاشته شده بود تکیه دادند. مادر رؤیا بشقاب‌ها را دانه دانه چید؛ یکی جلوی پدر دختر، مادر او، همسرش. دخترک منتظر بود تا مقابل او هم بشقاب بگذارد، اما مادر رؤیا این بار با ظرفی پر از میوه وارد شد. دخترک همچنان منتظر بشقاب جلوش بود. دخترک در خود شکست. فکرهایی کرد. چراهایی در ذهنش فواره زد. ناگهان پدر رؤیا صدا زد:«خانم جان برای زهرا کوچولو بشقاب نذاشتی.» همه که پذیرای شدند، بچه‌ها به اتاق برای بازی رفتند. 🆔 @masare_ir
✨سلام خدا من. خدای بزرگ من. خدای رحمان و رحیم من. اگر نبود این ستاریت تو، نسبت به من گنه کار اگر نبود این مهربانی تو، نسبت به من ناتوان اگر نبود این همه لطفت چه می کردم. خدایا ایام شهادت حبیبه تو، دخت رسول مهربانی هاست مگر نفرمود هر کسی رودوست بدارید با همان محشور می شوید؟ 🍃خدایا من زهرا (سلام الله علیها) را دوست دارم خدایا من سردار دلها را دوست دارم . پس محشورم کن با آن کس که دوستش دارم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌿 به طبیعت پیرامون خود نگاه می کنم. چنان انگیز است که فکر را به حرکت وا می دارد. در آن هنگام را با تمام وجود حس می کنم. 🌤 با دیدن آسمان، را با نگاه به دریا، را 💐 با استشمام رایحه گل ها، را با نزدیکی به کوه، را با امواج خروشان دریا را و با صدای خوش زندگی دوباره، را می یابم. ☺️ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ محبت گفت: بیش ازحد محبت می‌کنی. گفتم: چرا؟ گفت: پیش بچه که از او تعریف نمی‌کنند، پر رو می‌شود. گفتم: این نسخه‌ها قدیمی شده است‌. 🍀خواستم برایش چیزهایی که می دانم بگویم؛ اما‌ یادم آمد هیچ وقت نفهمید، چه ‌قدرحسرت یک بار تأیید شدن یا آفرین گفتن، بر دل کودکانش گذاشته است. همیشه می‌ترسید آنها پر رو شوند. 🍃برعکس هر وقت در مهمانی تعریف می کرد، از بدی های داشته و نداشته بچه اش می گفت. بچه خود را جمع می کرد. بغض می کرد و صبر می کرد تا توضیح مادرش تمام شود. 🍃خبر نداشت این کارش در آینده، باعث می شود بچه اش هیچ وقت اعتماد به نفس نداشته باشد و خودش را دوست داشتنی نبیند‌. چیزی که سالها طول می کشد تا بتوانند ازخودشان دور کنند و در میان اجتماع، سری بالا نگهدارند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
⚡ سختی دنیا از امام صادق علیه السّلام و نیز از «جابر انصاری» نقل شده است که: «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم، فاطمه علیها السلام را دید که لباسی خشن بر تن دارد و به دست خویش (آسیا می گرداند و) آرد می کند و در همان حال فرزند خود را شیر می دهد، اشک به چشمان پیامبر آمد و فرمود: «دخترم تلخی دنیا را به عنوان مقدمه شیرینی آخرت تحمل کن» عرض کرد: «ای رسول خدا! خداوند را بر نعمتهایش ستایشگر و سپاسگزارم.» خدای متعال این آیه را نازل فرمود: «و لَسَوف یعطیک رَبُّک فَتَرضی:[1] و بزودی؛ پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد تا راضی و خشنود شوی.»[2] 📚 [1].سوره «ضحی»، آیه 5 ؛ [2].بحار، ج 43، ص 85 و 86 سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
