#روزتبخیرمولایمن
🏝سهشنبه شده
یک نگاه کن
فکری به حال و روزِ
من بیپناه کن
یوسف ندیدهها
همه جمعند دور هم
فکری برای آمدن
از عمق چاه کن🏝
⚘وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ تَقَرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ وَ أَقِمْنَا بِخِدْمَتِهِ وَ تَوَفَّنَا عَلَى مِلَّتِهِ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ
و ما را از آنان كه چشم روشن به شهود جمالش شوند بگردان و ما را به خدمت حضرتش پايدار ساز و بر آيين آن بزرگوار بميران و در زمره او و شيعيانش در قيامت محشور گردان⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت شانزدهم)🌹🍃
#کرخه_نور (۱)
🌼آن شب عراقی ها جشن گرفتند و به خاطر آنکه روحیه ما را خراب کنند و فشار روانی ایجاد کنند آسمان را غرق منور کردند. صدای کل زدن، هلهله و شادی آن ها به گوش می رسید و دل ما را خون می کرد اما در این طرف، با شنیدن خبر انفجار نخست وزیری غم و ماتم فضای جبهه را پر کرد بچه ها همه در سوگ نشستند در این شرایط تنها کسی که می توانست کاری بکند تا دل بچه ها آرام بگیرد علی هاشمی بود یک باره علی آقا آمد و دستور اجرای عملیات را هم به یاد شهدای هشتم شهریور، عملیات رجایی و باهنر گذاشت. با این عمل نیروها جان تازه ای گرفتند بچه ها می خواستند انتقام خون شهدا را بگیرند دو روز بعد یعنی دهم شهریور برای شروع عملیات تعیین شد.
🌼یادم نمی رود شب عمیلات علی آقا کنار یکی از نیروها که روحیه خوبی نداشت نشست و با او صحبت کرد تا روحیه اش برگردد چند ساعت قبل از شروع عملیات همه نیروها را جمع کرد و گفت: شاید باید امشب دل امام را شاد کنید امروز امام محزون است امام و ملت عزادارند منافقان و عراقی ها خوشحال اند امشب ماشه های تفنگتان را با خشم بفشارید و به دشمن امان ندهید بعد صدای تکبیر بچه ها مثل همیشه محکم و استوار بلند شد آن شب را فراموش نمی کنم بین بچه ها شرایط خاصی حاکم بود بچه ها سر از پا نمی شناختند بعضی نماز می خواندند بعضی دعا می کردند اما سید طاهر و چند نفر دیگر بیرون سنگر ایستاده بودند می گفتند و می خندید سید طاهر همیشه اهل شوخی بود و لبخند قشنگی روی چهره اش داشت.
🌼ساعتی بعد عملیات خیلی خوب شروع شد به مواضع دشمن در منطقه کرخه کور حمله کردی با اعتقادی که در بچه ها بود خیلی خوش درخشیدند و موفق عمل کردند آن شب موفق شدیم دشمن را از شمال رودخانه کرخه به سمت دیگر برانیم و چند کیلومتر از سرزمین خود را آزاد کنیم اما با این حال شدت آتش عراق بسیار بالا بود بهترین دوستان و هم رزمان ما در این عملیات شهید شدند در یکی از محورها عراق سرسختی زیادی از خود نشان داد. یک تیربار عراقی بچه ها را زمین گیر کرده بود سید طاهر که متوجه اوضاع شد آهسته خودش را از طریق کانال به محل تیر بار رساند بعد با شلیک آرپی چی تیربار را هدف قرار داد همه خوشحال شدیم و تکبیر گفتیم همان موقع یکی از نیروهای دشمن از کانال بیرون آمد و سید طاهر را به رگبار بست. داشتیم با حاجی و مجید سیلاوی و مهدی نریمی و حاج علی شریف زاده از داخل کانال به سمت جلو می رفتیم یکی از بچه ها به سمت ما دوید و بی مقدمه گفت: حاج علی سید طاهر شهید شد. حاجی با شنیدن این خبر شوکه شد سید طاهر بچه محل حاجی بود هر دو از دبستان با هم بودند و خیلی صمیمی. سریع جلو رفتیم سید با صورت گرد و خاک گرفته و غرق خون کنار کانال روی زمین افتاده بود حاجی همین طور به یپکر سید خیره مانده بود و اشک می ریخت. آقای شریف زاده صدایش کرد که برویم، برویم جلو خدا رحمتش کنه خوشا به حالش با این که داغ سید برای حاج خیلی بزرگ بود اما در آن شرایط خم به ابرو نیاورد نزدیکی های رودخانه ، به سیل بند رسیدیم به حاجی گفتم داره صبح می شه نماز نخوانده ایم الان آفتاب در میآد حاجی تشکر کرد که یادآوری کردم بعد همان جا تیمم کردیم و با پوتین ایستادیم نماز، رگبار دشمن هم روی سرمان بود.
