عشق گاهی با نگاهی شعله میگیرد رفیق
وای از آن روزی که دامنگیر این آتش شوی
#صابرفرهادی
@mashaar🌱
روی قبرم بنويسيد، کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است، غم دل يا سم؟
آن قدر غرق جنون بود، که پرپر شد و رفت
روز ميلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ميلاد، برابر شد و رفت
او کسی بود، که از غرق شدن میترسيد
عاقبت روی تن ابر، شناور شد و رفت
هرغروب از دل خورشيد، گذر خواهد کرد
واژه خسته که يک روز، کبوتر شد و رفت
#محمودجمالآبادی
@mashaar🌱
حال من چیزی شبیه جهل اعراب قدیم
حال آن مردی که تنها کودکش یک دختر است
#وحیدعیسوی
@mashaar🌱
حیدر بــه شمشیرش نبی را یـاوری کـرده
با ثروت خود ذوالفقاری دیگرست این زن
#مجیدلشکری
@mashaar🌱
از بس به انتظار تواَم در همیشهها
یک صندلی کنار خیالم نشاندهام...
#ساجدهجبارپور
@mashaar🌱
ای چادر گلدارِ پریشانشده در باد!
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن...
#امیرتوانا
@mashaar🌱
پُرسیـد زاهِـد مُعتَـقِـد هَستی به مَحشَـر؟
گُفتَم که آری، چَشمهای مَحشَری داشت!
#سجادشهیدی
@mashaar🌱
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد
تا که دیدم روی خندانت،نمیدانم چه شد
عشق بود آیا ؟ جنون ؟ هرگز ندانستم چه بود
تا سپردم دل به دستانت،نمیدانم چه شد
تا که افتادم به دامت،رشته ی صبرم گسست
تا که خوردم تیرِ مژگانت،نمیدانم چه شد
تا گرفتی دستهایم را،دلم دیوانه شد
تا نهادم سر به دامانت،نمیدانم چه شد
گم شدم چون قایقی کهنه،میان موجها
در شبِ زلفِ پریشانت،نمیدانم چه شد
بی وفا...رفتی و من با خاطراتت مانده ام
آن قرار و عهد و پیمانت...نمیدانم چه شد
گفته بودم تا ابد عاشق نخواهم شد،ولی
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد..
#ناشناس
@mashaar🌱
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
#علیرضاآذر
@mashaar🌱