🔹️#پیام_شب_شهید
♦️شهید محسن وزوایی از دنبال کردن خط امام میگوید...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : نوزدهم🌹
«فصل هیجدهم»
🌹یک ماه و نیم از آمدنم به سوریه گذشته است.
چند روزی میشود که بچهها برگشتهاند ایران و بیمارستان را به من تحویل دادهاند.🍃
🌺وقتی پیشنهاد مسئولیت شد، اولش یکه خوردم و گفتم:«من تازه کارم و از پس یک بیمارستان و قضایای اورژانس و مدیریت و اینها برنمیام!»😔
اما بعد از کلی چک و چانهزدن، دوستان، راضیام کردند که قبول کنم و گفتند: «قابلیتهایی داشتهای که تصمیم گرفتهاند تو مسئول بیمارستان باشی!»🍃
🌺مسئولیت سنگینی است ولی چاره دیگری هم نیست! اگر از عهدهاش بربیایم و قبول نکنم باید در پیشگاه خداوند🙏 جواب کم کاریام را بدهم.
الان که اینها را مینویسم آخر شب است.
بیمارستان جو آرامی دارد؛ کارها انجام شده است؛ شام از همان سوپهای خوشمزهای 😋خوردهام که نمیدانم چرا هیچ کس خوشش نمیآید!🍃
💐شب است و فرصت نوشتن چند خطی دست داده است: «بیمارستان را از حاج علی تحویل گرفتهام، خدا را شکر که تا الان اوضاع بر وفق مراد است. کار، سنگین و خسته کننده شده که معلوم میشود عیار نوکریام بالا رفته است، الحمدلله!🙏
🌺لیست کمبود دارو و اقلام پزشکی را به کربلایی تحویل دادهام که رسیدگی کند و به ابومجید گزارش بدهد. انبار دارویی مرکز، کمبود شدید دارد و داروهای غنیمتی هم رو به اتمام است. البته فعلا سرمها کفایت میکنند. کمبودهای انبار و اغذیه و... هم زیاد است. با همین روال میسازیم!🍃
🌷940 گالن مازوت تحویل گرفتهام که برای 3 یا 4 روز بیمارستان کافی است. مسئول تحویل گازوئیل، اذیت میکند، هماهنگ نیست...🍃
🌷منتظر هستم که ساعت 12شب شود و موتور برق را پر از گازوئیل کنم.
به نوکری امام حسین راضیام، برای خودش صفایی دارد کار کردن در دستگاه سیدالشهدا!🍃
🌸این روزها سایه استراحت را با تیر میزنم. امشب جناب خستگی با همان قیافه آویزان شش در چهارش میآید و دست میگذارد روی شانهام و میگوید: «داش حسن! کوتاه بیا! ما بگیم غلط کردیم☺️ دست از سرمون برمیداری؟ ما که رفتیم ولی کاش یه دل سیر بخوابی دلمون نسوزه!»
از تصویر ذهنیام در مورد خستگی یک لحظه با صدای بلند میخندم.😊
🌷البته خدا را شکر اینجا یک گوشه دنج پیدا کردهام و کسی نیست که تعجب کند.
بیخیال عالم و آدم!
من، محمد حسن،
فرزند منصور!
در همین تاریکی شب، خداوند را شاهد میگیرم که در شغل شریف پاسداری،✨ ذرهای در اعماق قلبم احساس خستگی و پشیمانی ندارم!👌
خداوندا به فضل و کرمت محتاجم!
اللّهُم الرزُقنی توفیق الشَهادة🍃✨🍃
#ادامه_دارد ........
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : بیستم🌹
«فصل نوزدهم»
🌹 زندگی جریان دارد
در هیاهوی ترکش و خمپاره و خون و جنون!
و ما همچنان که میجنگیم....✨
نفس میکشیم،
میخندیم،
زندگی میکنیم
و اگر خدا خواست
میمیریم.....🍃
🌺تقریباً به اینجا عادت کردهام و روال کار دستم آمده است.
به زبان عربی مسلط شدهام.
از خودم راضیام!!👌
اصلاً با این لهجه غلیظ عربی شدهام اصل جنس!🍃
🌷سعی میکنم پویایی و نشاط خودم و نیروهای مستقر در بیمارستان الحاضر را حفظ کنم تا زندگی با آرایش جنگی قابل تحملتر شود.🍃
🌸حاج علی نیروهای تازه وارد را توجیه میکند و میگوید:«یادتان باشد که این
جنگ، یک جنگ چند ملیتی است با مجروحینی متفاوت و دشمنانی متعدد و سرزمینی ناپایدار.»🍃
💐از حاج علی یاد گرفتهایم که به عقاید شخصی هر ملیتی احترام بگذاریم.