ادامه دارد.......
🌴
🔻http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌴
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید تورجی زاده
می گفت:
حول یک محور بروید . یک مثال نظامی هم می زد.
می گفت:
ببینید!
شبها که می رویم رزم شبانه یک بلدچی جلوی ستون است. فقط او راه را می شناسد .
مابقی افراد حتـــی فرمـــانده، پشت سر اوست …
این بلدچی راه را رفته و برگشته.
اگر تندتر از او حرکت کنیم روی مین می رویم !
اگر هم عقب تر بمانیم، یا اسیـــر می شویم یا کشتــه …
ما الان در کشورمان یک بلدچی داریم، که همه باید پشت سر او باشند.
او کسی نیست جز رهبــر ما …
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت هفدهم)🌹🍃
#کرخه_نور (۲)
🌼صبح که شد همه خط های دشمن شکسته شد و حاج علی دستور استحکام مواضع را داد قرار ما راندن دشمن تا رودخانه بود اما آن شب در برخی محورها دشمن را تا آن طرف رودخانه دنبال کرده بودند که دستور عقب نشینی به آن ها داده شد و آمدند و پشت رودخانه موضع پدافندی گرفتند روز بعد دشمن چندین پاتک زد؛ اما در این حملات نه تنها چیزی نصیبش نشد، بلکه هلی کوپتر، تانک و نفربر آن ها توسط بچه ها از بین رفت.
🌼دو روز بعد در منطقه مشغول پدافند بودیم که خبر تلخی آوردند مجید سیلاوی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مجید سیلاوی مسئول عملیات سپاه حمیدیه و معاون حاجی بود. او قبل از همه این ها هم دل و همراه حاجی بود با شهادت مجید، حاجی خیلی بی تابی می کرد می گفت باید مجید رو ببینم. پیکر مجید را به سپاه حمیدیه آوردیم گرد و خاک نتوانسته بود چهره زیبای مجید را بپوشاند حاجی نشست کنارش و با دست هایش غبار را از چهره مجید کنار زد و صورتش را بوسید اشک در چشم های همه حلقه زد بعد نگاهی به صورت مجید انداخت و گفت: مجید جان تو هم رفتی؟ تو هم من رو تنها گذاشتی...
بچه ها با دیدن این حال حاجی منقلب شده بودند این اولین بار که اشک های حاجی رو در جمع می دیدم بعد از این عملیات و راندن دشمن از رودخانه کرخه، حاجی اطلاعیه ای صادر کرد و در آن نوشت: کرخه کور با خون مطهر شهدا برای همیشه تاریخ به کرخه نور تبدیل شد. در مصاحبه هم که آن روز انجام داد این مطلب را دوباره بازگو کرد بعد از آن دیگر همه آن منطقه را به نام کرخه نور می شناختند و حتی در نقشه های جغرافیایی نیز نام جدیدی که حاجی گفته بود ثبت شد پوستری از شهدای سپاه حمیدیه هم چاپ شد که عکس چند تن از شهدا را به شکل هلال چاپ کرده و زیر آن نوشته بودند:
این ها عزیزانی هستند که با خون مطهر خویش کرخه کور را به کرخه نور تبدیل کردند.
