eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست یک دل مُرده که دیگر گیر و پابند تو نیست بین جمعیت صدای خنده ات پیچید و بعد تا سرم چرخید دیدم حیف! لبخند تو نیست النکاح سنتی! آیا وکیلم مـن؟! بله زیر لب با بغض گفتم این که پیوند تو نیست با عسل کام من بیچاره شیرین تر نشد تلخ می بوسم لبی را که لب قند تو نیست تو قسم ها خورده بودی می رسی روزی به من آاای این کابوس واضح مثل سوگند تو نیست بعد از این باید فراموشت کنم، از این به بعد شاعر این شعر غمگین آرزومند تو نیست کودکی آشفته را هم چند سالی بعد از این می فشارم سخت در آغوش و فرزند تو نیست می پرم از خواب و یادم نیست چیزی را به جز سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست @mashaar🌱
مـرا صد بـار اگر از خود بِرانی ، دوستت دارم بـە زنـدانِ جفایت هم کِشانی دوستت دارم بە پیشِ خلق اگرنتوان حدیثِ عشق را گفتن درونِ سینـە ی تَنگـم، نهـانـی دوستت دارم چو مرغۍآشیان دارم به بامِ عشقت ای صیاد به صدسنگِ جفایت هم پَرانی دوستت دارم هـزاران نـامـەی دلـدادگی سویت فرستادم عزیزِ من! بخـوانی یا نخـوانی، دوستت دارم @mashaar🌱
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست تا غمت پیش نیاید، غم مردم نخوری @mashaar🌱
فرض کن دست مترسک به کلاغی نرسد دست کم باعث دلگرمی شالیزار است @mashaar🌱
دقیقه‌ های من با تو غرق خوشحالیست کنار چشم تو بودن چه خوب احوالیست.. @mashaar🌱
این روزها که می‌گذرد ، جور دیگرم دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم دیگر دلم برای تو پرپر نمی‌زند دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم دیگر خودم برای خودم شام می‌پزم ! دیگر خودم برای خودم هدیه می‌خرم ! دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم اسمت چه بود ؟ آه از این پرتی حواس این روزها من اسم کسی را نمی‌برم @mashaar🌱
و من معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها" @mashaar🌱
میان سختی و درد و کلافگی رفتی من از آن کس که رفت ، بی درنگ بیزارم @mashaar🌱
با چادر گلدار تو یک طایفه کوچید... در تاب و تب زلف کَجَت کوه گسل شد! @mashaar🌱
سینه ای سوخته در حسرتِ یک عشق محال پیکری ملتهب از خواهشِ سوزانِ وصال... @mashaar🌱
ناله از دل تا به لب از ضعف، مشکل می‌رسد گوش اینجا کِی به داد ناله‌ی دل می‌رسد؟ @mashaar🌱
خودت گفتی جدایی حق ندارد بین ما باشد... کجایی تا ببینی که جدایی هم شکر خورده...! @mashaar🌱
کم زلیخا از فراق یوسفش آسیب دید؟ عقل را دریاب ای دل عشق سالاری بس است @mashaar🌱
هر آن‌که‌ مهرِ یکی در دلش قرار گرفت روا بود که تحمّل کند جفای هزار @mashaar🌱
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم... @mashaar🌱
آسمان فرصت پروازِ بلند است ، ولی قصه این است چه اندازه کبوتر باشی @mashaar🌱
منظومه ی چشمان تو با خط و مدارش برهم زده یکباره همه جاذبه ها را... @mashaar🌱
میان دفتر شعرم ،مرا گم کردی و رفتی نوشتم بی تـو میمیرم تبسم کردی و رفتی نوشتم بی تـو غمگینم نوشتم بی تـو افسرده مرا با این صفت ها هم تجسم کردی رفتی @mashaar🌱
آهو ز تو آموخت هنگام دویدن رم کردن و اِستادن و واپس نگریدن پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت افروختن و سوختن و جامه دریدن @mashaar🌱
کاش آن جا که تو رفتی غمِ عالم می‌رفت! کاش این غربتِ جمعی همه باهم می‌رفت... @mashaar🌱
نپرس از منِ تنها چرا پریشانی؟ خودت که حال مرا خوبِ خوب می‌دانی! @mashaar🌱
بغلم کن ‹غمِ در زخم شناور› شده ام! بغلم کن گلِ بی طاقتِ پرپر شده ام... @mashaar🌱
واے‌بر‌حالِ‌نگاهےڪھ‌پے‌دل‌برود! @mashaar🌱
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
واے‌بر‌حالِ‌نگاهےڪھ‌پے‌دل‌برود! @mashaar🌱
زیر‌لب‌با‌اخم‌گفتی:‌چادرت‌را‌جمع‌کن خنده‌روآهسته‌تر‌گفتم:‌اطاعت‌سرورم @mashaar🌱
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی باشد همانا مرگ پایان سرور آمیز دلتنگیست . . . @mashaar🌱
‌ ‌هر آرزوی تلخ خود را قهوه خوردم فنجان به فنجان ذکر شد امکان ندارند... وقتی شروع قصه با تردید باشد تردیدهای داستان پایان ندارند.. @mashaar🌱
و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم! که رازِ زندگی و مرگِ آدمی، این بود... @mashaar🌱
دوست كه دل خوشى ام بود فقط خنجر زد... دشمنان را بسپاريد كه مرهم بدهند! @mashaar🌱