eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
122 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : سی و دو✨💥 انقلاب ملت به رهبری حضرت امام خمینی(ره)🌺 پیروز شد. بچه‌ها دلشان شاد بود که مبارزاتشان به ثمر نشسته و حالا می‌توانند با خیال راحت در یک حکومت اسلامی👌 زندگی کنند. به درسشان برسند، کتاب بخوانند، مجالس سخنرانی شرکت کنند و... ☺️ روزی که خبر ورود امام به دزفول رسید مردم نقل و شیرینی🍰 پخش می‌کردند. توی خیابان‌ها به ماشین‌ها گل زده بودند به سربازهایی که کنار خیابان ایستاده بودند، شربت 🍹و شیرینی می‌دادند. من و بچه‌ها ایستادیم کنار خیابان، به جشن و شادی مردم نگاه می‌کردیم. زن‌ها و دخترهای همسایه و فامیل هم کنارمان بودند. خانه‌ها هم مثل شهر شلوغ شده بود.✨💫 یکی از دخترهایم تازه عقد کرده بود کلی شیرینی توی خانه داشتیم، رفتم از داخل کمد آنها را آوردم و ریختم سر جمعیت، آن روز شادی‌ام😇 دو برابر شده بود. از یک طرف آمدن امام خمینی(ره) از طرف دیگر ازدواج یکی از دخترهایم، عصمت روی پایش بند 🤩نبود، شروع کرد به تعریف کردن از امام خمینی(ره)، به همه می‌گفت: «امام آمد. امام آمد.» دست‌هایش را به سمت آسمان بالا می‌گرفت و خدا را شکر🙏 می‌کرد. با خودم گفتم: «خدایا! اگه بال داشت الان تهران بود و توی مراسم استقبال از امام شرکت می‌کرد.»🌟 چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد. بعد از چند ساعت رفتیم خانه، رادیو📻 را روشن کرد. سخنرانی امام پخش می‌شد با دقت به سخنان امام گوش می‌داد. بعد از آن بلند شد و رفت توی اتاق، یک عکس از امام خمینی(ره)🌸 داشت که قبل از انقلاب گذاشته بود، لای برگه‌های یکی از کتاب‌هایش، آن را آورد و به دیوار چسباند. دستش را می‌کشید روی عکس و نگاهش می‌کرد برای این روزها لحظه شماری کرده بود.❤️ توی شهر ما قبل از انقلاب، جوان‌هایی شهید🌷 شدند که خون پاکشان قدرت مردم را بیشتر کرد و ایستادگی‌شان را، همّتشان را و غیرتشان را، همیشه به بچه‌هایم می‌گفتم: «از خون 🥀این جوون‌هاست که ما الان داریم نفس می‌کشیم. خدا رحمتشون کنه، اگه اونا ایستادگی نمی‌کردن، معلوم نبود سرانجاممون چی می‌شه!»😔 هر وقت حرف شهدای انقلابی می‌شد، عصمت اسم شهید محمدعلی مؤمن را می‌آورد و می‌گفت: «محمدعلی مؤمن، مظلومانه به شهادت🌷 رسید از شجاعتش خیلی شنیدم.» شهید🌷 محمدعلی مؤمن یکی از جوانان انقلابی بود که سال 57 و در یک درگیری ناجوانمردانه بعد از کلی شجاعت، با ضربه‌های سرنیزهٔ🗡 یکی از مأمورین رژیم به شهادت🌷 رسید. روی در و دیوار شهر، تصویر نوشته‌های شعارهای انقلابی‌اش زبانزد بود. وقتی خبر شهادتش🌷 توی شهر پیچید، بغض سنگینی در گلوی مردم ماند. خدا رحمت کند او و تمام شهدای انقلابی را که الگوی خوبی برای جوان‌ها‌ی ما شدند. اوائل انقلاب عصمت🌿 را در خانه نمی‌دیدم تمام دغدغه‌اش حفظ دستاوردهای انقلابی بود.🍃🌸🍃 ادامه دارد ........ http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلوک و مکتب حاج قاسم سلیمانی 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر من..🌹 طلایه دار لاله هایی..😞 امید_قلب_عاشقانی خمینی_زمان_مایی💝 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : سی وسه✨💥 بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران،💐 عصمت هم مثل بقیهٔ جوان‌ها به فعالیت‌های گوناگون فرهنگی و حضور در مجالس عقیدتی و سیاسی🔅 روی آورد. هرروز در جلسهٔ، یک سخنران شرکت می‌کرد. او خوش‌فکر بود. برای درک مسائل فرهنگی و سیاسی عصر خود عاشقانه قدم برمی‌داشت.👌 در اکثر جلساتی که در سطح شهرستان دزفول برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد و واقعاً خستگی ناپذیر☺️ بود. کلاس‌های او در مساجد «شاهرکن‌الدین»، «اباذر»، «مُرشد بَکان» و همچنین حسینه‌ها‌ی «بنی فاطمه» و «شهید 🌷دَرمغان»، زیر نظر اساتیدی مذهبی و مجرب تشکیل می‌شد. در صدر این کلاس‌ها، متد قرآن شناسی «حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی راجی» 🌸بود که اهمیت زیادی به حضورش در این کلاس نشان می‌داد. عصمت راهی را که انتخاب می‌کرد، تا رسیدن به هدفش ادامه می‌داد👌 و طوری برنامهٔ رفتنش را تنظیم می‌کرد که تمامی اوقات فراغتش را در این کلاس‌ها بگذراند. وقتی هم به خانه برمی‌گشت با یکی از دوستانش✨ در حیاط