🌼چند روز بعد از این عملیات در طرحی که حاجی داد سیل بندی که مشرف بر عراقی ها بود را منفجر کردیم خود حاجی هم حضور داشت شبانه شش کیلومتر داخل آب حرکت کردیم و خودمان را به سیل بند رساندیم. مواد منفجره را کار گذاشتیم و آنجا را منفجر کردیم سیل بزرگی جاری شد و تانک های دشمن در گل نشست. اگر این رشادت ها نبود موضوع جنگ به صورت دیگری رقم می خورد اگر پای دشمن به اهواز می رسید، فجایعی به مراتب بالاتر از سقوط خرمشهر رخ می داد.
ادامه_دارد........
🌴
🔻
🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻 میخ تابوت شهید مفقودالاثر،
چادر مادرش را گرفت
🎙راوی: حاج حسین یکتا
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#روزتبخیرمولایمن
🏝هر صبح
به چشمانت فکر می کنم
که نگاهم می کنند...
بعد،
بغض زندگی را
پایین می فرستم...🏝
⚘اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ مَا خَلَقْتَ وَ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ وَ أَنْشَأْتَ وَ صَوَّرْتَ
پروردگارا تو آن امام را از شر جميع آنچه خلقت كردى و به حركت آوردى و آفريدى و ايجاد كردى و بر نگاشتى در پناه خود محفوظ دار⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_هوری🌹🍃
زندگی_نامه_و_خاطرات :
سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
( قسمت هجدهم)🌹🍃
#پیمان (۱)
🌼وضع جبهه ها که آرام شد با علی آقا رفتیم منزل سید طاهر تا به مادر و پدرش دلداری بدهیم در بین عرب ها رسم است بچه محل مثل بچه خود آدم می ماند. برای همین دادن خبر شهادت سید برای علی آقا خیلی سخت بود وقتی وارد خانه شدیم انگار منتظر ما بودند و از همه چیز اطلاع داشتند علی آقا دست پدر سید طاهر رو بوسید همه اهل خانه گریه می کردند علی آقا در حالی که بغض کرده بود به مادر سید طاهر گفت: چند روز مانده به عملیات به سید گفتم به خانه سری بزن اما گفت می ترسم برم و با گریه های مادرم سست شوم تا آخر شب آنجا ماندیم بعد از آن هر بار که مادر سید طاهر دلتنگی می کرد پیغام می فرستاد و علی آقا به دیدنش می رفت و کنارش می نشست و با هم از سید حرف می زدند و گریه می کردند. مادر سید بعد از شهادت پسرش از پیمان خودش با ولایت کوتاه نیامد و سید صباح پسر دیگرش را پیش علی آقا فرستاد تا جای برادرش را پر کند. سید صباح هم رانندگی می کرد و هم در تدارکات و لجستیک سپاه حمیدیه کمک حالمان بود.
🌼 علی فقط یک بار آن هم برای شهادت مجید سیلاوی در جمع بچه ها گریه کرد مجید یک نابغه بود یک اسطوره او معاون حاج علی بود. با معدل۱۹/۷۵ دیپلم ریاضی گرفت و رشته مکانیک می خواند در عملیاتی که شمال کرخه را از دشمن گرفتیم تعداد زیادی از بچه ها از جمله سید طاهر موسوی شهید شدند و دو روز بعد مجید سیلاوی در اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید. بعد از آن حاج علی بی قرار بود میل ماندن در دنیا نداشت دنبال شهادت بود ولی با صبوری . وقتی اسم مجید را می آوردیم، چهره اش گرفته می شد اگر مجلسی شرکت می کردیم چهره اش خندان بود مثلا به عروسی یکی از دوستان می رفتیم بعد از مراسم به راننده می گفت: برو بهشت آباد در مجلسی بودیم که از شهدا دور شدیم.