داستان های امین و دوچرخه 📕 امتحان مادر :👱‍♀ امینم پاشو، عزیزم صبح شده. چشای خوشگلتو وا کن، اول صبحی دلم واسشون تنگ شده. امین:👱‍♂ مامانی خوابم میاد، بزار بخوابم. مادر:👱‍♀ سلام به اون چشای خوشگلت، صبح به خیر. قربونت بشم، نکنه فراموش کردی، دیشب گفتی صبح زود بیدارت کنم؟ امین: 👱‍♂ وای مامانی ساعت چنده؟ حواسم نبود امتحان دارم. مادر:👱‍♀ تازه ساعت 6 صبحه. پسر گلم امتحان که چیز خاصی نیست مثل همیشه از پسش برمیای. پاشو پاشو آبی به دست و صورتت بزن، تا من سفره رو پهن می کنم. امین:👱‍♂ باشه چشم. پدر:🧔 سلام پسرم. به به صبحونه با امین خوردن داره، حسابی می چسبه. امروز چه زود بیدار شدی ؟ امین:👱‍♂ سلام بابایی. می خوام درس بخونم، عصر امتحان دارم. پدر:🧔 آهان راست می گی دیشب بهم گفته بودی. پدر: 🧔 فاطمه جان چیزی لازم داری تو راه برگشت به خونه بگیرم؟ مادر:👱‍♀ نه علی جان. خدا پشت و پناهت. پدر: 🧔 ممنون عزیزم، خداحافظ پدر:🧔 امین جان، بابایی کاری نداری پسرم؟ امین:👱‍♂ ممنون باباجون، برام دعا کن. دعا کن امتحان آسون باشه. پدر:🧔 پسر باهوش و زرنگم، من همیشه برات دعا می کنم. با اون پشتکارت ان شاءالله موفق میشی. خوشحالم پسر خوب و پرتلاشی مثل تو دارم. امین:👱‍♂ ممنون بابایی. پدر:🧔 راستی پسر گلم درسته امروز امتحان داری؛ ولی برا خودت زنگ تفریحم بذار. خوش رکابت دلتنکت میشه هاااا ! یک دوری تو حیاط باهاش بزن. 🆔 @tanha_rahe_narafte
سلام مولای من کجایی؟ کجایی؟ ای عزیز زهرا..... کجایی؟ ای جگر گوشه مادر.... کجا ؟ کجا ؟ شال عزا را بر سر بسته ای... در کدام ویرانه سرگردانی..مولا جان.... سخت ازخود وگناهان خود بیزاریم که با اعمالمان باعث غیبت طولانی شما شده ایم... جان مادر بیا.... بیا ای جان مادر.... مگر انتقام مادر را نمی خواهی بگیری.... ای عزیز کرده زهرا...... ارواحناله الفداه 🆔 @tanha_rahe_narafte
می خواهم آفتابگردانت باشم. همیشه به سوی تو بچرخم. پشت به کنم. از تو بگیرم. کنم. بزرگ شوم و به بنشینم. همیشه بر من بتاب. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍃 سلام مولای من و امام من 🌺 روز جمعه تان بخیر و سلامتی دوست دارم امروز که روز شماست در هرلحظه و هر ثانیه به یاد شما باشم.به اشتیاق رضایت شما کارهایم را انجام دهم. مولای من .. امروز به در خانه تان آمدم تا از کرم بی حد و حصرتان بما تفضل نمایید. کاسه ی احتیاج و نداری ام را به سمت شما میگیرم و از شما طلب میکنم. یا ایها العزیز ... فاوف لنا الکیل و تصدق علینا .. ارواحناله الفداه ارواحناله الفداه 🆔 @tanha_rahe_narafte
💥 اشباه الخنازیر 🔹 امام صادق(ع) در مورد کسانی که در زندگی امام عصر(ع) در طول زمان غیبت شک و تردید به خود راه می‌دهند بسیار ناراحت شده و آنان را لعنت کرده،فرمودند: «اشباه الخنازیر این امت چه چیزی را انکار می‌کنند؟ همانا صاحب الامر(ع) شباهت‌هایی به جناب یوسف(ع) دارد. برادران یوسف از نوادگان و فرزندان پیامبران الهی بودند و با یوسف در مصر تجارت و معامله کردند و سخن گفتند، درحالی‌که آنها برادر یوسف و یوسف برادر ایشان بود با این وجود او را نشناختند تا آن‌که یوسف خودش را معرفی کرد!پس چرا ملعونین این امت،انکار می‌کنند که در یک زمانی خدای عز و جل با حجت خود همان کند که با یوسف کرد به‌طوری که آن حضرت در بازارهای ایشان راه رود و پا روی فرش آنها گذارد اما با این وجود او را نشناسند مگر آن وقت که خداوند به حجت خود اجازه دهد تا خود را معرفی کند همان‌طور که به یوسف اجازه فرمود که خود را معرفی کند.» 📚 اصول کافی،ج ۲،ص ۱۳۴ ارواحناله الفداه 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ دلنوشته 🍃آه قلم به چه می اندیشی که چنین داغ شدی؟ در فکر نوشتن چه هستی که چنین تب داری؟ بنویس تا همه تاریخ بدانند و شرم کنند. از آن ماجرا بگو تا مهر ننگ تا ابد بر پیشانی تاریخ و مردمان آن تاریخ بماند. 🍀بگو از همان شب های بی حیایی. چگونه از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) شرم نداشتند که با دختر او چنین کردند؟! ای تاریخ به یاد داری آن چهار نور مقدس در دل شب های تاریک مدینه، در خانه تک تک انصار و مهاجر را می زدند تا یاریشان کنند؟ اما مردم مدینه چه کردند با عزیزان رسول خدا؟ 🍃مدینه ای شهر رسول الله تو که شاهد بودی، چگونه تاب آوردی؟ یادت می آید در جواب فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پاره تن رسول الله چه بی شرمانه سخن می گفتند؟ با وقاحت تمام به ناموس خدا می گفتند: اگر یکی آمد به یاریت آن وقت ما هم می آییم!! ✨فاطمه جان چه ها که ندیدی؟! چه ها که نشنیدی؟! چه ها که نکشیدی؟! از جهل مردم زمانه. خوب می دانم ای محبوبه رسول خدا روزهای سخت آینده تاریخ را دیده ای. با چشم نازنین خود می دیدی روزهای نفس کشیدن بدون امام چه دشوار خواهد گذشت. زخم ها و رنج های تاریخ را می دیدی. خونریزی ها و اسارت ها را می دیدی. وقایع عاشورا را و در پی آن گریه عرشیان و فرشیان را می دیدی. به اسارت رفتن ناموس خدا را می دیدی. ظلم تاریخ را بر مردم مظلوم عراق و سوریه و یمن و ... می دیدی. 🍀قلم کمی دیگر تاب بیاور، دعا کن که بیاید؛ همان منجی را می گویم آخرین ذخیره الهی، حجت خدا بر روی زمین. با آمدنش خواهی دید، چگونه مرهمی بر درد پهلوی مادر و بر بازوی ورم کرده اش خواهد بود. خواهی دید منتقم خون های به ناحق ریخته تاریخ خواهد آمد. 🍁🍁🍁🍁 🔹حَمَلَهَا عَلِيٌّ عَلَى أَتَانٍ عَلَيْهِ كِسَاءٌ لَهُ خَمْلٌ فَدَارَ بِهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فِي بُيُوتِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ مَعَهَا وَ هِيَ تَقُولُ يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّي ابْنَةُ نَبِيِّكُمْ وَ قَدْ بَايَعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص يَوْمَ بَايَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَ ذَرَارِيَّكُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِبَيْعَتِكُمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لَا أَجَابَهَا وَ لَا نَصَرَهَا ؛ علی(علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیها السلام) را بر مرکبی سوار کرد. چهل روز آن حضرت را بر در خانه مهاجران و انصار می برد. حسن و حسین نیز همراهش بودند. فاطمه زهرا سلام الله علیها می فرمود: ای مهاجران و ای انصار. خدا را یاری کنید. من دختر پیامبر شما هستم. شما در روزی که با رسول خدا بیعت کردید متهعد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ میکنید او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حالا به بیعتتان با رسول خدا عمل نمایید. اما هیچ کدام از آنان او را یاری نکرد و پاسخ او را نداد و یاری اش نکرد... 📚 الإختصاص، شیخ مفید، ص 184. علیهم السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹 سلام خدای مهربانم هر که می آید و می رود و از ما خبری نمیشود بیشتر دلم میگیرد.