برای مثال رزمندگان پاکستانی اکثراً موهای بلند و حلقهای در یک گوش خود دارند و هنگامی که زخمی میشوند و برای درمان به اورژانس انتقال مییابند به چیدن موها و قیچی شدن لباسهایشان حساس هستند.🍃
🌻من هم در کنار توصیههای حاج علی یک نقشه کوچک دارم و نیروهای جدید که میآیند نقشهام را میگذارم جلویشان و شرایط جغرافیایی منطقه را برایشان کاملاً توضیح میدهم تا موقعیت خود را بشناسند و در آخربا آب و تاب😇 فراوان به راههای فرار هنگام محاصره شدن در روز مبادا، تأکید خاصی میکنم. بماند که بعد از کلی آموزش، همه را سرکار میگذارم و حسابی میترسانمشان!🍃
🌹البته همیشه خندههای انفجاری بیموقع محمد قضیه را لو میدهد و....
دیدن چهره متعجب بچههای جدید نمیتواند خندهاش 😂را نگه دارد!
گاهی هم با هم میرویم مناطق روستایی اطراف بیمارستان چرخی میزنیم و تجدید قوا میکنیم.
کلاً پر حرف نیستم اما پایش اگر بیفتد در مورد صخره نوردی که رشته تخصصی ورزشیام✨ است و عکاسی حرفهای میتوانم ساعتها برای بچههای اینجا حرف بزنم و خاطره بگویم.🍃
🌷به بچهها یاد دادهام یک کیف کمری کوچک حاوی قیچی و تیغ جراحی و
چسب و باند و گاز و وسایل رگ گیری و داروهای اورژانس، همراهشان باشد و با خیال راحت هر جا میخواهند بروند.
درست است که وسط معرکه جنگ بی امان هستیم اما زندگی 💥را که نمیشود تعطیل کرد! قرار نیست به خاطر خوی وحشی و جنگطلبیهای تکفیریها عزا بگیریم.🍃
💐شکر خدا هم کار میکنیم و هم زندگی! گاهی خسته میشویم اما دلسرد، هرگز!
در گیر و دار شلوغیهای بیمارستان و عملیاتهای اخیر، بحث ازدواج 💞من هم داغ شده است!
تصمیم گرفتهام وقتی ماموریت یک سالهام تمام شد، آذرماه برگردم ایران و بهامید خدا ازدواج❣ کنم.
🌻چند روز پیش دکتر سلیمان من را کشید گوشهای و گفت: «بگو ببینم تو اصلاً معیارهات برای ازدواج چیه؟»
چشمهایم را بستم و شروع کردم به گفتن مشخصات همسر آیندهام: «با ایمان، عفیف، محجبه، ولایی، عاقل و...».
آنقدر گفتم که با صدای قهقهه😂 دکتر چشمهایم را با تعجب باز کردم که
میگفت:
«حالا حالاها باید بگردی پسر خوب! پاشو برو! »
هر دو خندیدیم...
و من رفتم تا بگردم!!🍃
🌸من، محمد حسن، یک پاسدار!
خداوند را شاکرم که تمام تلاشم را کردهام تا چشمهایم به حرام آلوده نشوند و دعا میکنم انشاءالله به زودی دیدهام به سیمای نورانی مهدی فاطمه(ع) روشن گردد...🍃✨🍃
#ادامه_دارد ........
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
#معرفی_شهدا
#شهید_عبدالامیر_شاکور
▪️نام پدر : عبدالرضا
▪️تاریخ تولد: 6-7-1345 شمسی
▪️محل تولد: اهواز
▪️ تاریخ شهادت :18-4-1367شمسی
▪️ محل شهادت : خرمشهر
▪️مزار :گلزار شهدا اهواز(خوزستان)
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : بیست و یک🌹
«فصل بیستم»
🌹دنیا را ساختهاند که انسان ساخته شود؛ وگرنه، زادن آدمیزاد که دشوار نیست!✨
انسان باش و انسانها را دوست بدار
حتی اگر فرسنگها آن سوی وطن خود باشی.🍃
🌺اگر جانی در خطر است چه فرقی دارد هم وطنت باشد یا کسی هزاران کیلومتر دورتر از آن در جای دیگری از جهان؟
یاد بگیر جان ✨انسانها همیشه با ارزش است!