🌼در آنجا تک تک شهدا را زنده می دید و با آن ها حرف می زد همان طور که وقتی زنده بودند با همان لحن بالای قبر سید طاهر که می رسید خنده اش می گرفت چون سید طاهر خیلی شوخ بود علی می گفت: سر قبر سید طاهر که می رسم خنده ام می گیرد نمی دانم چرا دست خودم نیست اما سر قبر مجید که می رسید فوق العاده گرفته می شد می گفت: مجید جان سلام حالت چطوره؟ از ما که راضی هستی؟ ما راهت رو ادامه می دهیم سنگرت خالی نیست خیالت راحت باشه دنیا نمی تونه ما را فریب بده. گاهی هم که از مسیر جاده حمیدیه به سوسنگرد می رفتیم به راننده می گفت از مسیر جاده پیروزی برو. اخه این جاده از جبهه ی کرخه نور محل شهادت مجید می گذشت اگر مشغله کاری نبود در محل شهادت مجید پیاده می شد تنها، می گفت کسی نیاید گاهی می نشست گاهی قدم می زد نمی دانم بر او چه می گذشت و با مجید چه می گفت اگر هم مشغله کاری بود و نمی توانست پیاده شود شروع کرد با بغض به نوحه خوانی
کرخه نور ای کرخه نور ای، یاران ما را گرفتی، یاران ما را گرفتی . کرخه نور ای کرخه نور ای طاهر ما را گرفتی، ناصر ما را گرفتی کرخه نور ای کرخه نور ای مجید ما را گرفتی، ناظم ما را گرفتی همین طور اسم بچه ها رو می آورد و همه ما گریه می کردیم علی هاشمی تا لحظه شهادت هم یاران خود را فراموش نکرد.
ادامه_دارد..........
🌴
🔻
🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313
🔻
🌴
🔻
🌴
♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋
*نوجوانی که دو بار شهید شد*🕊️
*شهید مهدی رحیمی*🌹
تاریخ تولد: ۵ / ۸ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: فریدونکنار
محل شهادت: خرمشهر
*🌹او 17 ساله بود كه به جبهه رفت🍂 و دو بار شهيد شد!🕊️ يكبار بر اثر موج انفجار💥 پرت شده بود🥀و پلاک شناسايیاش واردجگرش شد🥀همه میگفتند شهيد شده🕊️ وقتی ديدند هنوز نفس دارد او را به بيمارستان میبرند🏥 بعد از سه ماه مرخص شد🍃 پسرم را در تاريكی نگهداری میكرديم🥀چون چشمهايش آسيب ديده بود🥀و نبايد زياد در روشنایی قرار میگرفت🥀مهدی نمیتوانست حرف بزند حرفهايش را مینوشت🥀يک چشمش هم نابينا شده بود🥀بعدها مهدی تعريف میكرد كه وقتی موج انفجار مجروحم کرد💥 من را به سردخانه بردند🥀صداهای اطرافم را متوجه بودم💫 اما نمیتوانستم كاری انجام دهم🥀حرف هم نمیتوانستم بزنم🥀گفتم خدايا خودت نشانهای بفرست تا ببينند زنده هستم🍃پزشكان وقتی ديدند پلاستيكی كه در آن بودم بخار كرده✨ با فرياد گفتند شهيد زنده شد🕊️ و برخی از ترس میدويدند🍂 مهدی بعد از آن ماجرا دو سال زنده بود☘️ اما باز هم به جبهه رفت🕊️همرزم← مهدی چون مجروح بود نمیتوانست داخل آب برود🥀دشمن بمب خوشهای اطراف کانال انداخت💥 که ترکش آن به قسمت سالم صورتش اصابت میکند🥀و شهید میشود*🕊️🕋
*شهید مهدی رحیمی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#ڪلام_شهید 🌿
باید خاکریزهای جنگـــــ را
بکشانیم به شهر یعنـب
نسل جدید را با شهدا آشنا ڪنیم.
در نتیجه جامعه بیمه مے شود و یار
براےامام زمان "عجل الله" تربیتـــــ مےشود.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#انتخابات ۱۴۰۰
#مشارکت_حداکثری
#حامیان_رئیسی🌹🍃
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