خدای خوبم به ما بنده های گناهکارت نگاه نکن . به و دل شکسته ی فاطمه نگاه کن. انتظار خیلی است. همه ما طعم آن را چشیده ایم. اما این انتظار طولانی بسی سخت تر است. به مهربانیت قسم، بده تا آقای خوبمان کند و دلهای سیاه و تاریک ما را کند. 🍃 اللهم عجل لولیک الفرج🍃 ارواحناله الفداه 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸آه که آن لحظه، چه شیرین و دوست داشتنی ست. وقتی تو را به دست می گیرم و نوازشت می کنم، به یاد می آورم کسی دارد با من حرف می زند، که من در مقابلش کوچکترینم. 🌼در آن هنگام؛ لحظه ای از ترس، رعشه بر اندامم می افتد و لحظه ای دیگر، از شوق دیدارش به وادی مجنون کشانده می شوم. ☘️همانطور که او با من حرف می زند در ذهنم کلماتی چنین می آید: ✨انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی. ✨انت الخالق و انا المخلوق و هل... یکدفعه همه جا تار دیده می شود. به خود می آیم همان قطرات اشکی که می ریزد ردی از خود همانند پرده به جا گذاشته... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ ده نکته مهم در ارتباط کلامی مؤثر ☘️یک ارتباط کلامی، وقتی روحیه بخش و تأثیرگذار است که در ضمن رعایت نکات خاصی، برقرار گردد. فرقی نمی کند این ارتباط در محیط کوچکی مثل خانواده صورت بگیرد یا در محیط بزرگتری مثل اجتماع. - البته این نکته را باید یادآور شویم که در خانواده از اهمیت بیشتری برخوردار است. اعضای یک خانواده معمولا ساعات بیشتری را با یکدیگر هستند. برای ایجاد محیطی شاد و فرح بخش، رعایت این نکات ضروری تر به نظر می رسد. 🌺اما نکات مهم در این زمینه را می توان به شرح زیر بیان کرد: 1- 🍃حالت چهره توجه داشته باشید چهره ای خندان و مهربان داشته باشید. الف) در چهره تان اگر ترس و خستگی نمایان باشد مخاطب نمی تواند حرف شما را بپذیرد. ب) حالت چهره تان اگر حق به جانب باشد مخاطب از شما دور می شود. ج) حالت چهره تان با اعتماد به نفس و توکل بر خدا باشد، مخاطب را متقاعد می کند. 2- 🍃فعالانه گوش کردن گاهی با تکان دادن سر و صورت و گفتن جملات کوتاه، مخاطب خود را همراهی کنید. 3- 🍃داشتن صدایی گرم بین چهره خندان و صدای گرم هماهنگی وجود دارد. این نوع صدا بر مخاطب تاثیرگذار است. 4-🍃 سخن گفتن آرام و شمرده تند حرف زدن سبب گیجی مخاطب می شود در مقابل، شمرده سخن گفتن سبب درک بهتر سخنان شما و انتقال دهنده آرامش است. 5- 🍃درک کردن مخاطب به سخنان مخاطب علاقه نشان دهید. خود را جای مخاطب گذاشته و احساس او را در نظر بگیرید. 6- 🍃روشن و واضح سخن گفتن دو پهلو سخن نگوید. 7- 🍃حاشیه پردازی نکردن به اصل موضوع پرداخته و کلام را بیش از حد بسط ندهید. 8- 🍃داشتن تماس چشمی در تمام طول گفتگو نگاه به مخاطب را حفظ کنید. 9- 🍃مثبت سخن گفتن کلمات و جملاتی را بیان کنید که بار معنایی مثبت داشته باشد. 10-🍃 نصیحت کردن به صورت غیر مستقیم از پند و نصیحت کردن مستقیم خودداری کنید. ☘️هر چه به موارد بالا در طول گفتگو بیشتر اهمیت داده شود، آن گفتگو لذتبخش تر خواهد بود. این مهم در خانواده به خصوص بین گفتگوی همسران از اهمیت بیشتری برخوردار است. آرامش روحی و روانی اعضای خانواده در گرو چنین ارتباط کلامی است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫 همسران آسمانی ▪️هر کس با نزدیک شدن سکرات مرگ و حالت احتضار، همه چیز جز خود را فراموش می کند؛ ولی شدّت علاقه حضرت فاطمه(س) به امیر مؤمنان(ع) از این روایت مشخص است؛ امام صادق(ع) فرمود: «لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَکتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یا سَیدَتِی مَا یبْکیک قَالَتْ أَبْکی لِمَا تلْقَی بعْدِی فقَالَ لَهَا لَا تَبْکی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِک لَصَغِیرٌ عِنْدِی...