خانه می‌نشستند و با هم تمامی سخنرانی‌ها و دروس مربوطه را مرور می‌کردند. او مطالعات فراوانی در زمینهٔ کتاب‌های📚 اسلامی داشت و آن کتاب‌ها را به صورت مفهومی و تحلیلی می‌خواند. کتاب‌هایی مانند اصول کافی‌، کتب آیت‌الله مطهری،🌹 تفاسیر قرآن، زبان عربی، صحیفه‌ سجادیه، نهج‌البلاغه و.... می‌گفت: «مفاهیم مذهبی را باید با توجه به عرفان و معنویت✅ و خلوص بررسی کرد و در زندگی‌ پیاده ساخت.» ظاهرش خندان ☺️بود ولی باطنش به دنبال درک مسائل روز، گاهی وقت‌ها، محل تشکیل کلاس‌ها از هم دور بود؛ با پای پیاده💥 تمام مسیرها را می‌رفت و می‌آمد هر دوره‌ای را که تشخیص می‌داد سطح معلوماتش را از چیزی که هست بیشتر می‌کند با پشتکار ادامه می‌داد.🌟 ریز بینی و دقت عمل در مسائل اعتقادی از ویژگی‌های عصمت بود. این شاخصه او را از دوستانش💥 متمایز می‌کرد. این را من تنها نمی‌گویم، بلکه هر دوست و یا آشنایی که با دخترم در ارتباط بوده، این خصیصهٔ بارز او را تأیید می‌کرد.🍃🌸🍃 ادامه دارد ........ http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 قهربودیم . درحال نمازخوندن بود... نمازش که تموم شد هنوزپشت به اون نشسته بودم... کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن... ولی من بازباهاش قهربودم!!!!! کتاب رو گذاشت کنار...بهم نگاه کرد و گفت: "غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات،سکوت بین من و واژه هاسکونت کرد!!!! بازهم بهش نگاه نکردم....!!! اینبار پرسید : عاشقمی؟؟؟ سکوت کردم.... گفت : "عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز.... بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند." .. دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه؟؟؟؟؟ گفتم : نه!!!!! گفت : "لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری... که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..." زدم زیرخنده....و روبروش نشستم.... دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم... خداروشکر که هستی همسر_شهید_سرلشکرخلبان_عباس_بابایی🌷🕊 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 http://eitaa.com/mashgheshgh313 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : سی و چهار✨💥 اوائل پیروزی انقلاب گروهک‌های ضد انقلابی مثل علف 🎋هرزه سر بالا کردند به خصوص در مدارس دخترانه؛ با تبلیغ فرهنگ‌ غربی، بی‌حجابی و بی‌تفاوتی🍁 نسبت به مسائل دینی در مدارس، افرادی را خواسته یا ناخواسته به سمت خودشان می‌کشاندند.🔥 این مسائل بعضی از دانش‌آموزان و حتی معلم‌های دبیرستانی🔸 را که عصمت در آنجا درس می‌خواند هم به اموری مثل اغتشاشات و اوضاع تأسف بار بی‌حجابی و... نزدیک کرده بود و ما روز به روز رشد این جریان باطل را در بین بعضی افراد می‌دیدیم.☑️ سال‌ چهارم دبیرستان، دو دبیر و دو همکلاسی داشت که از این گروه‌ها حمایت می‌کردند و سنگشان❌ را به سینه می‌زدند. هدفشان انجام اقداماتی ضد انقلابی بود. چند ساعتی در هفته با آن‌ها کلاس داشت. به من ‌می‌گفت: «چاره‌ای نیست یا باید برای همیشه به مدرسه نروم یا جلوشان بایستم.»❗️ یک روز که از مدرسه برگشت گفت: «امروز توی حیاط مدرسه، به هُما گفتم: «نباید ساکت بمونیم اینا دارن فکر بچه‌ها🌿 را به نفع خودشان تغییر می‌دن.» هما به من نگاه کرد و گفت: «چه‌کار کنیم؟» گفتم: «هر جلسه‌ای که به کلاس می‌آییم باید دو نفرمان آمادگی کامل و اطلاعات کافی داشته باشیم تا بتونیم اونا رو قانع کنیم و جلوشان کم نیاریم.»🕊 مکثی کرد و زیر لب، طوری که فقط خودم بشنوم با تعجب گفت: «عصمت!🤔 داری چی‌می‌گی، اگه اخراجمون کنن چی؟ اونا معلم هستن و ما شاگرد معلومه حرف اونا رو قبول می‌کنن»⁉️ گفتم: «نه، تو فکر نباش، هیچ کاری از دستشون بر نمیاد، ما خدا رو داریم، مگه برا انقلاب تیر و تفنگ دستمون بود که حالا از حرفای بی‌ربط اینا جا بخوریم و بترسیم.»✳️ دستش را دراز کرد طرفم و با لبخند گفت: «حاضرم تو رو همراهی کنم.» گفتم: «خیلی خوبه، امشب کتاب‌هایی 📚که در این زمینه داری رو مطالعه کن، فردا باید با اعتماد به نفس جوابشون رو بدیم که بچه‌ها باورشان بشه این انقلاب صاحب داره، هر کسی نمی‌تونه براش تصمیم بگیره.»🍃🌸🍃 ادامه دارد ...... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️