🌷از بهداری گفتهاند الحاضر را تحویل بدهم و به بیمارستان شیخ نجار بروم تا آنجا را راهاندازی کنم. گویا عملیاتی قرار است انجام شود و اینجا را به عنوان نزدیکترین بیمارستان به منطقه درگیری انتخاب کردهاند.🍃
🌸بیمارستان شیخ نجار را تحویل گرفتهام ؛ جایی که قبلاً کارخانه بوده و قسمت انبارش با تخته و کارتن پلاست، تقسیمبندی شده و اورژانس و داروخانه و آیسییو و اتاق عمل ساختهایم.🍃
🌹شب اولی که یحیی و حمزه به ما ملحق شدند پس از توجیه کاری و توضیحات لازم، با جدیت گفتم: «فردا چهار صبح✨ باید بیدار بشید لباس ورزشی بپوشید ورزش اجباری داریم!!»
هنوز آفتاب نزده بود که دیدم هر دو با گرمکن ورزشی بالای سرم ایستادهاند و منتظر دستور ورزش صبحگاهیاند.🍃
🌹لبخند شیطنتآمیزی زدم و پتو را روی سرم کشیدم و گفتم همینجوری آماده باشید ورزش صبحگاهی داریم! و خوابیدم! آن روز چشمهای❣ متعجب یحیی و لباس ورزشی حمزه واقعاً دیدنی بود!🍃
🌷از مزاحهای اینگونه که بگذریم، به صورت کاملاً جدی غروبها دایرهوار میایستیم و از مسئولین به صورت مستقیم انتقاد میکنیم. حاج علی میگوید این کار هم جنبه آموزشی دارد و هم به حل مشکلات داخلی دیده نشده و برطرف شدن سو تفاهمات کمک میکند.🍃
🌹در تکاپوی آزادسازی مناطق شیعهنشین نُبُل و الزهرا هستیم.
چند روزی میشود که هر چه در توان داریم برای تجهیز بیمارستان🌿 شیخ نجار در طبق اخلاص گذاشتهایم و با تمام قوا منتظر پذیرش مجروحین هستیم.🍃
💐نُبُل همان جایی است که اهالیاش حاضر نشدند شهر و دیار خود را ترک کنند و ما امروز با تمام وجود این را درک👌 کردهایم که مقاومت همواره هزینه کمتری دارد و نتیجهاش شیرینتر است، چرا که شهرنسبت به بقیه مناطقی که تخلیه شدهاند آبادتر مانده و ویرانیاش کمتر از مناطقی است که خالی از سکنه شده اند.🍃
🌻اینجا یک کوچه با بیمارستان حزبالله فاصله دارد. با رزمندههای بهداری حزبالله آشنا شدهام و در مواقع اورژانسی زخمیها را برای سونوگرافی و رادیولوژی به آنجا منتقل میکنیم.🍃
🌺بچههای حزبالله در منطقه العیس یک زیر زمین مشکوک پیدا کردهاند که بیشتر شبیه پست امداد اورژانس است تا بیمارستان صحرایی!🍃
🌸امروز با حاج علی و دکتر وحید رفتیم آنجا و با صحنهای مواجه شدیم که دلیلی روشن بر جنگی نابرابر بود.
مشاهده پگهای چِست تیوبگذاری و بخیه و سونداژ و... که در هر کدام گاز و بتادین و دستکش و حتی سرنگ آب مقطر هم آماده داشت حیرتزده😳 شدیم. نگاهی به نوشتههای روی پگهاو ستها انداختم، روی همه نوشته شده بود: ساخت ترکیه با تاریخ انقضا2020.
پتوها و خرماها و شیرخشکهای مخصوص صبحانه ساخت عربستان صعودی و داروها و وسایل جراحی غربی همگی گواه کمکهای تخصصی پزشکی به معارضین بود.🍃
🌷در این میان از روی وسایل و تجهیزات اورژانس زیرزمین مکشوفه ایده گرفتم و پگهایی شبیه آنچه دیده بودم برای مواقع عملیات طراحی کردم.🍃✨🍃
#ادامه_دارد ............
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🔹️#پیام_شب_شهید
♦️شهید ابراهیم هادی از عشق به انقلاب و رهبری میگوید
🍀#عند_ربهم_یرزقون
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