؛[1] حضرت فاطمه(س) به هنگام احتضار گریست، امیر مؤمنان(ع) به او فرمود: ای سرور من! گریه ات برای چیست؟ پاسخ داد: گریانم برای حوادثی که بعد از من با آنها مواجه می شوی. آن گاه حضرت فرمودند: گریه مکن! به خدا سوگند چنین مشکلاتی پیش من کوچک است.» ▪️تعبیر «یا سیدتی» عُمق احترام این دو همسر آسمانی را نسبت به هم می رساند. امام علی(ع) نیز شدیداً علاقمند بود، لذا روایت است که چون خبر شهادت حضرت زهرا(س) را به حضرت علی(ع) دادند، آن حضرت در حال حرکت بر زمین افتاد و از حال رفت و تا رسیدن به منزل می گفت: «بِمَنِ الْعَزَاءُ یا بنْتَ محَمَّدٍ کنتُ بِک أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک؛ به وسیلۀ چه کسی تسلّی یابم، دختر پیامبر(ص) در عزاها به شما تسلی می یافتم؛ ولی پس از شما به چه کسی غم دل بگویم؟»[2] 📚 منبع : مبلغان؛ فروردین 1394 - شماره 188 , عبدالله علوی. 1- بحار الانوار، ج43، ص 218. 2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 10، ص 288؛ بحار الانوار، ج 43، ص 187. سلام الله علیها علیه السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔹حرف های همسرتان را فیلتر نکنید: یکی از موانعی که سبب می شود حرف های همسرمان را درک نکنیم این است که ما فقط به آن قسمت از حرف های او گوش می دهیم که به نفع ماست. سعی کنیم این رفتار را اصلاح کنیم☺️ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ محبتی مثال زدنی 🌺کنار پنجره ایستاد. خورشید وسط آسمان بود؛ ولی سوز سرمای شدید زمستان، احساس می شد. نگاهی به حیاط و حوض وسط آن کرد. برگ های زرد درختان، کف حیاط را پوشانده بود. درخت انار و انگور عریان شده بودند، گل های باغچه هم همینطور، انگار با هم مسابقه گذاشته بودند و به خط پایان رسیده بودند؛ اما درخت سرو همچنان زیبا، سبز و پرطراوت با استقامتی مثال زدنی خودنمایی می کرد. گوشه ای از حیاط، پسر بزرگش مهدی، سر به سر برادر کوچکش علی گذاشته بود، علی هم با شیرین زبانی اش، نرگس و فاطمه را به خنده انداخته بود. 🍃چند روزی می شد که دل و دماغ درست و حسابی نداشت. نه تنها دل او افسرده و پژمرده بود؛ گویی تمام خانه را، گرد افسردگی پاشیده بودند. نگران دل و روح لطیف بچه ها بود. ذهن خسته اش را به چند روز قبل، به پرواز درآورد. همان روزی که مثل همیشه با لبخند و مهربانی، به استقبال همسرش رفت. همینکه در را باز کرد با اخم و ناراحتی او روبرو شد؛ مثل همیشه به روی خودش نیاورد و با محبت، قربان صدقه اش رفت. اما آن روز چنان قشقرقی به پا کرد که انگار صدایش به گوش همسایه فضولش رسیده بود. 🍀روز بعد درحالیکه همسرش را بدرقه کرده بود، در حیاط را بست. همانطور که از پله ها بالا می رفت، یکدفعه صدای کوبیدن در به گوشش رسید، با عجله خود را به در رساند تا اگر همسرش چیزی را جا گذاشته باشد، برایش بیاورد. پشت در زن همسایه بود. -بعد از سلام و احوالپرسی و تعارف، بلافاصله داخل خانه آمد و روی سکوی نزدیک حوض نشست. بدون مقدمه چینی، شروع به بدگویی از مردهای این دوره زمانه کرد. - همه آنها مثل هم هستند. لیاقت محبت را ندارند. اگر عسل هم در دهانشان بگذاری، باز هم فایده ندارد. کی گفته تو باید بسوزی و بسازی!؟ حداقل تو هم مثل خودش باش. هر چند آن روز، کلی از شوهرش حمایت و تعریف کرد: مرد زحمتکشی است. به فکر زن و بچه هایش هست. خب حق دارد وقتی از سر کار می آید با هزار تا ارباب رجوع سر و کله زده است، پس ما هم باید مراعات حالش را بکنیم. 🌸اما وقتی زن همسایه با احساس ناامیدی از آنجا رفت، فکرش مشغول شد: نکند حق با او باشد؟ چقدر روی خوش نشان بدهم؟ از شادی بچه ها از فکر و خیال بیرون آمد. دوباره نگاهی به بچه ها و سپس به درخت سرو سرافراز داخل حیاط کرد. با خودش گفت: من باید مثل سرو صبور و مقاوم باشم، به قول شاعر از محبت خارها گل می شود. لبخندی روی لبهایش نشست. ✨همان لحظه دخترش نرگس، مادر را دید. با ذوق به خواهر و برادرانش گفت: آخ جان حال مامانی خوب شده. همه نگاه ها به سمت مادر چرخید. با لبخند مادر، آنها هم احساس شادی کردند و برایش دست تکان دادند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🔹امام رضا (علیه السلام): «وَ اعْلَمْ أَنَّ النِّسَاءَ شَتَّی فَمِنْهُنَ‏ الْغَنِیمَةُ وَ الْغَرَامَةُ وَ هِیَ الْمُتَحَبِّبَةُ لِزَوْجِهَا وَ الْعَاشِقَةُ لَه‏؛ بدان که زنان گوناگونند، برخی از آنان دستاوردی گران‌بها و تاوان [رنج های آدمی] هستند و این زن کسی است که به شوهرش محبت می‌کند و عاشق اوست». 📚(مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، ج۱۴، ص۱۶۱) 🆔 @masare_ir
🌹 مولای من ... میدانم که یار میخواهی... مدافع میخواهی... از جان و مال گذشته میخواهی... حامی با معرفت میخواهی... کسی درست مثل مادر بزرگوارت که با همه ی توانش پای ولایت مولایش ایستاد و از هیچ چیز دریغ نکرد . ما کجا و آن حضرت کجا ... اما کاش بتوانیم ذره ای از رفتار و اخلاقشان را بیاموزیم و مرد عمل باشیم تا ظهورتان بزودی زود رخ دهد و از این غیبت و دوری تان رهایی یابیم. 🍃 اللهم عجل لولیک الفرج🍃 ارواحناله الفداه 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺همسرم، ای زیبای زندگی ام صدایم کن 🌸 گرم و دلنشین صدایت است بر گوش هایم ☀️ است بر دیده هایم، آرامشی است بر ❤️ ☘️ آن لحظه است که نگاه را می بینم و خاصه اش را می طلبم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ خانواده بهشتی 🍁در یک خانواده نه تنها رفتار عملی؛ بلکه رفتار قولی هم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. 🍁درست است که رفتار عملی در رتبه ای به مراتب بالاتر قرار دارد؛ ولی باید گفت رفتار عملی در پی رفتار قولی شکل می گیرد. پس در کنار محبت غیر کلامی، محبت کلامی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. 🍁هر چه قدر کلام نیکوتر باشد، رفتار شایسته تر است. بنابراین والدین باید سرلوحه زندگی خود را بر پایه محبت کلامی قرار دهند، هم در خصوص وجود این رفتار قولی در بین خودشان و مهم تر از آن نسبت به فرزندانشان. 🍁نمونه کامل و الگوی شایسته این نوع رفتار، در زندگی سراسر نور و برکت حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به چشم می خورد. 🍁 در این خانواده سراسر نور، نمونه هایی از محبت های غیرکلامی؛ همچون بوسیدن، نوازش کردن، در آغوش کشیدن، و نگاه از روی محبت به فرزندان را می توان مشاهده کرد. 🍁و اما محبت های کلامی؛ همچون زیبا صدا کردن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر را نیز می توان به صورت مکرر مشاهده نمود. به خصوص پدر و مادر، کودکان را به شکل زیبا با لقب های نیکو صدا می کردند. 🍁نمونه ای از آن را در حدیث شریف کساء می خوانیم که حضرت زهرای اطهر(سلام الله علیها) فرزندانش امام حسن و حسین (علیهماالسلام) را به گونه ای زیبا، قُرَّةَ عَینی(نور دیده ام) و ثَمَرَةَ فُؤادی(میوه دلم) صدا می زدند. 🍁ان شاءالله والدین، رفتار زیبا و نیکوی اهل بیت(علیهم السلام) را با فرزندانشان، الگوی خود قرار دهند. تا زندگی شیرین و زیبایی خلق کنند. سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
☑️ درس زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها برای ما ▪️عزیزان من، جوانان عزیز! امروز در دوران جمهوری اسلامی این فرصت برای آحاد جامعه هست که درست حرکت کنند، درست زندگی کنند، مؤمنانه زندگی کنند، با عفّت زندگی کنند. درس زندگی صدّیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) این است برای ما؛ تلاش، اجتهاد، کوشش، پاک زندگی کردن. همچنان‌که آن بزرگوار یکپارچه معنویّت و نور و صفا بود: الطُّهرَةِ الطّاهِرَةِ المُطَهَّرَةِ التَّقیَّةِ النَّقیَّةِ [الرَّضیَّة]الزَّکیَة؛ پاکی و آراستگی و تقوا و نورانیّت آن بزرگوار، همان چیزی است که در طول تاریخ تشیّع بر معارف ما سایه‌افکن بوده است. 🎤 بیانات رهبر معظم در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت علیهم‌السلام ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندان خود را احترام کنید و آنان را نیکو ادب کنید تا آمرزیده شوید. 📚 جامع الاخبار ،صفحه ۳۹۳ ، مکارم اخلاق صفحه ۲۲۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ خانه ای از جنس نور نور آفتاب ازمیان پنجره ی کوچک اتاق، بی رمق روی گل های چادر مادر می تابید. مادر، تنها و دلشکسته کنارم نشسته بود و هرازگاهی یکی از فرزندان را صدا می زد تا دست نوازشگرش را روی سرش بکشد و با دیدن جمال رویش،آماده ی خدا حافظی شود و از گل چهره اش، توشه ای برای روزهای دلتنگی بردارند. 🌺مرد به خانه آمد، همه ی امید او. وقتی آمد، زن می خواست مثل قبل ترها به احترامش برخیزد و تا دم در به استقبالش برود، اما حالا نه که نخواهد، بدنش تاب برخاستن و نشستن نداشت‌‌. ناچار نشست تا مرد به بالینش آمد:« سلام بر تو ریحانه ی خانه ام، دختر رسول خدا! امروز بحمدلله بهتری؟» - «سلام بر تو ای روح من امیرالمؤمنین، إن شاءالله بهتر می شوم..» 🍀سلام و خوش و بش پدر با بچه ها، لبخند را روی لبان مادر جاری کرد‌.لبخندی که در عمقش انگار بغضی به بار نشسته است. مرد گفت:«فاطمه جانم! اجازه می دهی آن دو بیایند برای عیادت؟» انگار چیزی درون قلب فاطمه فشرده شد‌‌:«همان دو که می‌خواستند علی مرا در مسجد خدا بکشند؟ همان دو که با دخت نبی چنین کردند که می‌بینی؟آنها که محسنم را بی گناه کشتند؟ هرگز نمیخواهم آن دو را ببینم.» 🍃- «اما بانوی من! اگر نیایند، باز فتنه ای دیگر به پا خواهند کرد. بگذار بیایند تا حجت بر همه تمام شود.» - «خانه، خانه ی توست و من هم کنیز توام‌. می‌خواهی بگو بیایند. اما من با آن ها حرف نخواهم زد.» 🌸اشک شوق درنگاه مرد غلتید:«ممنونم فاطمه جان خدایت از تو راضی باشد.» او برخاست تا به آن دو خبر دهد. سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte